هدایت شده از عطࢪیاس
با یه گروه از دخترها به یه منطقه ی جدید تو سوریه رفتیم. تازه تصرفش کرده بودن. به همین خاطر قرار شد مراسم عروسی دوتا از سربازا رو همون جا برگزار کنن. مراسم شروع شد. رقص و پایکوبی و انواع غذاها. عروس و داماد، روی یه مبل دونفره، درست روی خرابه های چراغونی شده ی یه خونه نشستن. عاقد خطبه رو خوند. اما عروس برای گفتن بله، یه شرط داشت و اون بریدن سر یه شیعه بود. خیلی ترسیدم. این زن، عروسِ مرگ بود. یه جوون بیست و یکی دو ساله رو آوردن. جلوی پای عروس به زانو درآوردنش و خواستن که به علی توهین کنه. اما خیلی کله شق و مغرور بود. با صدای بلند داد زد :«لبیک یا علی». خون همه به جوش اومد. اما من فقط لرزیدم. داماد بلند شد و چاقو رو گذاشت رو گردنش و سرشو برید. همه کف زدن، کل کشیدن و عروس با وقاحت، پا روی خونش گذاشت و بله رو گفت . .
- کتاب چایت را من شیرین میکنم -
@attre_yaas
128:)🇵🇸
با یه گروه از دخترها به یه منطقه ی جدید تو سوریه رفتیم. تازه تصرفش کرده بودن. به همین خاطر قرار شد م
ولی واقعا این کتاب خیلی خوبه !
بخونیدش حتما .
128:)🇵🇸
#ابوتراب✨
همه آباد نشینان ز خرابی ترسند
من خرابت شدم و دم به دم آباد ترم ...❤️
#ابوتراب