eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
جرعه‌ای_از_معرفت 💠حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸یکی از آقایان خواب دیده بود که برآورده شدن حاجت تو به دست فلانی است. به نزد او می‌رود و می‌گوید: ابتلا به همّ و غم داشتیم، ما را نزد شما فرستادند. 🔸آن شخص هم با خون‌سردی جواب می‌دهد: به ما هم گفتند، اگر حاجتت را به ما عرضه داشتی بگوییم که آن خواب بین‌الطلوعین را ترک کن، گرفتاری دنیایی تو رفع می‌شود. 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۴۵ @sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹اللّھمَّ‌عَجِّـلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَـرَج🌹 زیارت عاشــــــورا❥ « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَهَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر تو اى فرزند امیر مؤ منان و فرزند آقاى اوصیاء اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانیان سلام بر تو اى که خدا خونخواهیش کند و فرزند چنین کسى و اى کشته اى که انتقام کشته گانت نگرفتى... ۱۴۰۱/۰_۳/۲۹_لغایت_یکم_محرم_۱۴۰۱_
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🕊1شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 🕊2شهید حسین معزغلامی🌹 🕊3شهید عباس آبیاری🌹 🕊4شهید مجتبی یداللهی🌹 🕊5شهید سید
روز سی و هشتم چله مون ان شاء الله درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شده باشد 💫محب اهلبیت 💫 🌹سرباز امام زمان🌹 وان شاءالله شهادت🤲🏻💔 هدیه میکنیم به روح مطهرشهید والا مقام روح الله قربانی 🥀🥀 زیارت عاشورا قربتا الی الله
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی سیزده، چهارده سالی از شهادت عبدالحسین می گذرد.بارها خوابش را دیده ام. مخصوصاً هر دفعه که مشکلی گریبانمان را می گیرد. طوري این مسأله طبیعی شده که دیگر تا او را در خواب نبینم، یقین دارم مشکل حل نمی شود. بچه ها هم به این موضوع عادت کرده اند و دیگر برایشان عادي شده است. سر ازدواج پسرم مهدي با چند تا مشکل دست به گریبان شدیم. چند تا مشکل حسابی اذیتمان می کرد. با خانواده ي دختر، همه ي صحبتها را کرده بودیم و قرار و مدارها را گذاشته بودیم. سه، چهار روزي مانده بود به عقد. بچه ها، از چند روز قبل، هر صبح که از خواب بیدار می شدند، اول از همه می آمدند سر وقت من و می پرسیدند: «بابا رو خواب ندیدي؟» فرزند سوم خانواده؛ این خاطره مربوط می شود به تابستان هزارو سیصدو هفتادو شش خودم هم پکر بودم. کسل و ناراحت می گفتم: «نه، خواب ندیدم.» آنها هم با خاطر جمعی می گفتند: «پس این وصلت سر نمی گیره، چون مادر بابا رو خواب ندیده.» با مشکلات هنوز دست و پنجه نرم کردیم و امیدي هم به رفعشان نداشتیم. دو شب قبل از عقد، بالاخره خواب عبدالحسین را دیدم.تو یک اتاق خیلی زیبا نشسته بود و بچه ها هم دورش. شبیه آن جا را به عمرم ندیده بودم. جلوي عبدالحسین، یک ورق کاغذ بود که توش نوشته هایی داشت. با آن چشمهاي جذاب و نورانی اش، نگاهی به کاغذ انداخت. یکدفعه دیدم پایین ورقه را امضا کرد و نشان بچه ها داد. بلند شد از اتاق برود بیرون، گفتم: «می خواید از دست بچه ها فرار کنید؟»خندید و آرام گفت: «نه، فرار نمی کنم.» از خواب پریدم. نزدیک اذان صبح بود. زود بچه ها را از خواب بیدار کردم و به شان گفتم: «بابا رو خواب دیدم.» نفهمیدم چطور دور و برم را گرفتند. سر از پا نشناخته، می گفتند: «خوش به حالت! بگو چی دیدي؟» جریان ورقه و امضاي آن را براشان تعریف کردم. با خوشحالی گفتند: «پس این وصلت سر می گیره، دیگه نمی خواد غصه بخوري.» به شوخی گفتم: «مهدي غصه می خورد، که حالا از همه خوشحال تر شده.» واقعاً هم غصه مان تمام شد.بعد از آن هم نفهمیدم مشکلات چطور حل شد. وقتی به خودم آمدم که تو محضر بودیم و آقاي عاقد، داشت خطبه ي عقدي مهدي و عروس تازه را می خواند. نظر عنایت شهید همسر شهید آن سال حسین و دختر بزرگم، پشت کنکور ماندند و قبول نشدند.تو دوست و دشمن، تک و توکی می گفتند: «اینا فرزند شهید هستن و سهمیه هم که دارن، عجیبه که تو کنکور قبول نشدن!» بعضی از آنهایی که فضولی شان بیشتر است، طعنه هاي دیگري هم می زدند و با زبانشان نیش می زدند. حسابی ناراحت بودم و گرفته. بیشتر از من، بچه ها زجر می کشیدند. همه ي تلاششان را کرده بودند، که به جایی نرسید. گویی دیگر امیدي به کنکور سال بعد نداشتند. همان روزها، شب جمعه اي بود که رفتم سر مزار شهید برونسی.فاتحه اي خواندم و مدتی پاي قبر نشستم. همین طور با روحش درد و دل می کردم و به زمزمه، حرف می زدم. وقتی می خواستم بیایم، از قبول نشدن بچه ها تو کنکور شکایت کردم و به اش گفتم:«شما می دانی و جان زینب! " -دختر کوچکم و فرزند آخر خانواده، که مرحوم برونسی علاقه ي زیادي به او داشت 316 شما که جات خوبه، از خدا بخواه، از حضرت فاطمه ي زهرا (سلام االله علیها) بخواه که بچه هات امسال دیگه قبول بشن.» بنا به تجربه هاي قبلی، یقین داشتم دعام بی اثر نمی ماند، و مدتی بعد، عجیب بود که امید بچه ها به قبولی انگار خیلی بیشتر شده بود.با علاقه و پشتکار زیادتري درس می خواندند.کنکور سال بعد، هر دوشان، آن هم با رتبه ي خوب، قبول شدند.دوتایی هم تو دانشگاه مشهد افتادند. این را چیزي نمی دانستم، جز نظر عنایت شهید. فرازهایی از وصیتنامه ي سردار رشید اسلام، حاج عبدالحسین برونسی من با چشم باز این راه را پیموده ام و ثابت قدم مانده ام؛ امیدوارم این قدمهایی که در راه خدا برداشته ام، خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار بدهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد. فرزندانم، خوب به قرآن گوش کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگی تان قرار بدهید.باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان (عجل االله تعالی فرجه الشریف) باشید. همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند. اي مردم نادان، اي مردمی که شهادت براي شما جا نیفتاده است، در اجتماع پیشرو، باید درباره ي شهیدان کلمه ي اموات از زبانها و از اندیشه ها ساقط شود و حیات آنان با شکوه تجلی نماید؛«بل احیاء عند ربهم یرزقون». فرماندهی براي من لطف نیست، گفتند این یک تکلیف شرعی است، باید قبول بکنید؛و من بر اساس «اطیعوا االله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» قبول کردم. مسلماً در این راه امر به معروف و نهی از منکر، از مردم نادان زیان خواهید دید؛ تحمل کنید و بر عزم راسختان پایدار باشید.
اون زمـان رزمنده ها با پای جامانده و دست جدا شده نماز میخواندند🌱! اول وقت و عاشقانه ☺️.. اما الانッ با تَنِ سالـم نماز هامون قضا میشه 🖇! اگر هـم قضا نشه میزارم آخر وقت با عجله ...🌵 خدا اینارو میبینه مارو هم میبینه حواسمون باشه نماز اول وقت رو از دست ندیم🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌∞♥∞ هر چه هست در دعا برای سلام الله علیها هست ❣اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه❣ ❣ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{• خاطره_شهید ❄️🌙•} نامه_ای_به_امام_حسین_علیه_السلام ✉️🕊 از وقتی از‌سوریه‌برگشته‌بود،یکی‌دیگر شده بود.خیلی بیقرار بود. بهم می‌گفت:《زهرا،دیدی رفتم‌سوریه و شهید نشدم.》بعد‌می‌گفت: 《میدونم‌کارم‌ازکجا‌می‌لنگه.وقتی‌داشتم می‌رفتم سوریه،برا اینکه مامانم ناراحت نشه و تو فکر نره،چیزی بهش نگفتم.می‌دونم‌.می‌دونم مادرم چون راضی نبوده،من شهید نشدم.》لحظه‌ای سکوت می‌کرد و انگار که کسی با پتک کوبیده باشد توی سرش‌دوباره می گفت:《زهرا،نکنه شهید نشم و بشم راوی شهدا.اون وقت‌چه خاکی توی سرم بریزم؟ 》 دیگر حوصله‌ام را سر برده بود.بس‌که حرف از شهادت می‌زد.دیگر به‌این کلمه آلرژی پیدا کرده بودم.‌با چشمان خودم می‌دیدم که برای رفتن به سوریه دارد مثل پروانه می‌سوزد.دارد مثل شمع آب می‌شود.طاقت‌نیاوردم.مثل سال پیش،دوباره‌کاغذ و خودکاری برداشتم و نامه نوشتم به امام حسین‌ علیه‌السلام. نوشتم:《آقاجان،شوهرم می‌خواد ‌بره سوریه که از حریم خواهرتون‌دفاع کنه.می‌دونم شما هرکسی رو ‌راه نمی دید.اما قسمتون میدم به‌حق مادرتون که بذارید محسن بیاد‌من به سوریه رفتنش راضی‌ام.من‌به شهادتش راضی‌ام.》 بعد هم نامه را فرستادم کربلا. می‌دانستم 🙂 دست خالی ردم نمی‌کند،نه من را و نه محسن را... @sadrzadeh1
🌱مالڪیت آسمان را به نام کسانۍ نوشته اند که دل به زمین نبسته اند ... درست همانند " شھدا " !💔 @sadrzadeh1
‌∞🌹∞ 🌹 شهیدی که قمقمه اش بعد ۱۲ سال آب گوارا داشت... 🔹در فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت. او در حالی روی زمین افتاده بود که دو ی پلاستیکی آب در دستان استخوانی اش بود. یکی از قمقمه ها خورده و سوراخ شده بود. ولی قمقمه ی دیگر، و پر از آب بود. درِ قمقمه را که باز کردیم، با وجود این که حدود ۱۲ سال از شهادت این بسیجی می گذشت، آب آن بسیار گوارا و خنک مانده بود.. منبع :دلهای خدایی @sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت‌از‌دلتنگی‌بنویس گفتم‌دلتنگ‌ڪے ؟ گفت‌: #ح ! گفتم‌ح‌مثل‌چے؟ گفت‌بنویس‌ح‌مثل : ♥️ 🌱 ✨ نوشتم... گفت‌جملہ‌بساز ! با‌بغض‌نوشتم : دلتنگےیعنےحسین حسین‌یعنےحرم حرم‌یعنےحیات حیات‌یعنی‌من‌بے؏ـشق‌حسین‌میمیرم💔 @sadrzadeh1
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟ قسمت‌‌بیست‌ویکم چرا گناه میکنیم؟! استادپناهیان : چرا ما سر نماز به جای
چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟ قسمت‌بیست‌و‌دوم استاد پناهیان: مقام معظم رهبری خدا خیرشون بده کلمه ی بسیار زیبایی ایام سال نو فرمودن. فرمودن هرکسی امسال یه قدم جلوتر برداره. اگه ما بخوایم تو زندگیمون یه قدم جلوتر برداریم، باید چیکار کنیم؟؟؟ " آداب نماز رو کم کم باید آغاز کرد" و به صورت عالی اجرا کرد قدم اول در نماز خوندن، 💥مؤدبانه نماز خواندن💥 هست. نماز مؤدبانه یعنی چی؟؟؟ 👇دقت کنید یعنی خدایا من حال دارم یا ندارم ، عشق به تو دارم یا ندارم، از تو می ترسم یا نمی ترسم، زورم میاد نماز بخونم یا زورم نمیاد ""به هر حال من باید ادب رعایت کنم "" مثل یه سربازی که میره توی پادگان! بهش میگن از امروز فرماندتو دیدی پا میکوبی و دستتو می بری بالا! وقتی کلاه سرت هست سلام نظامی میدی! وقتی اومدی جایی که سقف هست کلاهتو بر می داری. وقتی فرماندت می خواست بره کسی بهت خبر دار داد تا وقتی آزاد باش نگفته یا فرمانده نرفته تو نباید حالت راحت باش داشته باشی خواست پاشو جا به جا کنه قبلا باید فرمانده بهش گفته باشه آزاد باش! اینا رو به سرباز یاد میدن از فردا هم شروع میکنه به اجرا کردن... این دیگه فرقی نمیکنه آدم حال داشته باشه یا نداشته باشه. باید اجرا کنه... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
✨چند عمل ساده براي چند صد برابر كردن ثواب نمازها؛ 🍃 و اقامه :باعث ميشود دو صف از فرشتگان، پشت سر مومن نماز بخوانند.📒ثواب الاعمال صدوق ص٧٢ 🍃 كامل:باعث نداشتن وحشت قبر ميشود.📒ثواب الاعمال صدوق ص٧٣ 🍃 عقيق:دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت بدون آن است.📒عدة الداعي ابن فهدحلي ص٢٢٠ 🍃 زدن:دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك است.📒من لايحضره الفقيه صدوق 🍃 خواندن سوره در يكي از نمازها باعث آمرزش گناهان ميشود.📒ثواب الاعمال ص٢٦٧ 🍃:باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود.📒ثواب الاعمال ص١٢٠ 🍃 حضرت زهرا س بهتر از هزار ركعت نماز نزد حضرت صادق ع است 📒فلاح السائل ص١٥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سه‌شنبه‌های‌جمکرانی 🍂دلم در آرزوی دیدنت گیرد بهانه... به سوی جمکرانت می شود هر دم روانه... 🍂چه می شد که ز کویت یابن الزهرا... تو می دادی به ما قدری نشانه @sadrzadeh1
می خوام حال خدا رو بگیرم 😳 وقتی دید نمی تونه دل فرمانده رو نرم کنه مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یه کاری کن. بابا منم بنده ت هستم!...»😔 حالا بچه ها دیگه دورادور حواسشون به اون بود🙄 عباس ریزه یه دفعه دستاش پایین اومد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه تعجب کردن. عباس ریزه وضوگرفت و رفت به چادر😇 دل فرمانده لرزید. فکرکرد، عباس رفته نماز بخونه و راز و نیاز کنه. آهسته در حالی که چند نفر دیگه هم همراهیش می کردن به سمت چادر رفت🤨 اما وقتی چادر رو کنار زد، دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، تعجب کرد ، صداش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟»🤔 عباس غلتید و رو برگردوند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش رو بگیرم!»😤 فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی یو؟»🤭 عباس یه دفعه مثل اسپندی که رو آتیش افتاده از جا جهید و نعره زد: «حال خدا رو. مگه اون حال منو نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خونم و دعا می کنم که بتونم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم ومی گیره و جا می مونم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیام بخوابم. یک به یک!»💪🏻 فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شون روگرفته بودن و سرخ و سفید می شدن.😆 و زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شی. یا الله آماده شو بریم.» عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری موند تو خط مقدم نماز شکر می خونم تا بدهکار نباشم!»😁 بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودن و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان صلوات!»😍 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092