✍
چرا ميگويند گناه زياد شود بلاهاي الهي همچون زلزله ، خشکسالي ، کبود بارش و... زياد ميشود در حالي که در کشور هاي اروپايي اين همه گناه ميکنند باران زياد و خشکسالي خيلي کم است؟
هيچ گاه گفته نشده است که تنها علت ريزش باران ثواب است و تنها علت خشکسالي گناه است.
بلکه برعکس. افراد ناسپاس و گناه کار گاهي نعمت هاي فراوان دارند. در قرآن کريم مي خوانيم:
آيا نديدهاند كه پيش از آنان چه بسيار امتها را هلاك كرديم [امتهايى كه] در زمين به آنان امكاناتى داديم كه براى شما آن امكانات را فراهم نكردهايم و [بارانهاى] آسمان را پى در پى بر آنان فرو فرستاديم و رودبارها از زير [شهرهاى] آنان روان ساختيم پس ايشان را به [سزاى] گناهانشان هلاك كرديم و پس از آنان نسلهاى ديگرى پديد آورديم سوره انعام
اما اين روايات به اين معناست که دنيا دنياي ارتباطات است. اعمال ما روي اين عالم اثر گذار است. فقط عوامل ظاهري نيست. بلکه کار خوب اثر خوب دارد. حتي روي موجودات ديگر. روح روي جسمم اثر مي گذارد.
شما اگر خوشحال باشيد جسم شما شاداب است و اشتها به غذا هم پيدا مي کنيد. اما اگر روح شما ناراحت باشد و غمي داشته باشيد جسم شما هم پژمرده مي شود و از ظاهر شما ديگران مي فهمند که چه غم روحي داريد.
اين روايات مي فرمايد که کار خوب شما حال فضا و زمين و آسمان را هم خوب مي کند. تاثير دارد. اما منظور اين نيست که ساير عوامل ظاهري ديگر هيچ نقشي ندارند.
@porseman313
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
امام على عليه السلام:
فرصت ها چون ابرها مى گذرد
الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ
حکمت 21 نهج البلاغه
کانال دختــر باید خانـــوم باشد
@dokhtarbayadkhanoombashad
✍
منظور از آيه اول سوره جن چيست و به چه داستاني ربط دارد که جن ها از قرآن تعجب کردند ؟
مطابق برخي نقل ها گروهي از اجنه در مسير مسافرت پيامبر صلي الله عليه و آله از طائف به مکه با تلاوت قرآن پيامبر مواجه شدند و مومن شدند.
در آيه نخست مى فرمايد:" بگو به من وحى شده كه جمعى از جن ها به سخنانم گوش فرا داده اند، و گفته اند ما قرآن عجيبى شنيده ايم" (قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً)
تعبير" أُوحِيَ إِلَيَّ" (به من وحى شده) نشان مى دهد كه پيامبر (ص) در اين ماجرا شخصا افراد جن را مشاهده نكرده، بلكه از طريق وحى به استماع آنها نسبت به قرآن مجيد آگاه شده است.
و در ضمن اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه طايفه" جن" داراى عقل و شعور و فهم و درك، و تكليف و مسئوليت، و آشنايى به لغت، و توجه به فرق بين كلام اعجاز آميز دارند، همچنين خود را موظف به تبليغ حق مى دانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نيز هستند.
اين قسمتى از ويژگيهاى اين موجود زنده ناپيدا است كه تنها از اين آيه استفاده مى شود، آنها ويژگيهاى ديگرى نيز دارند.
آنها حق داشتند كه قرآن را سخنى عجيب بشمرند، زيرا هم لحن و آهنگ آن عجيب است، و هم نفوذ و جاذبه اش، هم محتوا و تاثيرش عجيب است و هم آورنده آن كه درس نخوانده بود و از اميين برخاست.
كلامى است در ظاهر و باطن عجيب و متفاوت با هر سخن ديگر، و به اين ترتيب آنها اعتراف به اعجاز قرآن نمودند.
@porseman313
✍
چرا باید نماز را به زبان عربی بخوانیم؟
برای روشن شدن پاسخ، ابتدا باید منظور از سؤال روشن شود؛ اگر منظور این است که به جای عربی زبان دیگری جایگزین شود، این سؤال برای افراد بیگانه ی از آن زبان نیز مطرح است و اگر منظور این است که چرا باید نماز را فقط به زبان عربی بخوانیم و هر کسی نمی تواند به زبان مادری و محلی خود نماز بخواند، باید به نکات زیر توجه داشت:
نکته ی اول: می توان گفت عمده ترین دلیل در خواندن نماز به زبان عربی، پس از آن که نماز، سنت پیامبر است و عبادات توقیفی(به جا آوردن آنها باید به همان شکلی باشد که خداوند تعیین فرموده است.) هستند، حفظ و بقای نماز در طول قرون و اعصار است که بدون کم و کاست برای همیشه باقی بماند و اگر هر کسی به زبان محلی و مادری خود آن را تلفظ می نمود احتمال کم و زیاد شدن الفاظ، تحریف و آمیخته شدن به خرافات و مطالب بی اساس منتفی نبود و چه بسا این تغییرات، به دیگر واجبات و ارکان نماز نیز سرایت می کرد و شاید کم کم اصل نماز از اهمیت افتاده و کاملاً به فراموشی سپرده می شد.
بدیهی است برای اینکه هر چیزی برای همیشه و در طول تاریخ بماند باید دارای معیار و مقیاسی غیرقابل تغییر باشد، نظیر اینکه در مورد اندازه، میلی متر، سانتی متر و یا متر و در مورد وزن، گرم، کیلو و... را به عنوان معیار و میزان غیرقابل تغییر قرار داده اند، هم چنین در مورد نماز، اموری را که به نام واجبات و ارکان است به عنوان معیار و ملاک قرار داده اند که یکی از آنها لزوم عربی بودن اذکار واجب آن است.
نکته ی دوم: اسلام یک دین جهانى است و مىخواهد همه ی مسلمانان را در یک جبهه و صف واحد قرار دهد. تشکیل چنین جمعیتى بدون زبان واحدى که همه با هم تفاهم کنند، امکانپذیر نیست و زبان عربى که به اعتراف اهل فن، از جامعترین زبانهاى دنیاست، مىتواند به عنوان یک زبان بین المللى و زبان نماز تمام مسلمانان، رمز وحدت و نشانهى یگانگى مسلمانان باشد؛ این اصل در سایر دستورات اسلامى، همچون به سوى قبله ى واحد نماز خواندن و... نیز تجلى پیدا کرده است.
نکته ی سوم: ممکن است به ذهن کسی برسد که وادار کردن مردمی غیر مسلط بر زبان عربی به خواندن نماز به زبان عربی، نوعی ایجاد مشقت برای آنها و اجحاف و ستم در حق آنهاست. در جواب می توان گفت برای مردمی که برای رفع حوائج روزمره ی خود، ده ها و بلکه صدها اصطلاح و واژههای بیگانه را به راحتی یاد گرفته و به کار می برند، یاد گرفتن کلمات نماز که مجموع کلمات واجب آن (با حذف کلمات تکراری) حدود 20 کلمه می باشد، کار مشکلی نیست و از طرف دیگر ، معنای ظاهری و سطحی کلمات نماز بسیار ساده و آسان است و همهی مردم به راحتی می توانند معنای سطحی و ظاهری بسم الله الرحمن الرحیم و... را یاد بگیرند؛ هر چند این کلمات دارای معانی عمیق و گسترده نیز هست.
نکته ی چهارم: از نظر زبان شناسان، زبان عربی از کاملترین زبان های دنیا است که به خوبی می تواند مفاهیم و مطالب گسترده و عمیق را در قالب های زیبا و کوتاه بیان کند.[1]
نکتهی پنجم: عربى بودن الفاظ و اذکار در هر حکم و عبادتى شرط لازم نیست.همان طوری که بنابر نظر بعضى از علما، عربى بودن صیغهى عقد ازدواج ضرورتى ندارد[2] و بعضى از علما همچون امام خمینى (قدس سره) در این باره مىفرمایند: اگر مکلف خودش نمىتواند صیغه را به عربى بخواند، حتى در صورتى که بتواند وکیل بگیرد جواز عقد به غیر عربى خالى از قوت نیست.[3] هم چنین لازم نیست دعاها نیز حتماً به عربى خوانده شوند و انسان در غیر از حالت نماز می تواند با خداوند به هر زبانی صحبت و با او راز و نیاز کند و به فتوای اکثر مراجع، در نماز نیز در غیر از اذکار واجب و خصوصاً در قنوت، می تواند به زبان غیر عربی دعا کند.[4] البته آنچه گفته شد به معناى بى توجهى مسلمانان به معانى اذکار در نماز و... نیست؛ بلکه بر هر مسلمان لازم است که با معناى نماز و دعاها آشنا گردد تا بفهمد با خداى خود چه مىگوید، و در این صورت است که اعمال او خشک و بىروح تلقى نشده و سکوى پرواز او به سوى ابدیت خواهند گشت.
پی نوشت ها :
[1]. المیزان، ج 4، ص 160؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 300 و ج 13، ص 311.
[2] معلقات آیت الله گرامى، ج 4، ص 645.
[3] عروة الوثقى، ج2، حاشیهى ص 645.
[4]. توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 62.
@porseman313
✍
آیا گفتن کلمه حاجی یا کربلایی به کسی که به حج یا کربلا نرفته جایز است؟
گرچه معنای اصلی «حاجی» و «کربلایی» شامل افرادی میشود که به حج و زیارت مشرف شده باشند، اما عرف جامعه، این کلمات را منحصراً به معنای فردی که واقعاً حج و کربلا رفته قلمداد نمیکند، بلکه امروزه از لحاظ عرفی یک معنای آن را میتوان فرد بزرگوار و محترم و یا شخص روحانی دانست. بر این اساس، نمیتوان گفت که افراد با مخاطب قرار دادن اشخاصی که به حج و زیارت کربلا نرفتهاند با چنین عناوینی مرتکب دروغ حرام شده است، زیرا نه مخاطبان و نه حضار، چنین برداشتی از این کلمات نداشته و عملاً خبر دروغی به آنها منتقل نشده است.
ضمائم:
پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سؤال، چنین است:[1]
حضرت آیت الله العظمی خامنهای (مد ظله العالی):
اگر به نحوى باشد که دروغ محسوب نشود، مانع ندارد.
حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):
فی نفسه اشکال ندارد.
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
حرام نیست.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):
حاجی کسی است که حج تمتع انجام داده ولی گفتن آن به کسی که عمره بجا آورده نیز مانعی ندارد و گفتن حاج آقا به روحانیون یک اصطلاح عرفی است.
حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی (مد ظله العالی):
اگر مستلزم نسبت کذب نباشد مانعی ندارد.
[1]. استفتا از دفاتر آیات عظام: خامنهای، سیستانی، صافی گلپایگانی، مکارم شیرازی و نوری همدانی (مد ظلهم العالی)، توسط سایت اسلام کوئست.
@porseman313
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقطعی زیبا از محمودشحات
کلیپ های بیشتر را در اینستا گرام دنبال کنید 👇👇
https://www.instagram.com/p/BvwlZYfAA70/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=acrm52147lew
✍
ماجرای فرستادن زن بدکاره به داخل زندان برای شکنجه امام کاظم(علیه السلام) چه بود؟
هارون در پی ناموفق ماندن در نقشه های بی شمار خود علیه موسی بن جعفر علیه السلام دست به یک ترفند جدید زد: کنیزی زیبا روی به زندان حضرت فرستاد تا خدمتکار ایشان باشد (تا بعد هر اتهامی که خواست، به حضرت وارد سازد.)
حضرت آن کنیز را بازگرداند و با زیبائی تمام فرمود: بل انتم بهدیتکم تفرحون شما هستید که با این چیزها خوشحال می شوید! من به این امور احتیاجی ندارم. هارون لبریز از خشم و غضب گفت:کنیز را به زندان برگردانید و به حضرت بگوئید:
ما شما را با رضای خاطر خودتان دستگیر و زندانی نکرده ایم تا در برنامه ریزی، ملاحظه خواست شما را بکنیم. دستور اجرا شد و پس از مدتی هارون گفت:
آهسته از روزنه نگاه کنید که حضرت با کنیز زیباروی چه می کند! مأمور لحظه ای رفت و برگشت و گفت: قربان کنیز، روی زمین به سجده افتاده و گریه می کند و فریاد می زند: “قدوس، سبحانک، سبحانک”
هارون گفت: به خدا قسم، کنیز را سحر کرده است. او را حاضر سازید. وقتی کنیز را آوردند، حالتی عجیب داشت. سخت می لرزید و نگاه خود را به آسمان دوخته بود.
هارون پرسید:چه شده است؟ کنیز گفت: امام نماز می خواند و پس از نماز به ذکر خدا مشغول بود که به حضرت گفتم: آیا کاری ندارید که برایتان انجام دهم!؟حضرت فرمود: خواسته ای از تو نداریم.
گفتم:من را برای خدمتگزاری به شما به زندان فرستاده اند.
حضرت: با اشاره فرمودند: “ فما بال هولاء؟ ” (پس اینها چکاره اند؟) وقتی نگاه کردم باغی سرسبز و بی انتها بود و خدمتکارانی مؤدب و با وقار به صف ایستاده و آماده خدمت با لباسهائی پرجلال و جبروت که نمونه هایش را ندیده بودم.
از این صحنه به سجده افتادم و در برابر خالق یکتا که این همه بندگان خوب خود را به مِهر می نوازد، تقدیس نمودم و بر حال زار خود گریستم. هارون برای جوسازی گفت:ای خبیث! شاید در سجده خوابت برده و مناظری دیده ای؟!کنیز گفت: نه والله. آنچه دیدم قبل از حالت سجده بود.
هارون گفت:او را ببرید و سخت مراقبت کنید تا این راز را با کسی در میان نگذارد.به آن کنیز گفتند: چرا به سجده افتادی؟ گفت: آنها را که دیدم، به من نهیب زدند:ای جاریه، از عبد صالح خدا فاصله بگیر.
بدینسان این کنیز که حالت روحی عجیبی پیدا کرده بود و عشق الهی به برکت حضرت در وجودش شعله کشیده بود دائماً در نماز و توجّه بود و مدتی پیش از شهادت حضرت از دنیا رفت.
منابع:
بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸، ح ۴۶.
@porseman313
✍
آيا درجه عصمت همه پيامبران در يک حد است مثلا پيامبران بني اسرائيل عصمتشان مانند پيامبر اسلام است يا نه؟ و آیا عصمت هم داراي مراتب است؟ اگر عصمت داراي مراتب است آيا باعث نميشود که عصمت امري نسبي باشد؟
عصمت دارای مراتبی است و آنچه را که لازمه پیامبری و رساندن دین خدا به بندگان باشد را همه پیامبران داشته اند (کف عصمت : درجه لازمه عصمت) و این امر در پیامبران مختلف به درجات معنوی شان متفاوت است تا حد اعلای خودش که در پیامبر اکرم اسلام و ائمه اطهار که حتی از ترک اولی هم معصوم بوده اند. و عصمت کلیه داشته اند .
به عبارت دیگر عصمت امری دارای مراتب مختلف است (دارای درجات مختلف است) که به درجات پیامبران مختلف است قرآن می فرماید:
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ ... (بقره 253)
پس، همانگونه كه نبوّت و رسالت مراتبي دارد، درجات عصمت پيامبران نيز متفاوت است؛ گرچه همه آنان معصومند.
پيامبران اولوا العزم در درجه والاتري از عصمت قرار دارند. درجه پيامبر برتر، سبب ميشود كسي كه در مرتبه پايينتر از اوست، خود را در سنجش با پيامبر فايق مذنب بداند؛ بيآنكه از او گناه بزرگ يا كوچكي سر زده باشد: حسناتُ الأبرار سيّئات المقرّبين[3] ؛
يعني پيامبري كه خود را در مرتبهاي مينگرد كه نسبت به مرتبه پيامبران اولوا العزم ناقص است، خود را با آنان كه كاملترند ميسنجد. از اينرو، مينالد و ميگدازد و ميگويد: فارحم عبدك الجاهل [4]؛ با آن كه خود، انساني بزرگ و معصوم است.
بنا بر ذو مراتب بودن عصمت حتی عصمت در غیر انبیاء و ائمه نیز متصور است در بندگان مخلص خدا که بر اثر عبادت و دل سپردن به خدا و دل بریدن از غیر خدا تمام و رفتارشان در چارچوب شرع بوده و هیچ گناهی انجام نمی دادند افرادی مثل حضرت ابا الفضل ، حضرت زینب و سلمان و اباذر و ..
البته باید توجه داشت ذو مراتب بودن و دارای درجه بدون عصمت به معنای نسبی بودن آن در پیامبران نیست درست است که وقتی می گوییم فلانی از قتل معصوم است فلانی شراب خوردن معصوم است این نیز نوعی از عصمت است امام آن عصمتی که در پیامبران و ائمه هست عصمت از گناه و سهو و نسیان است.
@porseman313
✍
چه فایده ای داره اعمال عبادی ای رو انجام بدیم که خودمونم نمیدونیم چه فلسفه و فایده ای دارند ؟!
مگه ماها همه، تمام خواص سیب یا آب رو می دونیم؟ نه، اما آیا چون خاصیتشون رو نمی دونیم خاصیت ندارن.
شما اگر شیر میل کنید خواص شیر رو ندونید آیا شیر خاصیت داره یا نه؟ به بچه میگی شیر بخور، اون بچه چه میدونه شیر چیه ولی می خوره چون به ما اعتماد داره.
از طرفی الزاما بهره مندی به آگاهی داشتن از خواص نیست.
مثال: شما بررسی و تحقیق بسیاری می کنی تا یک پزشک حاذق و مطمئن پیدا می کنی. بعد برای درمان بیماری اعتماد میکنی و از جزییات درمان و داروها و عمل جراحی و غیره سوال نمی کنی. چون اصولا امکان فهم مشخصات داروها رو نداری یا در بیهوشی هنگام عمل جراحی، امکان اطلاع از کارها رو نداری.
جالب اینکه در مسئله پزشک، اعتماد ما صد درصد نیست چون او انسانه و امکان خطا در تشخیص و کارهاش هست. اما در خداوند و دین او امکان خطا هم راه نداره.
عیبی نداره دنبال فلسفه و خاصیت باشیم، اما این عیـــــب بسیار بزرگیه که بگیم تا فلسفه و حکمتش رو ندونیم انجام نمیدیم.
یعنی ما فکر می کنیم خدا یه چیزی خواسته که حکیمانه نبوده! موقعیت من رو در نظر نگرفته...
برگرفته از سخنان دکتر مجتبی حورایی
@porseman313
✍
آیا به دنیا آمدن فردی در کشور مسلمان و فرد دیگری در کشور غیرمسلمان، جبر در انتخاب دین و آیین او نیست؟
شما جبر را با تقدیر مخلوط نموده اید دقت نمایید :
سهم آدمی از مقدرات الهی اولاً این است که خداوند اراده و اختیار را برای آدمیان مقدر کرده است ؛یعنی خداوند در قضا و قدر عینی خود چنین مقدر کرده که انسان ها با اراده و اختیار خود عمل کنند و هیچ گونه جبری به آنها در نحوه عملکردشان وجود نداشته باشد. از این روی حکیم صدرالمتألهین تصریح کرده:
« آدمی در مختار بودنش مجبور است ؛یعنی برای او از سوی خداوند مقدر شده که با اراده و اختیار عمل کند. پس اختیار انسان اختیاری نیست بلکه انسان در مختار بودنش مجبور است و نمیتواند مختار و با اراده نباشد».(۱)
بنابراین اختیار داشتن انسان جزئی از مقدرات الهی است.
دوم: اختیار انسان از تقدیرات الهی این است که هرچه را خداوند در قضا و قدر عینی خود برای آدمی مقرر داشته است، انسان با اراده و اختیار و سایر شرایط و علل و عوامل آنها را انجام می دهد، و در انجام آن امور هیچ گونه جبری بر او نیست.(۲)
اگر تقدیر را سرنوشت بدانیم ، در مورد رابطه سرنوشت و اختیار می توان گفت :
در مورد سرنوشت، دو تفسیر وجود دارد:
تفسیر نخست مى گوید: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده و بنابراین هر کس با سرنوشت معیّنى از مادر متولد مى شود که قابل دگرگونى نیست. هر انسانى نصیب و قسمتى دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد، و کوششها براى تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر،بدیهى است که انسان موجودى مجبور و بى اختیار است.
بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست و قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامى از قبیل:تکلیف، جهاد، سعى و کوشش و استقامت را به هم مى ریزد.
استاد مطهرى مى گوید: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی،انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد».(۳)
اما در تفسیر دوم از سرنوشت، در عین حال که دست تقدیر الهی در زندگی انسان و قضا و قدر الهی را مردود نمی داند، نقش انسان را در تعیین سرنوشت زندگی او میپذیرد. در این تفسیر، نقش انسان نه تنها مغایر با سرنوشت نیست، بلکه جزئی از سرنوشت است .
در سرنوشت و تقدیر انسان چنین است که او سرنوشت خود را تعیین نماید. در واقع اختیارداشتن انسان جزئی از تقدیرات الهی است.
پینوشتها:
۱. ر،ک: اسفار اربعه، ج ۶، ص ۳۷۶، نشر دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، بیتا.
۲. آموزش کلام اسلامی، ج ۱، ص ۳۲۸، نشر طه، قم ۱۳۷۸ش.
۳. مجموعةآثار، ج۱، ص ۳۸۴.
@porseman313
✍
داستان فطرس ملک چیست و نافرمانی او چه بوده است؟
نام این فرشته فطرس می باشد، که یکی از فرشتگان الهی است، روایات متعددی درباره جریان بخشش او وجود دارد، که مضمون و محتوای آن ها یکسان است.
در این روایت آمده است: "فطرس فرشته ای بود، که گردا گرد عرش الهی در گردش بود و درباره دستوری از اوامر خداوند کوتاهی و سستی ورزید.
بالش به کیفر این نافرمانی چیده شد و به یکی از جزیره ها تبعید گردید.
هنگامی که امام حسین(ع) متولد شد، جبریل برای عرض تبریک به پیامبر به سوی زمین فرود آمد و در راه با فطرس دیدار کرد. جبریل به وی پیشنهاد کرد، برای عرض تبریک و تهنیت، با او نزد پیامبر برود. هنگامی که جبریل او را به حضور پیامبر برد، به امر پیامبر، بالش را به بدن پاک امام حسین(ع) مالید و سلامتش را باز یافت". (۱)
عده ای از بزرگان معتقدند، داستان فطرس با آیات صریح قرآن که ویژگی های فرشتگان را برشمرده، آن ها را بندگان مطیع و کریم و شایسته خداوند معرفی می کند و از هر نوع سرپیچی و نافرمانی پیراسته می داند، سازگاری ندارد؛ پس باید این گونه روایات را نادرست شماریم؛ به فرض درستی شان، بدان سبب که نکته ای فراتر از ادراک ما دارند، باید علمش را به اهلش یعنی اولیای برگزیده الهی واگذاریم و خود را در فهم آن ناتوان بدانیم.
در مقابل عده ای بر این باورند، که فرشتگان اصناف و درجه های گوناگون دارند. گروهی مقرّبند و گروهی در درجه پایین تر جای گرفته اند. آیاتی که هر گونه نافرمانی و سرپیچی را از فرشتگان نفی می کنند، به فرشتگان مقرب مربوط است. فطرس از فرشتگان مقرب نبود، تا از هر نوع سرکشی پیراسته باشد؛ به ویژه آن که تخلّف و سرپیچی فطرس در برخی روایات کندی و سستی ورزیدن خوانده شده که نوعی ترک اولی است، نه گناه.
چنان که پیامبران(ع) نیز درجات مختلف دارند: " تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض؛ بعضی پیامبران را بر بعضی برتری بخشیدیم. "(۲)
عده ای از انبیا ترک اولی داشتند؛ ولی جمعی مانند پیامبر(ص) و خاندان پاکش جز اراده الهی اراده ای نداشتند و حتی از ترک اولی نیز پیراسته بودند.
در برخی از این روایات که اشاره شد، جرم فطرس که مورد شفاعت امام حسین(ع) قرار گرفت، یک نوع غرور و خود بزرگ بینی بود.
جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید، به مقاله: پژوهشی در روایات فُطرس ملَک، از محمد احسانی فر، در مجله علوم حدیث شماره ۳۴.
پی نوشت ها:
۱) کشی، رجال کشی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش، ص۵۸۳؛ صدوق، أمالی، بیروت ، اعلمی، چ پنجم، ۱۴۰۰ق، ص۱۳۷؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، نجف، مرتضوی، چ اول، ۱۳۵۶ق، ص۶۶؛ فتال نیشابوری، روضه الواعضین، قم، انتشارات رضی، چ اول، بی تا، ج۱، ص۳۵۶؛ مسعودی، اثبات الوصیه، قم، انصاریان، چ سوم، ۱۴۲۶ق، ص۱۶۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، قم، مؤسسه العلامه للنشر، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۷۴؛ مجلسی، بحار الأنوار، تهران، اسلامیه، چ دوم، ۱۳۶۳ش، ج۴۴، ص۱۸۲. (نرم افزار سیره معصومان)
۲) بقره(۲) آیه ۲۵۳؛ بحارالانوار، پیشین، ج ۵۶، ص۱۸۴.
@porseman313
✍
تکلیف افراد عقب مانده ذهنی در قیامت چیست؟
اگر این فرد واقعا خوب و بدش را نمی فهمد خدا از او تکلیفی نمی خواهد و در قیامت با لطف خود با او برخورد می کند.
اما اگر برخی از چیز ها را می فهمیده (خوب و بد و زشت و زیبا) ولی نه کامل، خدا با همین احکام عقلی و فطری که می فهمیده از او بازخواست می کند.
در خصوص این افراد و این که سرنوشت این ها در قیامت چگونه است و چگونه و به چه قاعده ای برای آن ها جایگاه و مقام آخرتی تعیین می گردد، از دیرباز بحث های گوناگونی در بین اندیشمندان وجود داشته و در کتاب های اعتقادی به آن ها پرداخته شده است.
از نظر عقل و نقل، این گونه افراد چون از ادراک متناسب و قابل قبول که شرط هر تکلیف و مسئولیتی است، بی بهره اند، در دنیا هم تکلیفی بر عهده آنان نیست. در نتیجه، گناهی برای آنان ثبت نمیشود و عقوبت و مجازات هم نمیشوند و بر همین اساس سوال و جواب قبر و مانند آن در خصوص ایشان بی معناست.
اما در مورد جایگاه اخرویشان نظرات گوناگونی ارائه شده از جمله آنکه اگر از خانوادهای مسلمان باشند، به دنبال پدر و مادر خویش - شاید به عنوان پاداش و مایه خوشحالی ایشان - به بهشت خواهند رفت. اما اگر وابسته به کفار و ظالمان باشند، به واسطه قصور ادراکی خود، در قیامت عذاب نخواهند شد.
در برخی منابع آمده است: علم آن را به خدا واگذارید؛ یعنی درباره آن سؤال نکنید؛ خدا بهتر میداند با آن ها چه کند.[۱]
در برخی روایات در باره اطفال شیعیان آمده است که در عالم برزخ فاطمه زهرا (س) آنان را تربیت میکند.[۲] ذکر شده که حکم دیوانگان، مانند اطفال است.[۳] البته در پاره ای از روایات نیز ذکر شده که این افراد به شکل خاصی در قیامت مورد آزمون قرار می گیرند تا وضع تسلیم یا متمرد بودن آن ها در برابر تکالیف الهی معین باشد. بعید نیست متناسب با وضع آخرت و میزان ادراکات آن ها در آن جهان آزمونی از ایشان گرفته شود.
در حدیثی زراره از امام باقر (ع)نقل میکند: «وقتی قیامت میشود، خداوند با پنج دسته بحث میکند:
طفل کسی که در دوران فترت بمیرد؛ کسی که در زمان پیامبر ابله باشد (سبک عقل)؛ دیوانهای که عقل نداشته باشد و بالأخره کر و لال.
همه آن ها بر خدا اعتراض و یا عرض میکنند: تقصیری نداشتیم. اگر حجت داشتیم، اطاعت میکردیم. خداوند فرشتهای را میفرستد و آتشی آماده میکند. سپس به آن پنج گروه میگوید: خداوند به شما امر فرموده است داخل آتش شوید. هر کدام از آن ها پذیرفتند و داخل آتش شدند. خداوند آتش را بر آنها سرد و خنک میکند و از سوختن نجات شان میدهد؛ ولی عده ای که نپذیرفتند، به سوی آتش جهنّم سوق داده میشوند».[۴]
پی نوشت:
۱- کافی، نشر دار الکتب لاسلامیه، تهران، ۱۳۸۰ ق، ج ۳، ص ۲۴۸
۲- همان، ج ۵، ص ۲۸۹ و ج ۶، ص ۲۲۹
۳- کافی، ج ۳، ص ۲۴۸
۴- رعد (۱۳)، آیه ۱۷
@porseman313