eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب🌛 آخرین دیدار آخرین نگـاه آخرین خنده تو را کربلاے کمیل بہ تماشا مینشیند...😔 🍃💟 ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
بخشے از وصیت نامه برادر شهیدمان آقا اسماعیݪ:🌸 ربنا افرغ علينا صبراً و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الکافرين.🌺🌺 خدايا! امت اسلام را صبر و استقامت عطا فرما تا در مقابل دشمنان خدا و کافرين، پايداری و سپس بر آنان غلبه کنند. خدايا شهادت می‌دهم که غير از تو خدايی نيست و محمد (ص) رسول و فرستاده‌ توست و علی (ع) وصی رسول خداست. سلام بر خاندان عصمت و طهارت. درود بر خمينی کبير و سلام بر روحانيت معظم و امت حزب الله.💗😍 خدايا از تو می‌خواهم هنگامی که شيطان به سراغم می‌آيد، تو او را دور کنی و مرا قوت و آرامش عطا فرمايی که «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم»💚 پدر و مادر گرامی در مقابل شما شرمنده‌ام که توفيق خدمت به شما و اجرای حقوق شما خيلی کم نصيبم شد. بدانيد که «انا لله و انا اليه راجعون». ان شاءالله خداوند به شما صبرعطا کند و شما از جمله کسانی باشيد که مردم و خصوصاً خانواده‌ی شهدا، اسرا و معلولين را دلداری بدهيد و من هم دعاگوی شما هستم.💜 همسر محترمه: در اين پنج سال زندگی از خصوصيات خوب تو بهره بردم و مرا بسيار احترام کردی که لايق آن نبودم. پيوند من و تو با شعار اسلام و ايمان شروع شد و بعد سعی کرديم هر روزمان با روز ديگر متفاوت باشد و احکام اسلام را پياده کنيم و خوب می‌دانی که راه من در ادامه‌ اين زندگی به عمل درآوردن عقيده به اسلام بوده است.💛 چطور می‌توانستم در خانه راحت باشم و کاری نکنم، در صورتی که جان و مال امت مسلمان ايران به سوی جبهه سرازير است. انسان در برخورد با مصائب و مشکلات است که لذت ايمان و توجه به خدا را درک می‌کند و اگر رفتن من مصيبتی برايت باشد می‌دانی که «الذين اذا اصابتهم مصيبه قالو انا لله و انا اليه راجعون».💔 @esmaeil_daghayeghi 💐 https://www.instagram.com/tv/Cfog_rTDm1y/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
- یـادِ بعضے نفرات روشنـم می‌دارد قوت‌ـم می‌بخشـد(:🌱 🦋 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
سلام و عرض ادب 🖐همراهان همیشگی مجموعه فرهنگی مجازی ) 🌷🕊❤ ان شاءالله خاطراتی شنیدنی از زبان مادر شهید در مورد عید غدیر شهیدی که از سن کودکی در مکتب اهل البیت علیهم السلام رشد کرد و حیدری شد. انشاءالله فردا شب ) خاطراتی از ِ شهید مصطفی علیدادی را از زبان مادر این شهید عزیز می گویم.⚘ خاطراتی بسیار شنیدنی از زبان مادر این شهید عزیز 🌹🕊 در کانال (رفیق شهیدم ) بارگیری می‌شود ✌ 👇👇 لینک کانال رو نشر دهید و دوستانتون رو دعوت کنید اجرتون باشهدا 🕊🤲 👇👇👇 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
ارسالی اعضای کانال بابت پذیرایی کنار مزار مطهر ممنونم از اعتمادتون به مجموعه شهید ابراهیم هادی انشاءالله که حاجت روا شوید به حق شهدا 🤲🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها 🤲 رابطه عجیب شهید علی زنجانی را ببینید با خانم فاطمه الزهرا ☝️ .┅══❉♦️❉══┅ ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
🌱| ونجات معجزه آساے یکے از دوستان 🌹هوا تاریڪ شده بود ، جوانے خوش سیما و نورانے بالاے سرم آمد، چشمانم را به سختے باز کردم ، مرا به آرامے بلند کرد ، دردے حس نمیکردم ، از میدان مین خارج شد در گوشه اے امن آهسته و آرام مرا روے زمین گذاشت .🌹 🖋|به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مصطفے هرندے مے گوید: خیلے بے تاب بود ، ناراحتے در چهره اش موج میزد . پرسیدم چیزے شده !؟ ابراهیم با ناراحتے گفت : دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایے ، تو راه برگشت ، درست در کنار مواضع دشمن ، ماشاا... عزیزے رفت روے مین و شهید شد . عراقے ها تیر اندازے میکردند و ما هم مجبور شدیم برگردیم . علت ناراحتیش را فهمیدم ، هوا که تاریڪ شد حرکت کرد ، نیمه هاے شب هم برگشت ،خوشحال و سر حال ، مرتب فریاد میزد امدادگر امدادگر ، سریع بیا ، ماشاا... زنده است ! بچه ها خوشحال بودند ، ماشاا... را سوار آمبولانس کردیم ، اما ابراهیم در گوشه اے نشسته بود و غرق در فکر بود . کنارش نشستم ، با تعجب پرسیدم در چه فکرے هستے ؟ مکثے کرد و گفت : ماشاا... وسط میدان مین افتاده بود ، کنار سنگر عراقے ها ، اما وقتے به سراغش رفتم آنجا نبود ! کمے عقب تر پیدایش کردم ، دور از دید دشمن ! در مکانے امن نشسته بود و منتظر من بود ! ✨✨ خون زیادے از پاے من رفته بود ، بے حس شده بودم ، عراقے ها مطمئن بودند که زنده نیستم ، حالت عجیبے داشتم ، زیر لب میگفتم : یا صاحب الزمان ادرکنے ... هوا تاریڪ شده بود ، جوانے خوش سیما و نورانے بالاے سرم آمد ، چشمانم را به سختے باز کردم ، مرا به آرامے بلند کرد ، دردے حس نمیکردم ، از میدان مین خارج شد در گوشه اے امن آهسته و آرام مرا روے زمین گذاشت . گفت : کسے مے آید و تو را نجات میدهد ، او دوست ماست ! لحظاتے بعد ابراهیم آمد با همان صلابت همیشگے ، مرا به دوش گرفت و حرکت کرد . آن جمال نورانے ، ابراهیم را دوست خود معرفے کرد ، خوشا به حالش . اینها را ماشاا... در دفتر خاطراتش از جبهه ے گیلانغرب نوشته بود. 📚کتاب سلام بر ابراهیم – ص 117 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادے🌱 @sadrzadeh1