🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
💚یا امیرالمومنین حیدر💚: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 #رمان_عارفانه❣ 💫شهید احمد علی نی
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_عارفانه❣
💫شهید احمد علی نیری💫
#ادامه
#قسمت_دهم
سوار یک ماشین شدیم.ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد. این ماشین هیچ حفاظی اطراف خود نداشت.
در سر هر پیچ یکی دونفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند!
جاده خراب بود.ماشین هم با سرعت زیاد می رفت.یک باره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من پشت ماشین مانده ام!سر پیچ بعدی ان قدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شدو...
نزدیک بود از ماشین پرت شوم.اما در آن لحظه اخر فریاد زدم یا صاحب الزمان عج...
در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم.من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم.
در همین لحظه از خواب پریدم.فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان عج بر نداریم.
وگرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد.این ماجرا را احمد آقا در جمع بچه های مسجد تعریف کرد...
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
هر شب با #عارفانه نگاه گرمتون رو به ما ببخشید😊✨
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🍃➖@sadrzadeh1
➖🍃🌹🌹🌹🍃➖
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 #رمان_عارفانه 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_چهل_
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
💫شهید احمدعلی نیری💫
#قسمت_چهل_و_دوم
ادامه قسمت قبل
💠مراسم یادبودی برای جمال در مسجد برگزار شد.احمداقا همهی بچه ها را جمع کرد و در مراسم شرکت کرد.
خودش هم بسیار با ادب در مسجد نشسته بود.بعدها وقتی از او دربارهی این مسئله سؤال کردم گفت: مولای ما امام زمان(عج) در مراسم ختم شهید جمال حضور یافته بود برای همین اصرار داشتم همهی بچه ها شرکت کنند.
🌷جمال به جرگهی شهدای گمنام پیوست و دیگر پیکرش باز نگشت.🌷
بعدها یکی از دوستان جمال که در قم سکونت دارد تماس گرفت و گفت: من جمال را در عالم رویا دیدهام.
جمال گفت: ما با کاروان شهدای گمنام برگشته ایم و در مجاورت مسجد جمکران، بالای کوه خضر، حضور داریم!
✨من بعدها شنیدم که آیت الله حق شناس دربارهی اهمیت نماز به کلام احمد آقا روی منبر استناد می کردند که: «داداش جون، نماز این قدر اهمیت داره که اون شهید میاد به دوستش میگه دو ماه برای من نماز بخوان، حتی شهید هم نمی خواهد حق الله به گردن داشته باشد.»
🌹هدیه به روح شهدا صلوات🌹
🔶ادامـــــه دارد...↩️
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━
━┓@sadrzadeh1
┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 📖عارفانه 💫شهید احمدعلی نیری
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه
💫شهید احمدعلی نیری💫
#قسمت_پنجاه
ادامه
#عمل_عرفانی
💠نمازصبح را در مسجد امین الدوله خواندیم.من دیدم که احمداقا بعد از نماز به محل بسیج رفت و مشغول استراحت شد.
من بارها از خود ایشان شنیده بودم که خوابیدن در بینالطلوعین مکروه است.
پس چرا احمداقا....
💠بعداز نماز مغرب از ایشان همین موضوع را سؤال کردم.
گفت: من دیشب به خاطر برنامههای بسیج کم خوابیده بودم،ترسیدم به خاطر خستگی و کسالت، در طی روز دچار لغزش یا برخورد تند با دیگران شوم.
برای همین استراحت کردم.
💠کارها و اعمال عرفانی احمداقا برای همهی شاگردان و دوستان درس عبرت بود.
هرکس به فراخور وجود خود از خرمن ویژگیهای ایشان بهره می برد و استفاده می کرد.
💠ایشان هیچ گاه گِرد گناه نچرخید.
یک بار در نامه ای نوشته بود:«مؤمن سنگینی معصیت را چون کوه اُحد بر روی شانههای خود حس می کند.»
🌿همیشه توصیه می کرد گناه را کوچک نشمارید و از انجام کارهای نیک نهراسید🌿
#ادامه_دارد
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
@sadrzadeh1
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_پنج
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
💫شهید احمدعلی نیری💫
#رمان_عارفانه❤️
#قسمت_پنجاه_و_یکم
✨در نامه ای که از جبهه برای یکی از دوستانش نوشته بودآورده:
✨امام صادق(ع)فرمودند:در توصیه های شیطان به یارانش آمده است که سه خصلت در بنی آدم بگذارید تا من خیالم راحت شود.
✨کارهای پر معصیت را نزد آن ها کوچک جلوه دهید.
✨کارهای پسندیده و خوب را نزد آن ها سخت (و بزرگ)جلوه دهید (تا انجام ندهند)
✨تکبر و خود پسندی را نزد آن ها به وجود آورید.
برادران محترم نکند خدای نکرده در این سه دام شیطان که در آن غوطه ور هستیم بیشتر آلوده شویم.
مومن واقعی اگر یک معصیتی انجام دهد،سنگینی آن را مانند کوه احد بر روی شانه اش حس میکند.اما منافق اگر معصیتی انجام دهد ،مانند کسی است که مگسی را از روی صورتش بلند کند .
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🔶ادامـــــه دارد...↩️
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓
@sadrzadeh1
┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 📖عارفانه 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_پنجاه_و
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه
💫شهید احمدعلی نیری💫
#قسمت_پنجاه_و_سوم
ادامه قسمت قبل
💠یکبار با احمداقا و بچههای مسجد امین الدوله به زیارت قم و جمکران رفتیم.درمسجد جمکران پس از اقامهی نماز به سمت اتوبوس برگشتیم، ایشان هم مثل ما خیلی عادی برگشت.
راننده گفت: اگر می خواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و...، یک ساعت وقت دارید.
ما هم راه افتادیم به سمت مغازهها، یک دفعه دیدم احمداقا از سمت پشت مسجد به سمت بیابان شروع به حرکت کرد!
☘یکی از رفقایم را صدا کردم، گفتم: به نظرت احمداقا کجا می ره؟!
دنبالش راه افتادیم.آهسته شروع به تعقیب او کردیم!
آن زمان مثل حالا نبود.
حیاط آن بسیار کوچک و تاریک بود.
احمد جایی رفت که اطراف او خیلی تاریک شده بود، ما هم به دنبالش بودیم.
☘هیچ سر و صدایی از سمت ما نمی آمد، یک دفعه احمداقا برگشت و گفت: چرا دنبال من می آیید؟!
جا خوردیم.
گفتم: شما پشت سرت رو می بینی؟ چطور متوجه ما شدی؟
احمداقا گفت: کار خوبی نکردید.برگردید.
گفتیم: نمی شه، ما با شما رفیقیم.هرجا بری ما هم می یایم، درثانی اینجا تاریک و خطرناکه، یک وقت کسی، حیوانی، چیزی به شما حمله می کنه ....
گفت: خواهش می کنم برگردید.
ما هم گفتیم: نه، تا نگی کجا می ری ما برنمی گردیم!
دوباره اصرار کرد و ماهم جواب قبلی....
✨سرش را پایین انداخت
با خودم گفتم: حتما تو دلش داره ما رو دعا می کنه!
بعد نگاهش را در آن تاریکی به صورت ما انداخت و گفت: طاقتش رو دارید؟ می تونید با من بیایید؟!
ما هم که از احوالات احمداقا بی خبر بودیم گفتیم: طاقت چی رو،مگه کجا می خوای بری؟!
نفسی کشید و گفت: دارم می رم دست بوسی مولا.✨
باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شُل شد.ترسیده بودیم، من بدنم لرزید.
☘احمداقا این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد.همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیایید بسم الله.
☘نمی دانید چه حالی بود.
شاید الان با خودم می گویم ای کاش می رفتی اما آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود، با ترس و لرز برگشتیم.
ساعتی بعد دیدیم احمداقا از دور به سمت اتوبوس می آید.
💠چهرهاش برافروخته بود، با کسی حرف نزد و سرجایش نشست.
از آن روز سعی می کردم بیشتر مراقب اعمالم باشم.
🔶ادامـــــه دارد...↩️
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━┓
@sadrzadeh1
┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_پن
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه ❣
💫شهید احمدعلی نیری💫
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
یکی از برنامههای همیشگی و هر هفته ما زیارت مزار شهدا در بهشت زهرا بود. همراه احمد اقا میرفتیم و چقدر استفاده میکردیم.
خاطرم هست که یکی از هفتهها تعداد بچهها کم بود. برای ما از ارادت شهدا به معصومین و مقام شهادت میگفت.
در لابه لای صحبتهای احمد اقا به مزار شهیدی رسیدیم که او را نمیشناختم. همانجا نشستبم. فاتحهای خواندیم. اما گویی احمد آقا مزار برادرش را یافته حال عجیبی پیدا کرد!
در مسیر برگشت آهسته سوال کردم احمد اقا آن شهید را میشناختی؟
پاسخ داد: نه!!
پرسیدم: پس برای چه به سر مزار او امدیم؟ اما جوابی نداد فهمیدم حتما یک ماجرایی دارد!
اصرار کردم وقتی پافشاری من را دید آهسته ب من گفت:
اینجا بوی امام زمان عج میداد. مولای ما قبلا به کنار مزار این شهید آمده بودند.
البته چند باری به من گفت:اگر این حرف را میزنم برای این است که یقین شما زیاد شود و به برخی مسائل اطمینان پیدا کنی و تا زنده ام نباید جایی نقل کنی.
احمد آقا در دفترچه یادداشت و سررسید اخرین سال خود نیز از این ماجرا ها نقل کرده است.
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🔶 #ادامه_دارد ↩️
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
@sadrzadeh1
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃? 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🍃 📖عارفانه 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_پنجاه_و_
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_عارفانه
💫شهید احمدعلی نیری💫
#قسمت_پنجاه_و_ششم
#ادامه_قسمت_قبل
💠احمداقا توسل به اهل بیت(ع)خصوصا کشتی نجات آقا اباعبدلله(ع)را بهترین وسیلهبرای تقرب به پروردگار و محو گناهان می دانست، برای همین به بنده امر می کرد که برای بچهها مداحی کنم.
💧هربار که به زیارت عبدالعظیم حسنی(ع) می رفتیم به من می گفت همین جا رو به روی حرم بنشین و برای بچهها بخوان.
✨در دستنوشتههای احمداقا به این امر مهم بسیار سفارش شده، حتی توصیه می کرد که برای از بین رفتن تاریکی قلب و روح، متوسل به شهید کربلا شوید✨
🔘در یکی از متنهای به جامانده در دفتر خاطرات احمداقا در مورد امام حسین(ع) آمده:
« در روز اربعین وقتی به هیئت رفتم در خودم تاریکی می دیدم.مشاهده کردم قفسی در اطراف من ایجاد شده و زندانی شدهام!
اما وقتی سینه زنی و عزاداری آغاز شد مشاهده کردم که قفس از بین رفت.
این هم از کرامات مجلس سیدالشهدا(ع)است»
☑️بارها شنیده بودم که می گفت: در مجالس عزای سیدالشهدا(ع) نوری وجود دارد که منشأ آن حرم مطهر آقاست.
در این مجالس گویی خود حضرت در کنار در می ایستد و از میهمانان خود پذیرایی می کند
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
#ادامه_دارد....
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
@sadrzadeh1
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 #رمان_عارفانه 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_پن
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه
💫شهید احمدعلی نیری💫
#قسمت_پنجاه_و_نهم
ادامه قسمت قبل
💠او سیر مطالعاتی خاصی داشت.در کنار آن بارها دیده بودم که کتابهای علمی میخواند.
هیچوقت او را بیکار نمی دیدیم، برای وقت خودش برنامه داشت.
مقدار معینی استراحت می کرد.
بعداز آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و...
💠چند بار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت، اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش شهید شده بود و.... موافقت نشد.
☑️تا اینکه سال ۱۳۶۲تصمیم خود را گرفت، برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد.
💠احمداقا بلافاصله جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد.
🔷به یاد دارم که می گفت: ما در مجموعهای قرار داریم که زیر نظر آیتالله محلاتی است و از ایشان هم تعریف می کرد.احمد آقا در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد🔷
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🔶 #ادامه_دارد... ↩️
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
@sadrzadeh1
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_شصت
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه
💫شهید احمدعلی نیری💫
#قسمت_شصت_و_یکم
ادامه قسمت قبل
💠موتور احمد آقا کاملا در اختیار کارهای مسجد بود.از عدسی گرفتن برای دعای ندبه مسجد تا...
✨یک روز به همراه احمدآقا به دنبال یکی از کارهای مسجد رفتیم.باید سریع بر میگشتیم.برای همین سرعت موتور را کمی زیاد کرد.
✨خب خیابان هم خلوت بود.موتور تریل ۲۵۰هم کمی شتاب بگیرد دیگر کنترلش سخت است
✨با سرعت از خیابان در حال عبور بودیم.یک دفعه خودرویی که در سمت چپ ما قرار داشت بدون توجه به ما به سمت راست چرخید!
✨درسمت راست ما هم یک خودروی دیگر در حال حرکت بود .زاویه ی عبور ما کاملا بسته شد
✨من یک لحظه گفتم تمام شد .الان تصادف میکنیم.از ترس چشمم را بستم و منتظر حادثه بودم !
لحظاتی بعد چشمم را باز کردم دیدم احمد آقا به حرکت خود ادامه میدهد!!!
من حتی یک درصد هم احتمال نمیدادم که سالم از صحنه عبور کرده باشیم.
با رنگ پریده و بدن لرزان گفتم چی شد ما زنده ایم!!؟؟
احمدآقا گفت :خدا را شکر
بعد ها وقتی درباره ی آن لحظه صحبت کردم به من گفت :
خدا ما را عبور داد. ما باید آنجا تصادف میکردیم اما فقط خدا بود که ما را نجات داد.من در آخرین لحظه کنترل موتور را از دست دادم و فقط گفتم :«خدا»
بعد دیدم که از میان دو خودرو به راحتی عبور کردیم!
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🔶ادامـــــه دارد...↩️
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓
@sadrzadeh1
┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ 💫شهید احمدعلی ن
🥀شهید گمنام🥀:
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه ❣
#قسمت_نود_و_دوم
#ادامه_قسمت_قبل
سرم را بالا گرفتم.
بیرون گودال هیچ بوی عطری نبود.آن موقع اطراف قبر گل کاری نشده بود.فقط بوی نم باران به مشامم می آمد.
با خود گفتم: احمد چهل روز پیش شهید شده مگر نمیگویند که جنازه بعد از چهل روز متعفن میشود؟؟
دوباره سرم را داخل قبر کردم.گویی یک شیشه عطر خوش بو را داخل قبر خالی کرده اند.
سنگ را سر جایش قرار دادیم.تابلو را نصب کردیم و مزار احمد آقا را برای مراسم چهلم اماده کردیم.
وقتی می خواستیم برگردیم دوباره ایستادم و به قبر او خیره شدم.
من اطمینان داشتم که پیکر احمد آقا مانند بقیه اولیا الله سالم و مطهر مانده است.
باران شدید شده بود. من ایستاده بودم و حسابی خیس شدم. اقا مجید صدایم کرد و به سمت ماشین برگشتم.
اما فکر ان بوی خوش از ذهنم خارج نمیشد، بوی خوشی که با هیچ یک از عطر های دنیا قابل مقایسه نبود!
❄️هدیه به روح پاکش صلوات
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_عارفانه❣
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_نود_و_سوم
#هدایت
راوی👤:جمعی از دوستان شهید
آیه قرآن می گوید که شهید زنده است.شهید قدرت دارد اثر دارد و ما اثر خون آنها را در جامعه میبینیم🌷
.......
اولین بار که خواب احمد آقارا دیدم مربوط به مدتی بعد از شهادت ایشان بود.جمع ما با رفتن احمد آقا محور اصلی خود را از دست داده بود.
من با کسانی در محل رفیق شدم که مقید به مسائل دینی نبودند.یک شب در عالم رویا دیدم که با همان رفقا توی کوچه هستیم.رفقا به من گفتند:
رسول برو مخفی شو احمد آقا داره میاد!!
من رفتم پشت دیوار و از آنجا نگاه می کردم.دیدم احمد آقا باهمان چهره معصوم ونورانی به کوچه ما آمد.
بعد دوستان من احمد آقا را گرفتند و کشان کشان اورا از کوچه بیرون کردند!
همین طور که احمد آقا را از کوچه بیرون میبردند داد زد:من باید رسول را ببینم....
اشک در چشمانم حلقه زده بود.دلم برایش خیلی تنگ شده بود.دویدم و پریدم توی بغلش و شروع کردم ب بوسیدن احمد آقا...
از این رویای صادقانه همه چیز را فهمیدم.از فردا رابطه ام را با آن رفقا قطع کردم و دیگر آنها را ندیدم...!
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🔶ادام_ه دارد....↩️
با #عارفانه نگاه گرمتون رو به ما ببخشید😊✨
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🍃➖
@sadrzadeh1
➖🍃🌹🌹🌹🍃➖
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ #قسمت_نود_و_دوم #ادامه_قسمت_قبل سرم را بالا
🥀شهید گمنام🥀:
🥀شهید گمنام🥀:
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_عارفانه ❣
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_نود_و_چهارم
🌷🌷🌷
مدتی از شهادت احمد آقا گذشته بود.قرار بود روز بعد با تعدادی از دوستان به تفریح برویم.
هرچند میدانستم دوستان خوبی نیستند و ممکن است پای گناه و...در میان باشد.
خدا شاهد است همان شب در عالم رویا دیدم که احمد آقا با عصبانیت و ناراحتی آمده و به من میگوید:با اینها بیرون نرو،با این دوستانت جایی نرو!
فردا صبح هر طور بود به مادرم گفتم که انها را رد کند.اما خیلی در فکر فرو رفته بودم که این چه خوابی بود؟!
بعد ها از همان افراد شنیدم که به گناه افتاده بودندو...
احمد آقا نه تنها در موقع حضور ظاهری در دنیا به فکر تربیت ما بود بلکه حالا هم از ما جدا نیست و به فکر هدایت ماست.
یکی دیگر از دوستان میگفت:در ایام فتنه88 ذهن و فکر ما درگیر بود.
یک شب در عالم رویا دیدم که احمد آقا به مسجد امین الدوله آمده.اما به نماز نرسید!
گفتم:احمدآقا نبودی دیر اومدی؟!
احمد آقا جمله ای گفت و رفت:سرما خیلی شلوغه!
بلا فاصله به ذهنم خطور کرد که این مشکلات را شهدا حل میکنند.یاد کلام نورانی امام راحل افتادم.انجا که میفرمایند:مسلم خون شهیدان اسلام و انقلاب را بیمه کرده است...
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
با #عارفانه نگاه گرمتون رو به ببخشید😊✨
#به_ما_بپیوندید
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
#رمان_عارفانه ❣
#قسمت_نود_و_پنجم
#دارالشفاء
حضرت امام در جمله ای بسیار زیبا میفرمایند: ...این قبور شهدا تا ابد دار الشفا خواهند بود.
یعنی راه را به آیندگان نشان میدهد که برای حل مشکلات دین و دنیای خود به سراغ چه کسانی بروید.
🌷🌷🌷🌷
احمد آقا تا زمانی که زنده بود مانند یک طبیب به دنبال بندگان خدا بود تا دست آنها را بگیرد و راه آسمان را به آنها نشان دهد.
خداوند هم شهیدان را زنده خطاب کرده. پس او کنون هم دنبال هدایت است...
اگر کسی در این دوران هم به سراغ او برود یقینا دست خالی برنمی گردد.
.......
من تا روز های اخر همیشه همراه احمد اقا بودم.به یاد دارم یک روز از مریضی مادرم به او شکایت کردم.
گفتم : هر کاری کردیم مادرم خوب نشده. دکترها جوابش کردن و بعد گریه ام گرفت....
احمد نگاه خاصی به من انداخت و گفت :ناراحت نباش، مادرت خوب میشه!
فردای آن روز مادرم خوب شد!مادرم دیگر دچار بیماری نشد تا یکسال بعد.....
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🔶ادامه_دارد...↩️
با #عارفانه نگاه گرمتون رو به ما ببخشید😊✨
@sadrzadeh1
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🥀شهید گمنام🥀: 🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 #قسمت_
🥀شهید گمنام🥀:
#رمان_عارفانه❣
#قسمت_نود_و_ششم
#ادامه_قسمت_قبل
سال بعد و در روزهای آخری که با احمد آقا بودیم دوباره رفتم سراغ احمد آقا.
به خاطر مریضی مادرم ناراحت بودم. لبخندی زد و گفت: خوب میشه ان شاءالله و بعد به طرز عجیبی مادرم خوب شد!
یک سال از شهادت احمد آقا گذشت. دوباره مریضی مادرم برگشت حال مادرم بسیار بد شده بود. این بار رفتم سر مزار احمد آقا در بالای قبر شهید چمران.
گفتم: احمد آقا فدات بشم. این مریضی مادر ما شده یک سال یک سال! شما زندهای و از همه چیز خبر داری. شما از خدا بخواه که این مریضی مادرم برای همیشه حل بشه!!
این را گفتم و برگشتم. احساس میکردم که دوباره احمد آقا لبخندی زد و گفت: خوب میشه ان شاءالله!
مادرم فردای آن روز خوب شد. همه پزشکان از مادرم قطع امید کرده بودند اما با دعای احمد آقا مادرم شفا یافت. مادرم با گذشت سالها از آن ماجرا دیگر دچار مریضی نشد!!
𑩇هدیه به روح پاکش صلوات🌹
با #عارفانه نگاه کرمتون رو به ما ببخشید😊✨
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه ❣
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_نود_و_هفتم
#ادامه_قسمت_قبل
🌷🌷🌷🌷
هر سال دوم عید به منزل شهدای مسجد به خصوص شهید نیری میرویم.
امسال یکی از بچههای بسیجی جوان اصرار داشت به همراه ما بیاید.
وقتی به منزل شهید نیری امد برای من گفت:من هشت سال پیش ازدواج کردم اما بچه دار نمیشدم.
تا یک به بار به توصیه بسیجیان قدیمی مسجد به سراغ مزار شهید نیری در بهشت زهرا رفتم.
شنیده بودم که نزد خدا خیلی آبرو دارد برای همین گفتم:من اعتقاد دارم شما زنده اید و به خواست خدا میتوانید گره از کار مردم باز کنید.
بعد از او خواستم دعا کند که خدا به من هم فرزندی بدهد. این بنده خدا مکثی کرد و با صدایی بغض الود ادامه داد:
بعد از آن ماجرا، خانم بنده بار دار شد و چند روز قبل فرزندان دوقلوی من به دنیا آمدند...
از این دست ماجراها بسیار از زبان دوستان و اشنایان و حتی کسانی که ایشان را نمیشناختهاند شنیدهایم که از بیان آنها صرف نظر میکنیم.
🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🍃➖
@sadrzadeh1
➖🍃🌹🌹🌹🍃➖