eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
9.7هزار ویدیو
94 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره که زیاده ولی چیزی که تو ذهنم هست اینه که یه روز تو تیرماه هوا خیلی گرم بود میخواست بره قم و جمکران اومده بود پدرم را ببره .. اون روز روزه مستحبی گرفته بود مادرم نگران بود میگفت هوا گرمه میخوای چند صد کیلومتر رانندگی کنی اذیت میشی روزه ات را افطار کن قبول نمیکرد منم بغلش کردم و مادرم مقداری آب خوردش داد کلی خندیدیم ...
سوال پانزدهم 👇👇👇👇👇 چی شد که تصمیم گرفتند برن سوریه وقتی شما و خانواده شنیدید عکس العملتون چی بود؟ 🌺🌺🌺
دو سه سالی بود که توفیق پیدا کرده بود و پاسدار لشگر زرهی شده بود ... زمزمه های جنگ سوریه بود و مدافعین حرم ... وقتی شنیدم که محسن عزم سفر به سوریه داره خیلی منقلب شدم خانواده هم خیلی نگران بودند .. ولی اون جوری صحبت میکرد که جای هیچ اما و اگری برا ما نمیزاشت ...
سوال شانزدهم 👇👇👇👇👇 آمادگی خبر شهادت آقا محسن رو داشتید؟ چجوری متوجه شدید که اسیر شدن 😭😭
بله آقا محسن سفر اولی که رفتند سوریه کسی خبر نداشت جز پدرم و خانومش ولی سفر دوم از همه خدا حافظی کرد در منزل تک تک اقوام رفت و حلالیت طلبید در منزل ما اومد و خدا حافظی کرد یه حسی میگفت این سفر محسن دیگه برگشتی نداره ... دو سه هفته اول دو روز یک بار زنگ میزد ولی یک هفته شد که دیگه تماسی نگرفت خیلی نگران بودیم تا یک شب خانومش تو یه سایت اینترنتی عکس اسارتش را دید بلافاصله اومد منزل پدرم همه جمع شدیم تا اینکه تماس گرفتیم با مرکز سپاه استان متوجه شدیم بله اسیر شده ......
سوال هفدهم 👇👇👇👇👇 حس و حالتون اون موقع چی بود موقع شنیدن این خبر...
اون روز که متوجه شدیم اسیر شده خیلی نگران و مضطرب بودیم مادرم و خواهرام خیلی بی تابی میکردند اصلا یه روز خیلی بدی بود همه گریه میکردیم دعا میخوندیم که آزاد بشه . خدا لعنت کنه داعش را چون میدونستیم این ملعونها چقدر با اسیر بد رفتاری میکنند ...
سوال هجدهم 👇👇👇👇👇 خبر شهادتشون رو چه کسی بهتون داد؟
تا اینکه صبح روز ۱۸ مرداد بود من رو حیاط منزل پدرم بودم یه لحظه دیدم صدای گریه خواهرام بلند شد و چنان با صدا گریه میکردند که ترسیدم رفتم تو اتاق دیدم که عکس بدن بدون سر محسن پخش شده ... خیلی سخت بود باورم نمیشد که بدن بدون سر محسن را میدیدم .... یکی دو ساعت بعدش از سپاه نجف آباد اومدند و خبر شهادتش را تائید کردند ....
سوال نوزدهم 👇👇👇👇👇 قسمتی از وصیت نامه شهید رو هم میفرمایید.
قسمتی از وصیت نامه شهید با دستخط خودشان