eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ ای منتظران گنج نهان می آید آرامش جان عاشقان می آید بر بام سحر طلایه داران ظهور گفتند که صاحب الزمان می آید ❤️الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج❤️ 🌺صبحتون مهدوی امـــــامـ زمـــانـــے شــــو ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝ اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
غبارِ صبح تماشاست! هرچه باداباد تو هم بخند🌿 جهانِ خراب می‌خندد... صبحتون شهدایی🌷🌷🌷 ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی _سیزدهم می دانستم کاسه اي زیر نیم کاسه است. دوست داشتم از کارش سر در بیاورم. «موضوع چی بود آقاي برونسی؟ به منم بگو.» نگفت. هر چه بیشتر اصرار کردم، کمتر چیزي دستگیرم شد. دست آخر گفتم: «یعنی دیگه به ما اطمینان نداري.» «اگه اطمینان نداشتم، نمی آوردمت.» « پس چرا نمی گی؟» «مصلحت نیست.» ساکم را بستم. دنبالش راه افتادم طرف ترمینال. آن جا بلیط مشهد گرفتیم و سوار اتوبوس شدیم. تو راه ازش پرسیدم: « آخه جریان چی بود؟» باز هم چیزي نگفت. تا قبل از پیروزي انقلاب، چند بار دیگر هم از آن قضّیه سؤال کردم، لام تا کام حرف نزد.تو سر نگهداشتن کارش یک بود؛ نمی خواست بگوید، نمی گفت. حتی ساواك حریفش نمی شد. یک بار که گرفته بودنش، دندانهایش را یکی یکی شکسته بودند، هزار بلاي دیگر هم سرش در آورده بودند، ولی یک کلمه هم نتوانسته بودند ازش بیرون بکشند. بالاخره انقلاب پیروز شد. چند وقت بعد، سپاه تو خیابان احمد آباد " 1." یک مرکز عملیاتی زد به نام مرکز خواهران.برونسی هم شد مسؤول دژبانی آن جا. به ایمانش همه اطمینان داشتند. تمام آن مرکز ونگهبانی اش را سپرده بودند به او. یک روز رفتم دیدنش. اتفاقاً ساعت استراحتش بود.تو اتاقش نشسته بود و انگار انتظار مرا می کشید. سلام و احوالپرسی کردم و نشستم کنارش. هنوز کنجکاو آن جریان بودم، همان مسافرت زاهدان. به اش گفتم :« حالا که دیگه آبها از آسیاب افتاده؛ بگو اون قضّیه چی بود؟» گرفت چه می گویم. خندید و با دست زد رو شانه ام. گفت: «ها، حالا چون دیگه خطري نداره،برات می گم.»شروع کرد به گفتن: « اون وقتها می دونی که حاج آقا خامنه اي تبعید شده بودن به یکی از روستاهاي ایرانشهر، من اون موقع یک نامه داشتم براي ایشون که باید می رسوندم به دست خودشون.» کنجکاوي ام بیشتر شد. گفتم: « دادن یک نامه که دو روز طول نمی کشه!» -نام خیابانی در مشهد مقدس گفت:« درست می گی، ولی کار دیگه اي هم پیش اومد.» «چه کاري؟» « نامه رو دادم خدمت آقا، بین اندرونی و اتاق ملاقات رو نشونم دادن و گفتن: «ساواك از همین جا رفت و آمد ما رو کنترل می کنه. هر کی می آد پهلوي ما، با دوربینهایی که دارن، می بینن؛ اگر شما بتونی کاري بکنی که این کنترل رو نداشته باشن ، خیلی خوبه.» فهمیدم منظور آقا اینه جلوي دید ساواکی ها رو با کشیدن یک دیوار بگیرم. منم سریع دست به کار شدم. آجر ریختم و تشکیلات دیگه رو هم جور کردم و اون جا را دیوار کشیدم. براي همین، برگشتنم دو روز طول کشید. »با خنده گفتم:« پس اون دبه روغن رو هم براي آقا می خواستی؟» «بله دیگه.» پرسیدم: «ساواکی ها بهت گیر ندادن.» گفت: «اتفاقاً وقت آمدن، آقا احتمال می دادن که منو بگیرن. به شون گفتم: من ایجا که اومدم سرم چفیه بسته بودم. فکر نکنم بشناسن؛ ولی آقا راضی نشدن، منو از مسیر دیگه اي خارج کردن که گیر نیفتم.»آتش کنجکاوي ام سرد شده بود. حرفهاي عبدالحسین سند مطمئنی بود براي قرص و محکم بودن او و براي راز نگهداشتنش مقام معظم رهبري در عید نوروز سال 1375 به خانه ي شهید بزرگوار حاج عبدالحسین برونسی می روند و در دیداري که با خانواده ایشان داشته اند، همین خاطره را تعریف می کنند سرمازده حجت الاسلام محمد رضا رضایی پنجاه متر زمین داشتم تو کوي طلاب. سندش مشاع بود، ولی نمی گذاشتند بسازم. علناً می گفتند: « باید حق حساب بدي تا کارت راه بیفته.» تو دلم می گفتم: «هفتاد سال سیاه این کارو نمی کنم.» حتما باید خانه را می ساختم و آنها هم نمی گذاشتند. سردي هوا و چله زمستان هم مشکلم را بیشتر می کرد. بالاخره یک روز تصمیم گرفتم شبانه دور زمین را دیوار بکشم. رفتم پیش آقاي برونسی و جریان را به اش گفتم. گفت: « یک بناي دیگه هم می گم بیاد، خودتم کمک می کنی ان شا االله یک شبه کلکش رو می کنیم.» فکر نمی کردم به این زودي قبول کند، آن هم تو هواي سرد زمستان. گفت:« فقط مصالح رو سریع باید جور کنیم.» شب نشده بود، مصالح را ردیف کردیم. بعد از نماز مغرب و عشاء با یکی دیگر آمد . سه تایی دست به کار شدیم. بهتر و محکم تر از همه او کار می کرد. خستگی انگار سرش نمی شد. به طرز کارش آشنا بودم. می دانستم براي معاش زن و بچه اش مثل مجاهد در راه خدا عرق می ریزد و زحمت می کشد. تو گرمترین روزهاي تابستان هم بنایی اش تعطیل نمی شد. شب از نیمه گذشته بود. من همینطور به اصطلاح «ملات» درست می کردم و می بردم. بخار سفید نفسهام تند و تند از دهانم می آمد بیرون. انگشتهاي دست و پام انگاه مال خودم نبود.گوشها و نوك بینی هم بدجوري یخ زده بود. یک بار گرم کار، چشمم افتاد به آن بناي دیگر. به نظر آمد دارد تلو تلو می خورد. یکهو مثل کنده ي خشک درختی که از زمین کنده شود، افتاد زمین! دویدم طرفش. عبدالحسین دست از کار کشید. آمد بالاسرش چیزي نیست یه کم سرما زده شده شروع کرد به.... کپی با ذکر منبع ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🌹سلام برشهدا...*✋🏻 🍃همان‌هایے ڪه با سر رفتند و بدون سر آمدند *🌹سلام برشهدا‌...*✋🏻 🍃همان‌هایے ڪه با پاے خود رفتند و بر دوش مردم برگشتند *‌🌹سلام بر شهدا‌...*✋🏻 🍃همان‌هایے ڪه سالم رفتند و با چند تڪه استخوان برگشتند *🌹سلام بر شهدا...*✋🏻 🍃همان‌هایے ڪه مونسے جزء نسیم صحرا و حضرت زهرا (س) ندارند *‌🌹سلام بر شهدا...*✋🏻 🍃همان‌هایے ڪه از همه چیزشان گذشتند و رفتند تا ما بمانیم *....🕊🌸* *🕊️❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁*🌹 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[]🧿💙[] سخن‌شهیدجهاد: امام زمانت را یارے ڪن و خودت را به گونه‌ای آماده ڪن که یارے‌ڪننده‌ے امام‌زمانت باشے.. 🎥 🥀 🌱 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
•°💚🕊°• میگفٺ‌اگھ‌به‌نامحـرم‌نگـ👀ـاھ‌ڪنی؛ راھ‌شهـادت‌بستھ‌میشه . . ♥️ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
چشمت‌بہ‌نامحرم‌مۍ‌افتد،‌اگر‌خوشت‌نیاید ڪه‌مریضۍ‌!! اما‌اگر‌خوشت‌آمد،‌فوراً‌چشمت‌راببند‌و‌سرت را‌پایین‌بینداز‌و‌بگو:  ((یـــــا‌خیر‌حبیب‌و‌محبوب... )) یعنۍ‌:‌خدایا‌من‌تو‌را‌می‌خواهم،‌این‌ها چیہ؟!،این‌ها‌دوست‌داشتنۍ‌‌نیستند... هر‌چہ‌ڪه‌نپاید‌دلبستگۍ‌‌نشاید .... شیخ‌رجبعلۍ‌خیاط ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀͜͡🍃 بقیة‌اللّٰھ…ッ دل‌می‌تپد‌به‌شوق‌طلوع‌جمال‌تو باغفلتی‌که‌هست‌همیشه‌‌سوی‌ما 🎞¦⇠ 🍃¦⇠ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* 🕊* *دنبال شھرتیم و پۍ اسم و رسم و نام* *غافل از اینکه فاطمہۜ گمنام* *مۍخرد...* *هر کہ شد گمنام تر* *زهرا ۜ خریدارش شود...* *برای اطلاعات بیشتر در مورد نذر کتاب شهید ابراهیم هادی* *ودریاقت کتاب* *به شماره زیر در واتساپ پیام بدین* ⤵️⤵️⤵️ *09335848771* 🆔 @Masaf @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی! تو بخشنده ترین و زیباترینی ، گوهر اشک میخری دل شکسته میخواهی ، و عمل بی ریا میپذیری . ما را از گناه سبکبار کن و دیدگانمان را اشکبار و قلبمان را به عشق خودت گرفتار . . . آمین ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
•| ✨ ‌+بهش گفتم : بابک من بخاطر خانوادم نمیتونم بیام دفاع از حرم - گفت: توی کربلا هم دقیقا همین بحث بود یکی گفت خانوادم یکی گفت کارم یکی گفت زندگیم اینطوری شد که امام حسین ع تنها موند💔 و من واقعاجوابی نداشتم برای‌حرفش... ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
171 - و [یاد کن‌] هنگامی‌ ‌را‌ ‌که‌ کوه‌ ‌را‌ کندیم‌ و بالای‌ سرشان‌ قرار دادیم‌ ‌که‌ گویی‌ سایبانی‌ ‌بود‌، و پنداشتند ‌که‌ ‌بر‌ سرشان‌ خواهد افتاد [گفتیم‌:] آنچه‌ ‌به‌ ‌شما‌ داده‌ایم‌ ‌با‌ جدّیت‌ بگیرید و محتوای‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ خاطر بسپارید، امید ‌که‌ پرهیزکار شوید 172 - و آن‌گاه‌ ‌که‌ پروردگار تو ‌از‌ پسران‌ آدم‌، ‌از‌ پشت‌هایشان‌، نسل‌ و نژاد ‌آنها‌ ‌را‌ برگرفت‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ ‌بر‌ خودشان‌ گواه‌ کرد ‌که‌: آیا ‌من‌ پروردگار ‌شما‌ نیستم‌! [‌آنها‌ ‌به‌ زبان‌ فطرت‌] گفتند: چرا! گواهی‌ دادیم‌ ‌تا‌ ‌در‌ روز رستاخیز نگویید ‌ما ‌از‌ ‌آن‌ غافل‌ بودیم‌ 173 - ‌ یا ‌ بگویید: همانا پدران‌ ‌ما پیش‌ ‌از‌ ‌این‌ شرک‌ آوردند و ‌ما نسلی‌ [دنباله‌رو] ‌از‌ پی‌ ‌ایشان‌ بودیم‌، آیا ‌ما ‌را‌ ‌به‌ سبب‌ کاری‌ ‌که‌ باطل‌ اندیشان‌ کرده‌اند مجازات‌ می‌کنی‌! 174 - و ‌این‌ گونه‌، آیات‌ ‌را‌ [‌به‌ روشنی‌] شرح‌ می‌دهیم‌، ‌باشد‌ ‌که‌ [‌به‌ راه‌ حق‌] بازگردند 175 - و خبر ‌آن‌ کس‌ (بلعم‌ باعورا) ‌را‌ ‌که‌ آیات‌ خویش‌ (اجابت‌ دعا) ‌را‌ ‌به‌ ‌او‌ داده‌ بودیم‌ برایشان‌ بخوان‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ عاری‌ گشت‌، و شیطان‌ ‌در‌ پی‌ ‌او‌ افتاد ‌پس‌ ‌از‌ گمراهان‌ شد 176 - و ‌اگر‌ می‌خواستیم‌ [مقام‌] وی‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌این‌ آیات‌ بالا می‌بردیم‌، ولی‌ ‌او‌ ‌به‌ زمین‌ دل‌ بست‌ و ‌از‌ هوای‌ نفس‌ خویش‌ پیروی‌ کرد ‌پس‌ حکایت‌ وی‌، حکایت‌ سگ‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌بر‌ ‌آن‌ بتازی‌، زبان‌ برآورد و ‌اگر‌ رهایش‌ کنی‌ باز ‌هم‌ زبان‌ برآورد ‌این‌ حکایت‌ قومی‌ ‌است‌ ‌که‌ آیات‌ ‌ما ‌را‌ تکذیب‌ کردند ‌پس‌ ‌این‌ داستان‌ ‌را‌ [‌برای‌ ‌آنها‌] نقل‌ کن‌، ‌باشد‌ ‌که‌ اندیشه‌ کنند 177 - زشت‌ ‌است‌ حکایت‌ قومی‌ ‌که‌ آیات‌ ‌ما ‌را‌ تکذیب‌ نمودند و ‌به‌ ‌خود‌ ستم‌ می‌کردند 178 - ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ ‌خدا‌ هدایت‌ کند، ‌او‌ هدایت‌ یافته‌ ‌است‌ و ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ گمراه‌ کند، ‌هم‌ آنان‌ زیانکارند