eitaa logo
کانال اشعار رقیه سعیدی(کیمیا)
2.1هزار دنبال‌کننده
600 عکس
190 ویدیو
18 فایل
به نام او که نامش مایه آرامش روح و روان است. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شـــود که روزیِ ما کــربلا کنند کانال #اشعار_آیینی_بروز_و_مناسبتی اشعار #مدحی و #مرثیه و #مولودی و دارای سبک سروده های رقیه سعیدی(کیمیا)
مشاهده در ایتا
دانلود
13.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام همهٔ زندگیــــــــــم❤️ سلام امام حســــین من❤️ @saeidikimya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼﷽🌼 «السلام علیک یا اباالفضل العباس» ایثار ، شـد مـدیونِ دسـتـانِ اباالفضل جـام وفــا پر شـد زِ پیمـانِ ابا الفضل حق داشت دریا،موج برساحل بکوبد چون دید اقیــانوسِ ایمـانِ اباالفضل ─┅═🍃🌺🍃═┅─ رقیه سعیدی(کیمیا) https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 لینک کانال اشعار در ایتا👆 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧✨🌷✨✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ بر مشـام دو جهان، عطر گل یاس رسید ماه شعبان به همان نقطهٔ حساس رسید بعد خورشید که بر جان سحرگاه دمید نوبت قرص قمر ، حضرت عباس رسید ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧✨🌷✨✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 لینک کانال ایتا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧✨🌺✨✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ آمدی با دست تو باب الحــوائج وا شود دفتر عشــق و وفا با غیرتت امضـا شود آمدی تا جرعه جرعه تشنگی نوشد فرات اشک دریا در نگــاه مَشک تو معــنا شود ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧✨🌺✨✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ @saeidikimya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ #حضرت_عباس_علیه_السلام السلام علیک یا اباالفضل العباس ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ماه فــــرو مانـده از جمـــالِ اباالفضل دیده چو رخســارِ بی مثــالِ اباالفضل رُخ  نگشــود آفتاب ، تا که درخشیــد جلوه ای از هیئـت و جــلال اباالفضل قـدّ فلک شـد از آن خمیده که دیدست مــاه ترین  اَبــرویِ  هـــلال  اباالفضل سَــرو ترین سَــرو، هـمچنان نرسیدست در قـــد و قامت ، به اعتــدال اباالفضل داده  به او مادرش چــو  شیـــرِ ادب را با  ادب  آرایه شـــد ، خِصــال اباالفضل فرصــت سبـزی ، قلم ، گرفته ،  بگوید از ادب و دســـتِ با  کمـــال اباالفضل کلـکِ خیــالم  هــوایِ  علقـمـــه دارد بُــرد  مـــرا  باز  در خیـــال اباالفضل باز  به  تصــویر می کشیــــد خیــالم جلـــــوه ای از غیـــرتِ زلال اباالفضل غیرت او را ، فرات ، خوب ، سُرودست دشت ، عیان گفته ، وصفِ حال اباالفضل ریخت به هم از همان دَمی که به هم ریخت حالِ حسیـــن از غــم و مَـــلال اباالفضل واژه به واژه غزل شد اشک و فرو ریخت مَشک ، خجــل گشــت در قبـــال اباالفضل زمزمـــه خوانـیِ آب ، روضـــهٔ مَشک است خوانده شد از آن زمان به حــال اباالفضل تا به ابد چشمــه سار و منبــع نور است مــــاهِ جهــانتــابِ بــی زوال  اباالفضل هســـت ، مــدال وفــا به گردن عبـــاس نام حسیــن اســت بر مـِـدال  اباالفضل ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 لینک کانال اشعار در ایتا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداء والصدیقین🌷 ┄┅═✧❁✾❁✧═┅┄ (هدیه به جانباز شهید محمدرضا زنجانی ) مــرد بــارانــیِ غــــزلهـــایــم پا به پای قلم ، غزل می خواند اشک و آهــش ، تمــام دفتـر را واژه واژه به عشـق می سوزاند بود جـــامانده از قبیلـهٔ عشـــق در نگاهـــش ، هوایِ رفتــن بود روزهــــایِ مـــلال آور را در غــم و اضـــطرار می پیمود درد را جرعه جرعه می نوشید خَـــم به ابرو ولـــی نمــی آورد شـــوقِ دیـدارِ آسمـــان هـــا را در سر و جان خستـه می پرورد توی تقـــویم ذهــن خود هر بار عکـــسهـا را ورق ورق مــی زد زیر گوشــش صـــدای شلیــکی سمت دشمن ، تَتَـق تَتَـق می زد عکـسِ یارانِ رفتـــه اش ، او را سمت دشتِ جنـون رها می کرد رَدّی از اشـک ، راهِ مــوجــی را رو به خـاک شلمچه وا می کرد موج بر ســاحل ســرش می زد آسمـان ، پا به پاش می چرخید ساعتـی بعد ، بغــض چشمانش رو به طفلش ،غریب می خندید دشت مجنــون ، شبیه دریا بود در نگـــاه شهیــــد جــامــانــده حسرت از چشمهای او می ریخت عـــاجـــزانه به یاد فــرمـــانــده در خیــالش تفنــگ در دســتش تیـــرها را  به شب گِــرِه می زد کارش این بود ، خــاطـراتش را پیــش چشــمان خــود بیـــاویزد خاطراتش چقـــدر باران داشت خســـته از روزگار ، مــی بــارید مثــــل ابـــرِ گرفتـــهٔ پاییــــز در فـــراقِ بهـــــار مـــی بارید کاش می شد که این زمستان هم می گذشت و بهـــار مـــی آمـــد حسرتی را که در دلش می کاشت بـــا شهــــادت ، به بـــار مـــی آمد روزی از روزهــــای دلتنــــگی لالــهٔ بـــاغ حســـرتش گـــل داد آسمــان از زمیــن جـــدایش کرد با خـــودش بــرد تا بهــشت آبـاد ┄┅═✧❁✾❁✧═┅┄ 📝رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۱/۱۰/۲۹ ┄┄┅┅✾┅┅┄┄ لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 ┄┄┅┅✾┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا