eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
مرتضی _و مصطفی " قسمت۲۴ " |فصل نهم : روز تاسوعا پیش عباسم| { پایان فصل نهم } ...💔... شیخ محمد آمد و گفت: «ابوعلی! بلند شو. بچه‌ها همه دارن نگاه می کنن، پاشو. بعدِ سید کار دست توئه، پاشو.» اصلا نمی فهمیدم چه می گوید. روی بدن سید افتاده بودم و زار می زدم. با نهیب و تشر شیخ محمد به خودم آمدم که گفت: «ابوعلی! پاشو خودت رو جمع کن. روحیه بچه‌ها رو بیشتر از این بهم نریز! والله به خدا اگه سید راضی باشه تو این طوری می کنی!» بلند شدم، اما حالم عوض نشد. شیخ محمد که دید من بلند شدم، سریع رفت پیش بچه‌ها. با زحمت جنازه ی سیدابراهیم را انداختم روی کولم. پاهای سید روی زمین کشیده می شد. اشک می ریختم و او را می آوردم عقب. ۷۰، ۸۰ متر که آمدم، نفس ام برید. اما اگر او را زمین می گذاشتم، ممکن بود دیگر نتوانم بلندش کنم. دغدغه‌ام نیفتادن جنازه سید دست دشمن بود. به دیوار تکیه دادم و نفس گرفتم. هر طوری بود او را به اولین خانه ای که در القراصی گرفته بودیم و محل لجستیک مان شده بود، رساندم. تا غروب جنازه سید همان جا ماند. بعد از تاریکی هوا او را پتوپیچ کردیم، فرستادیم عقب؛ اما خودمان همان جا ماندیم. نیروهای کمکی از سمت راست آمدند. با فشاری که به دشمن وارد آوردیم، آنها را مجبور به عقب‌نشینی کردیم. بعد از گرفتن القراصی و تحویل آن به نیروهای جدید، برگشتیم عقب. اما من دیگر دل و دماغ نداشتم. همین جور بی خود اشک ام می آمد و نمی توانستم جلوی آن را بگیرم. بچه‌ها خیلی دلداری ام می دادند؛ اما داغ سید خیلی برایم سنگین بود. یک هفته بعد از شهادت سید، حاج قاسم به مقر ما در یک مدرسه آمد. آن روز فرمانده تیپ من را به حاج قاسم معرفی کرد و گفت: «هر جا سیدابراهیم بوده و می رفته، ابوعلی هم دنبالش بوده است.» همان روز من به عنوان جانشین سیدابراهیم معرفی شدم و فرماندهی یگان ناصرین به من سپرده شد. حاج قاسم در سخنرانی آن روزش برای بچه‌ها، از سیدابراهیم یاد کرد و گفت: «من آن زمان در دیرالعدس دیدم یک صدای خیلی برجسته ای می آید؛ سیدابراهیم صدرزاده خیلی صدای مردانه ای داشت، مثل داش مشتی های تهرانی. من او را نمی شناختم. وقتی از پشت بی سیم حرف می زد، گفتم: «او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است.» حسین [بادپا] گفت: «سیدابراهیم.» وقتی از دیرالعدس برمی گشتیم، از حسین [بادپا] سؤال کردم: «این سیدابراهیم کیست که با این صدای بلند و مردونه صحبت می کرد؟» سید را نشان داد [و] گفت: «این.» یک جوان رشید، باریک که خیلی تو دل برو بود و آدم لذت می برد که نگاهش کند. من واقعا عاشقش بودم. پرسیدم: «چطور به اینجا آمده است.» [گفتند:] این جوان چون ما راه نمی دادیم بیاید، رفت مشهد و در قالب فاطمیون و به اسم افغانی ثبت نام کرده و به اینجا آمده بود؛ زرنگ به این می گویند. زرنگ به من و امثال من نمی گویند. زرنگ فردی نیست که به دنبال مال جمع کردن و گول زدن مردم است. زرنگ و با ذکاوت شخصی است که فرصت ها را به این شکل به دست می آورد. زرنگ یعنی کسی که فرصت ها را به نحو احسنت استفاده می کند. چرا وی این کار را کرد، چون خیلی قیمت دارد. خدا کسی را که در راهش جهاد می کند، دوست دارد. فَضَّلَ اللّهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ أَجرًا عظیمًا. اگر کسی را خدا دوست داشته باشد، محبت، عشق و عاطفه اش را در دل ها آکنده می کند. امثال سیدابراهیم در خیابان‌های تهران بسیارند، اما آن چیزی که سیدابراهیم را بسیار عزیز کرد، این مسأله بود.» من شعری درباره سیدابراهیم سروده بودم که آن روز جلوی حاج قاسم خواندم: ظهر تاسوعا میان کربلای دیگری در ره عشق حسین دیدم که بی پا و سری خوب دیدم عشق در قلب تو غوغا می کند دشمن بی دین ز احساس ت پروا می کند خوب دیدم مصطفی عباسِ زینب می شود روز روشن بر همه تکفیریان شب می شود ای برادر مصطفی ای سرو قامت ای رشید ای نگهبان حرم ای مرد میدان ای شهید خوب دیدم چهره ات یک لحظه غرق نور شد ظهر تاسوعا خدایا چشم دنیا کور شد از رشادت های تو هر چه بگویم من کم است ذکر عشق تو به بی بی روی دردم مرهم است گفته بودی اربعین پای پیاده کربلا آه سید، رهسپارم می روم من تو بیا وعده‌ی دیدار ما ای جان من ای مصطفی اربعین در کربلا در کربلا در کربلا این خوابی بود که سیدابراهیم دیده بود. یک بار که با شیخ محمد دور هم نشسته بودیم، سید گفت: «ابوعلی! دیشب خواب دیدم با هم پیاده داریم می ریم کربلا.» خیلی انتظار تعبیر خواب سید را می کشیدم.
جدای از این، چندین بار به هم قول داده بودیم، هر کدام زودتر شهید شدیم، او آن دیگری را شفاعت کند. یک بار یکی از بچه‌ها داشت از من و سید فیلم می گرفت. اول از من پرسید: «تو ‌این قدر شهید شهید می کنی، هیچ پیامی نداری؟» سید کنارم بود. رو به دوربین گفتم: «ما با هم یه قرارهایی گذاشتیم. الانم متذکّر می شیم که هر کدوم مون زودتر پرید - البته این سید زودتر می پره - هر کی زودتر پرید، بره بستْ در خونه حضرت سیدالشهدا بشینه، شهادت اون یکی رو بگیره. اگر این کارو نکنه، شهید پَستیه.» یک بار دیگر توی ماشین بودیم که این صحبت شد. آنجا سیدابراهیم رو به دوربین گفت: «مردم! تا حالا شهید پست دیدین؟.» سیدابراهیم که شهید شد، پدرش می خواست آخرین مسئولیت اش را روی سنگ قبرش بنویسد. من به او گفتم: «آخرین مسئولیت سیدابراهیم جانشین تیپ بود. منتهی شاید اگه خود سیدابراهیم هم بود، راضی نمی شد که مسئولیتش رو روی مثلاً سنگ قبرش بنویسند. هیچ وقت دوست نداشت مطرح بشه.» روی سنگ قبرش حک شد: «فرمانده گردان عمار تیپ فاطمیون.» ...💔... ⚪️ ادامہ دارد ... ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝بدون‌رخ‌ماهت‌شنبه رسید.... فکری برای ی بعدی نمی‌کنی...؟! دیگر نفس بدون تو :) بالا نمی‌رود....!! 🏝 ⚘لا شَكَّ فِيهِ وَ لا شُبْهَةَ مَعَهُ، وَ لا بَاطِلَ عِنْدَهُ، وَ لا بِدْعَةَ لَدَيْهِ [و دین به گونه ای شود] كه شكي در آن نبوده و شبهه‌اي با آن نباشد، و باطل و بدعتي همراه آن نماند⚘ 📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی 🕯الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج🕯
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه19 به نیت خوشبختی جوانان 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
🛑مشکل پیام رسان ایتا مرتفع و بعد از حدود ۸ ساعت این پیام رسان وصل شد
✍️ تک پسر ▫️تک پسر خونه بود و دانشجوی مکانیک. برای اینکه جبهه نره، خانواده‌اش خونه بزرگشون رو فروختند، پولش رو ریختند بـه حسابش تـا بمونه و کارخانه بزنه و مدیریت کنه. بار آخری بود که می‌رفت جبهه. توی وسایلش یـه چک سفید امضـاء گذاشت و یه نامه که نوشـته بود: برگشتی در کار نیست. این چک رو گذاشتم تا بعد از من برای استفاده از پولی که ریختین توی حسابم بـه مشکل برنخورید... 🌷شهیدمسعود آخوندی🌷 🌷یاد امام و شهدا با صلوات🌷 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
💢از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم ⚜️اولین ڪوچه به نام شهید همت محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت : توصیه ام اخلاص بود! چه ڪردی... جوابی نداشتم سر به زیر انداخته و گذشتم... ⚜️دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار مادر همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت : سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا... چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از شرم از ڪوچه گذشتم... ⚜️به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم اما محڪم مرا خواند! گفت : قرآن و نهج البلاغه در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان گذشتم... ⚜️به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت گفت : چقدر برای روشن ڪردن مردم مطالعه ڪردی؟! برای بصیرت خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از ولایت!!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... ⚜️به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشڪ و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نڪردم شرمنده شدم از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... ⚜️ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با هوای نفس و نگهبانی دل... ڪم آوردم... گذشتم... ⚜️هفتمین ڪوچه انگار ڪانال بود! بله شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میڪرد! ایثارش را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... ⚜️هشتمین ڪوچه رسیدم به شهید محمودوند... انگار شهید پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را تفحص میڪردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی میسپرد! برای ارسال نزد ارباب... 👈🏻 پرونده های باقیمانده روی زمین دیدم شهدای گمنام وساطت میڪردند برایشان... اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از حرف تا عمل! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم ڪه با حالم چه ڪردم! تمام شد... تمام از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا بی شهدا نمیتوان گذشت ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
مواظب‌دلت‌باش🚶🏻‍♂‼️ وقتۍاز‌خدا‌گرفتیش‌پاڪِ‌پاڪ‌بود . مراقب‌باش‌با‌گناه‌سیاهش‌نکنے آلوده‌اش‌نکنی!! حواست‌باشه‌به‌خاطر‌یه‌چت یه‌لذت‌زودگذر .. یه‌لکہ‌ےِسیاه‌زشت‌نندازےرو‌دلت کہ‌دیگہ‌نتونےپاکش‌کنی💔! • • ⌈🔗❤️⌋↫ 🖐🏽 •|صلوات بفرست رفیق|
ازشنبه‌تاچهارشنبه  🏝امام هشتم (ع) و ماجرای تشییع جنازه🏝 موسي بن سيار كه از ياران حضرت رضا عليه السلام است ،‌مي‌گويد : « ‌روزي همراه ايشان بودم همين كه نزديك ديوارهاي طوس رسيديم صداي ناله و گريه‌اي را شنيدم . من به جست و جوي آن رفتم . ناگاه ديدم جنازه‌اي را مي آورند در اين حال حضرت از مركب پياده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند كردند و چنان به آن جنازه چسبيدند، همچون بچه‌اي كه به مادرش مي‌چسبد آنگاه رو به من نموده فرمودند : « هر كس جنازه‌اي از دوستان ما را تشييع كند، مثل روزي كه از مادر متولد شده، گناهانش پاك مي‌شود » وقتي جنازه كنار قبر گذاشته شد، حضرت كنار ميت نشسته و دست مبارك خود را روي سينه‌ي او گذاشتند و فرمودند :« فلاني ! تو را بشارت مي‌دهم كه بعد از اين ديگر ناراحتي نخواهي ديد .» عرض كردم : فدايت شوم، مگر اين مرد را مي‌شناسيد، در حاليكه اينجا سرزميني است كه تا كنون در آن گام ننهاده‌ايد امام عليه السلام فرمود: موسي ! مگر نمي داني كه اعمال شيعيان ما هر صبح و شام بر ما عرضه مي‌شود. اين چنين است كه امامان عليهم السلام از احوال ما آگاهند و لذا هر حاجتمندي كه رو به سوي آنان مي‌كند، مورد توجه قرار مي‌گيرد و حاجتش به نحو شايسته‌اي برآورده مي‌گردد.  📚 بحارالانوار 49/98.
پروفایل جدید پیج اینستاگرام شهید مصطفی صدرزاده ⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️ https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh1?utm_medium=copy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝چه خوشبخت است قلبی که شما صاحبش باشید.... چه باسعادت است جانی که از آتش فراق شما شعله‌ور باشد.... هرکه در آسمان مهر شما پرواز کرد ، دیگر به دانه‌های قفس دل نمی‌بندد ... هر که در بهاران معطر یاد شما نفس کشید، دیگر هوایی در سر ندارد ... هرکه شما را دارد،چه ندارد...؟🏝 ⚘اَللّهُمَّ نَوِّرْ بِنُورِهِ كُلَّ ظُلْمَةٍ، وَ هُدَّ بِرُكْنِهِ كُلَّ بِدْعَةٍ بار خدايا! هر ظلمتى را با نورش روشنى بخش، و با استوارى ‌اش هر بدعتى را ويران كن⚘ 📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
رسول‌اڪرم ﷺمیفرمایند: ڪسۍ‌ڪه‌مردم‌اززبانش‌بتࢪسند.. اهل‌آتش‌است..🔥 📚بحارالانوارج۷۴ص۴۶
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه20 به نیت سلامتی مادران ایران 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه تاختم کامل صفحه21 به نیت سلامتی پدران ایران 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پایان یک خیانت 🔹از سلاح ندادن به رزمندگان در مقابل حمله رژیم بعث عراق با شعار «زمین بدهیم و به جایش زمان بخریم» تا ایجاد درگیری خیابانی بین مردم در کارنامه "" ✍️در دل این مردم و ملت ناگفته های بسیار از خائنانی هست که پایان کارشان بی تردید جزء رسوایی نخواهد بود ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃🌹🍃 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
های بنی صدر 📡 همه ما روزی میمیریم،بنی صدر هم مُرد!!! اما نگذاریم بعد از مرگشون از این خائنین برای مردم قهرمان بسازند، بگیم برای بچه هامون از مظلومیت رزمنده ها بخاطر خیانت ایشون بگیم از اتفاقات اواخر خرداد ۱۳۶۰ بگیم از افرادی که آرزوی سقوط جمهوری اسلامی رو به گور بردن...🙃 الی‌جهنم‌وبئس‌المسیر ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💠 شهید ابراهیم هادی: 📖مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند . دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست ، همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند.... 📚 سلام بر ابراهیم💞 ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
پــروردگارا واژۀ شهیـــــــد چیست ...!؟ ڪه روے هر جـوانے میگذارے این چنـین زیـبا میشـود...
اعتبار آدمها به حضورشان نیست به دلهره ای است که در نبودشان احساس میشود ☘بعضی از نبودنها را هیچ بودنی پُر نمی کند..‌. 🍃