eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•~❄️~• 💠 سالروز شهادت ابراهیم هادی را گرامی میداریم🖤🕯️🌷 📆تاریخ شهادت ٢٢ بهمن ماه ١٣۶١ کانال کمیل. ✍ برای شهید شدن ، گاهی یک خلوت سحر هم کافیست.. دل که شهید شود زندگی که شهید شود ️در نهایت انسان،شهید میشود.. اول شهیدانه زندگی کن؛ تا شهید از زندگی بروی... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 التماس دعااا منتظران مهدی 🇮🇷 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
تصویر شهید حسین معز غلامی و امیر پوردستان در راهپیمایی ۲۲ بهمن 🌹✨ کانال شهیدمصطفی صدرزاده 💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰آرمان راهپیمایی ۲۲ بهمن رو خیلی دوست داشت از شب قبل به همه زنگ میزد که فردا قرار ساعت چند؟ و کجا؟ صبح زود حرکت می‌کردیم تا برای دیدن غرفه ها وقت داشته باشیم تو مسیر انقدر شوخی میکرد که گذر زمان رو حس نمی‌کردیم یه بار جلوی یکی از غرفه ها ایستاد، روی مقوا تصویر ایستاده شهدا رو درست کرده بودند، آرمان با تک تک اونها عکس گرفت، به سبک معروف شهدایی، دست به سینه مثل شهید همت و شهید صدرزاده بعدشم با لحن خاصی که معلوم نبود شوخیه یا جدی، آرزوی شهادت کرد کی می‌دونست آرمان انقدر زود به آرزوش میرسه... همیشه اصرار داشت تا زیر برج آزادی بریم و عکس بندازیم تا اذان ظهر اونجا می‌نشستیم اما اذان خط قرمز بود باید سریع می‌رفتیم نماز اول وقت، اونم جماعت بعدشم یه جایی پیدا میکردیم که باهم ناهار بخوریم دیگه به این برنامه عادت کرده بودیم تا دوران کرونا اومد و راهپیمایی های ماشینی خیلی منتظر ۲۲ بهمن امسال بودم تا یه بار دیگه باهم زیر برج آزادی عکس بگیریم اما... مطمئنم آرمان فردا هم میاد مثل همیشه همون جای همیشگی با همه دوست‌ هاش عکس میگیره با این تفاوت که این بار دوستان جدید زیادی پیدا کرده... • طلبھ بسیجۍ دهہ‌هشتادۍ شھید آرمان علۍ وردی • کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖🥀 شهیـد بیدارت میڪند شهیـد دستت رامیگیرد شهیـد شهیـدت مےڪند اگرڪه بخواهے فرقـےنمےڪند " فڪه " و " اروند" یا " دمشق " و "حلب" یا " صعده "و " صنعا " تـوَ این را بــدان: هر ڪسےبایڪ شهیدےخوگرفت• روزمحــشــرآبــــروازاوگرفت• ❤️ برعلمدار گمنام کانال کمیل کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
همه می آییم تا به استکبار جهانی بگوییم...✊ در این سرزمین باکری ها، صیادها، احمدی روشن ها ، نوروزی ها، همت ها، طهرانی ها... افسانه نیستند. کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری کن ای رفیق شهیدم🍃 🔸بعضی وقتها نمیدانیم در گرد و غبار این دنیا چه کنیم ما را جدا کن از زمین. دستمان را بگیر؛ میخواهیم در دنیای تو آرام بگیریم🌷 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
امروز روز پنجم است... که در محاصره‌ایم... آب را جیره بندی کرده ایم.. نان را جیره بندی کرده ایم.. عطش همه را هلاک کرده؛ جز شهدا را که حالا در کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند...🌷 شهدا دیگر تشنه نیستند...🥀 فدای لب‌تشنه‌ات ای پسر فاطمه... 🌷🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
وقتی انقلاب شده بود و همه مردم برای پیروزی انقلاب مبارزه می کردن شهیدهمت با شنیدن نام امام، چشمانش پر از اشک می شد💔. توی شهری که زندگی می کرد، یعنی شهرضا، مردم رو به تظاهرات دعوت می کرد☺️. محمّدابراهیم‌همّت، اعلامیه های🗞 حضرت امام رو از قم می گرفت و به شهرشون می برد و اونا رو توی زیرزمین خونه شون پنهان می کرد. بعد کم کم هم اون اعلامیه ها و نوارها📻 رو بین مردم پخش می کرد تا اونا از حرف های رهبرشون با خبر بشن😊. شهیدمحمدابراهیم‌همت یه مرد انقلابی بود که برای پیروز شدن انقلاب، زحمت زیادی کشید.🙂✌️ ✨ کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
تو رفتی کنار امام حسین.mp3
18.82M
• . دلتنگے . . یادگارزیبایۍست ازدوست‌داشتن‌عزیزے آن‌زمان‌کہ‌یادش‌هستے ولۍخودش‌نیست . . .💔 کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🌹سالروز شهادت طلبه ی شهید سید مجتبی میر کمالی فرمانده گردان مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله شهیدی که چهره خندانی داشت و با همان لبخند بر لب به شهادت رسید. 🔹سيد مجتبی میر کمالی با بهره گيري از دستورات اجداد طاهرينش كه فرمودند: انسان مؤمن شادی را در چهره خود نمايان و غم را در قلب خود پنهان می سازد ، چهره ای هميشه بشاش و خندان داشت. شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🇮🇷 کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
💐فرزند شهید مدافع حرم محمد جلال ملک محمدی در راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
4_5773918754433928338.mp3
8.99M
💔 ابراهیم هادی ساکن خاکت...🍃 کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
﴿سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ﴾ دلبستـہ‌؎عشـق‌بستـہ؎دنیـٰانیسـت... زنـدگۍ‌ختـم‌بہ‌شهـٰادت‌نشـودزیبـٰانیسـت. سالروزشهادت‌ شهید‌ابراهیم‌هادی‌تسلیت‌باد🖤 🥀 ۱۰۰مرتبه⇣⇣⇣ سوره‌مبارکه‌ابراهیم  {مهلت‌ختم‌تافردا} 🌱📿 تعـدادهرچندبار‌تلاوت‌میکنید‌به‌‌‌آید؎‌ زیࢪ‌اࢪسال‌کنید👇🏻 @rogaye_khaton315 اجرتون‌باداداش‌ابراهیم♥️(:
عرض ارادت دوستداران شهید ابراهیم هادی به آقا ابراهیم نقاشی چهره داداش ابراهیم توسط خانم کوثر رمضانی از مازندران سوادکوه شهر پلسفید ۱۸سالشه دانشجوی صنایع دستی @rafiq_shahidam96
سلام علیکم 🖐 دوستان طبق وعدمون امشب میزبان خواهر بزرگوار شهید ابراهیم هادی هستیم در کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی ♥️ قراره از ویژگی‌های شهید هادی برامون بگن در چند سوال!!! پس دوستان خودتون رو دعوت کنید با نشر این بنر 🖐🕊🌷 ⤵️⤵️⤵️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c کانال شهدایی شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ⤴️⤴️⤴️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༻⃘⃕࿇🌷༻⃘⃕❀༅ ای که همه نگاه من خورده گره به روی تو تا نرود نفس زِ تن، پا نکشم زِ کوی تو 🕊❤️ کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「💛🍃」 • . خوش بھ حالت برادر جـان! خوب خودت را در آغوش ِ خدا جا دادی و دل از دلش بردی :) ما از قافلھ جـٰاماندیم .. رسم دلبرۍ را بھ ما هم یاد بده💔 کانال شهیدمصطفی صدرزاده💟 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با اسباب و اثاثیه ای مختصرمان به بندر امام خمینی رفتیم تا سوار لنج بشویم بابای مهران که در ماهشهر بود از رفتن ما به آبادان با خبر شد خودش را به بندر امام رساند تا جلوی ما را بگیرد اما نه او، که هیچ کس نمی‌توانست جلوی ما را بگیرد گروهی از رزمنده‌ها منتظر سوار شدن به لنج بودند چند نفر گونی و طناب و کارتون همراهشان داشتند و می‌خواستند به شهر برگردند و اثاثیه خانه شان را خارج کنند بر خلاف آنها که با حالت تمسخر به ما نگاه می کردند ما با چرخ خیاطی فرش و رختخواب در حال برگشتن به آبادان بودیم یکی از آنها گفت شما اسباب و اثاثیه تان را به من بدید من کلید خونه ام رو به شما مید م برید آبادان و اثاثیه من را بردارید بابای مهران از خجالت مردم سرخ شده بود با عصبانیت وسایل را از ما گرفت و به خانه خواهرش در ماهشهر بر ما ۶ تا زن با شهرام که آن زمان کلاس سوم ابتدایی بود و مرد کوچک ما ،سوار لنج شدیم همه مسافرهای لنج مرد بودند علی روشنی پسر همسایه‌مان در آبادان همسفر ما در این سفر بود وقتی او را دیدیم دلمان گرم شد که لااقل یک مرد آشنا در لنج داریم اوایل بهمن سال ۵۹ بود و ابر سیاهی آسمان را پر کرده بود از از شدت سرما همه به هم چسبیده بودیم اولین بار بود که سوار لنج می‌شدیم و می‌خواستیم یک مسیر طولانی را روی آب باشیم آن هم با تعداد زیادی مرد غریبه که نمی شناختیم در دلم آشوبی بود اما به رو نمی‌آوردم بابای مهربان هم قهر کرده بود اگر خدایی نکرده اتفاقی برای ما می‌افتاد من مقصر می شدم و تا آخر عمر باید جواب جعفر را می‌دادم دخترها چادر سر شان بود و بین من و مادرم نشسته بودند شهرام هم با شادی و شیطنت بین مسافرها می‌دوید آنها هم سر به سرش می گذاشتند شهرام خوشگل و خوش سر و زبان بود او هنوز بچه بود و مثل دخترها غصه نمی خورد همه چیز برایش حکم بازی و سرگرمی داشت چند ساعت روی آب بودیم از روی شط باد سردی می آمد همه به هم چسبیده بودیم شهرام هم سردش شد و خودش را زیر چادر من قایم میکرد.
تمام مسیر زیر لب دعا خواندم و از خدا خواستم مارا سلامت به آبادان برساند ،وحشت کرده بودم اما نباید به روی خودم می آوردم اگر اتفاقی پیش می‌آمد جعفر همه چیز را از چشم می‌دید وقتی ساحل پر از نخل را از دور دیدم انگار همه دنیا را به من دادند در روستای چوبده از لنج پیاده شدیم دختر ها روی زمین سجده کردند و خاک آبادان را بوسیدند در ظاهر سه ماه از شهرمان دور بودیم ولی این مدت برای همه ما چند سال گذشته بود. ظاهر آبادان عوض شده بود خیلی از خانه ها خراب شده بودند در محله‌ها خبری از مردم خانواده‌ها نبود از آبادان شلوغ و شاد و پر رفت و آمد قبل از جنگ هیچ خبری نبود آبادان مثل شهر مرده ها شده بود تنها صدایی که همه جا شنیده می شد صدای خمپاره بود سوار ۱ ریوی ارتشی شدیم و به سمت خانه مان رفتیم به خانه رسیدیم متوجه شدیم که تعداد زیادی از رزمنده‌ها در خانه ما هستند خبر نداشتیم مهران خانه ما را پایگاه بچه‌های بسیج کرده است او هم از برگشتن ما خبر نداشت در خانه باز بود شهرام داخل خانه رفت مهران از دیدن شهرام و من و مادرم و دخترها که بیرون خانه ایستاده بودیم مات و متحیر شد او باور نمی کرد که بعد از آن همه دعوا با دخترها و آوردن اسباب به رامهرمز ما برگشتیم بیچاره انگار دنیا روی سرش خراب شد وقتی قیافه غم زده و لاغر تک تک ما را دید و فهمید ما از سر ناچاری مجبور به برگشتن شدیم و به رگ غیرتش برخورد که مادر و خواهرهایش این همه زجر کشیدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ دلتنگی... 🥀به یاد شهید ابراهیم هادی ❤️ شادی روح مطهرش صلوات ✨ کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯