🔴رهبر انقلاب: وحدت مسلمانان تاکتیکی نیست بلکه یک امر اصولی است
✅بعضی خیال کنند حالا به خاطر شرایط خاصی ما باید باهمدیگر متحد باشیم، نه یک امر اصولی است. همافزایی مسلمانها لازم است؛ اگر مسلمانها متحد باشند همافزایی میکنند، همهشان قوی میشوند. اتحاد مسلمانان یک فریضهی قطعی قرآنی است.
#وحدت_شیعه_وسنی
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/LTPzcBZ62MILcxnlfWlVVK
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
*قشنگه بخونید*🎀🎀🎀
*📗بریدهای_از_یک_کتاب 📗*
*وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت:*
*وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت.*
*مادرم زن خانه بود .*
زن خانواده بود.
زن شوهرش بود. تقریبا همیشه *توی آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم*.
وقتی پدرم از سر کار می آمد،* می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف ها خیس بودند، با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد.
در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من خواهرم مثل دو تا بچه گربه کنارش می نشستیم و با گلوله های کاموا بازی می کردیم.
مادرم نور آفتاب پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی می نشست که آفتابگیر باشد. موهای خرمایی اش و پنجه پاهای بیرون زده از دامنش زیر آفتاب می درخشیدند و دستهایش میل های بافتنی را تند و تند با ریتمی ثابت تکان می داد.
مادرم نمونه کامل یک مادر بود مادرم زن نبود، دختر نبود، دوست نبود. او فقط در یک کلمه می گنجید: مادر.
یادم می آید همین اواخر وقتی پدرش مرد، تهران بودم. زود خودم را رساندم. رفته بود پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم. نه به خاطر پدربزرگ. به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سال ها، از نقش مادری بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل پسرش و داشت گریه می کرد. و من به جز همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم. چیزی برای خود خودش.
مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمی خواست. تا مجبور نمی شد لباس نمی خرید. اهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف می گرفت همه وسایل خانه بودند. در تمام این سال ها تنها لحظه هایی که مال خود خودش بودند، همان وقت هایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ می کرد.
سهم مادرم از تمام زندگی همین پرتقال های نارنجی چهارقاچ شده ی خوش عطر یواشکی
مادرم عادت داشت کارهای روزانهش را #یادداشت کند
و من از سر شیطنت، سعی میکردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم
فقط برای اینکه در تنهاییاش او را بخندانم.
مثلا اگر در لیست تلفنهایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش مینوشتم: ناپلئون
میشد زنگ به دایی جان ناپلئون..!
هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را میدیدیم میگفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم
یک روز شدیدا مریض بودم
به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم:
مُسكّن برای دردم.
*کنارش مادر نوشته بود:*
*دردت به جانم!*
عجب دردی بود جان مادر را گرفت و دیگر نخندیدم...
*به همین سادگی😔*
#مادرانه
#مادر_از_دست_داده_ها
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/LTPzcBZ62MILcxnlfWlVVK
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم اینجوری نون بازوشا میخوره😒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا..!!!! 🍂
سپاس از صبح امروز، 💐
كه باز هم و باز هم
سلامت عزيزانم♡
قشنگترين "هديه ى
زندگى" ماست...
و اين همه را "سپاس"
و باقى هيچ
و ديگر تلاش ما
و "مصلحت تو"..
اولین سه شنبه و 4 آبان ماهتون🍂
سرشار از زیبایی و باطراوتی💐
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/LTPzcBZ62MILcxnlfWlVVK
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
*خيلی آموزنده است حتما بخونيد*
نویسندهای مشهور، در اتاقش نشسته بود تک و تنها، دلش مالامال از اندوه، قلم در دست گرفت و چنین نوشت :
سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت
در همین سال به سن شصت رسیدم و شغل مورد علاقه ام از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم
در همین سال درگذشت پدرم، غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت
در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکیاش محروم شد و مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود
از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد
و در پایان نوشت
*خدایا، چه سال بدی بود پارسال!*
در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که همسرش متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهرهاش را اندوه زده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند.
بی آنکه واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد.
اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد.
*نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود :*
سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم
سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت سال رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم و حالا میتوانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزونتر صرف نوشتن کنم
در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آنکه زمینگیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آنکه در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت
در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید
اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند
و در پایان نوشته بود:
*سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!*
نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده، از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد .
در زندگی روزمره باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار میکند بلکه شاکر بودن است که ما را مسرور و شادمان میسازد.
*شما هم در زندگی روزمره و مشکلات روزانه، نوع نگاه و نگرش به زندگی را تغییر بده.
بایدهمواده به پر بودن لیوان توجه کن نه خالی بودن یا نیمه پر بودن ان . این راهکار است.
📚 📚 📚
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند 😍 👌 🌺 🌹 💙 💜 🌹😊 🌸 🌹 💙 👌 💞 🌺
🌺 🙏 👌 💙 🌺😊 🙏#کانالبرساحلانتظار
#شکرگزاری
#مثبت_اندیشی
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/LTPzcBZ62MILcxnlfWlVVK
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌱شما یک پیغام از طرف امام زمان عليه السلام دارید😍
به انتخاب خودت بزن روی یکی از این دوازده تا شماره و قول بده به حرف آقا امام زمان (عليه السلام ) گوش بدی ❤
اول🌸 https://digipostal.ir/cnsrsg0
دوم💐 https://digipostal.ir/c7uj6b7
سوم🌻 https://digipostal.ir/c9dwo5u
چهارم🌹 https://digipostal.ir/cnhjy2j
پنجم🌺 https://digipostal.ir/cq4r1gc
ششم🍁 https://digipostal.ir/c3t9sub
هفتم🌼 https://digipostal.ir/cl8fi0v
هشتم🌷 https://digipostal.ir/cjmvyxy
نهم🍀 https://digipostal.ir/c35uvd9
دهم 🍂 https://digipostal.ir/ctquouh
یازدهم🍃https://digipostal.ir/c0oioy5
دوازدهم🌸 https://digipostal.ir/ceizndn
🌸 برای تعجیل در ظهور آقامون صلوات
#سه_شنبه_های_مهدوی
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/LTPzcBZ62MILcxnlfWlVVK
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❖
استادی با شاگردش از باغى ميگذشت، چشمشان به يک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت:
"گمان ميکنم اين کفش کارگرى است که در اين باغ کار ميکند، بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم...! "
استاد گفت:
"چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؟ بيا کاری را که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين. مقدارى پول درون آن قرار بده."
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى، پول ها را ديد و با گريه فرياد زد:
"خدايا شکرت...
خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى، ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی نزد انها بازگردم"
و همينطور اشک ميريخت....
استاد به شاگردش گفت:
"هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه اینکه بستانی... "
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید.
در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید.
در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید.
در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید.
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد
مگر به ” فهم و شعور ”
مگر به ” درک و ادب ”
مگر به تقوا
مهربانان ...
انسان فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند!
🍁این قدرت تو نیست،
این ” انسانیت ” است...
این مکتب مولا علی علیه السلام است.🍁
#ادب #فهم #شعور #تقوا
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/LTPzcBZ62MILcxnlfWlVVK
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺