eitaa logo
" کانـالــ سفیران حجاب "
28.4هزار دنبال‌کننده
54.8هزار عکس
575 ویدیو
29 فایل
ادمین ثبت نام مسابقه: @girls_313 . تبلیغات سفیر 313👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ در بعضی از آیات قرآن آمده است که در قیامت، شفاعت وجود ندارد. آیا در قیامت، پیامبران و امامان(ع) گناهکاران را شفاعت نمیکنند؟ شفاعت دو گونه است: ۱. شفاعت باطل: شفاعت باطل یا به این معناست که موجودی مانند انسان در اراده خدا نفوذ کند و خدای متعال را وادار سازد که گنهکاری را ببخشد و او را از دوزخ نجات دهد و به بهشت ببرد و یا به این معنا که آن موجود به صورت مستقل و بدون اذن خدا گنهکاری را که مثلاً از خویشان یا هم‌کیشان اوست شفاعت کند و او را بدون اینکه خدا بداند یا اذن بدهد با خود به بهشت ببرد. چنین شفاعتی در قیامت وجود ندارد و در آیاتی که وجود شفاعت در قیامت نفی شده، منظور اینگونه شفاعت است، مانند: يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَنفِقُوا۟ مِمَّا رَزَقْنَٰكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِیَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَ لاَ خُلَّةٌ وَ لاَ شَفَٰعَةٌ (بقره ۲۵۴) ۲. شفاعت حقّ: شفاعت حق به این معناست که خدای متعال به سبب رحمت گسترده‌ای که دارد برای گنهکارانی که دارای ایمان و عقیده صحیح باشند، راه نجاتی قرار داده و به اولیای خودش مانند پیامبران و امامان(ع) اذن داده که آن گنهکاران را شفاعت کنند تا خدا با شفاعت آنان از گنهکاران بگذرد و به آنان اجازه دهد وارد بهشت شوند. پس منشأ اصلی شفاعت حق، خود خدای سبحان است و شفاعت از جمله برنامه‌هایی است که حضرت حقّ آن را قرار داده و به مقربان درگاهش اذن میدهد که گنهکاران را شفاعت کنند. چنین شفاعتی در قیامت واقع میشود و آیات و روایات بسیاری بر درستی و وقوع آن در قیامت دلالت دارند، مانند: يَوْمَئِذٍ لاَّ تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحْمَٰنُ وَ رَضِیَ لَهُۥ قَوْلاً (طه ۱۰۹) همچنین آیه ۲۸ سوره انبیاء که درباره شفاعت فرشتگان از گنهکاران است: وَ لاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ٱرْتَضَیٰ تعبیر "لمن ارتضی" بیانگر این مطلب است که فرشتگان تنها از گنهکارانی شفاعت میکنند که دارای دین صحیح باشند. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ مگر خدا نفرموده است كه حقّ النّاس را رعايت كنيد من از حقّ اللّه مى گذرم حال اگر نماز نخوانيم خدا از حق خودش مى گذرد؟ اولاً: از قرآن كريم و ساير متون دينى استفاده مى شود كه، بخشش گناهان و گذشت خداوند از حق خود، در جايى است كه انسان گناهان و خطاهايى را از روى جهالت انجام دهد و توبه كرده و با عمل صالح، گذشته خود را جبران نمايد در اين صورت از حق خود مى گذرد، نه اين كه عمداً گناه كند و اصرار بر عمل خود داشته باشد به اين خيال كه خداوند او را مى بخشد. عفو و بخشش خداوند بدون دليل نيست بلكه با حساب و كتاب است. خداوند متعال در اين باره فرموده است: «امّا پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهالت، بدى كرده اند، سپس توبه كرده و در مقام جبران برآمده اند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است». و يا در آيه ديگر مى فرمايد: «و من هر كه را توبه كند، و ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدايت شود، مى آمرزم!». بنابراين اگر كسى عمداً نماز نخواند براساس آنچه در روايات آمده موجب كفر او مى شود و ديگر زمينه اى براى بخشش و گذشت نمى ماند. ثانياً: اگر قرار بود خداوند از حق خودش به اين راحتى بگذرد به گونه اى كه هر كس خواست به دستورات الهى عمل كند و هر كس دوست داشت آن را رها نمايد؛ در اين صورت چه لزومى داشت تا خداوند براى ابلاغ دستورات خودش به مردم صد و بيست و چهار هزار پيامبر را با آن همه مشقّت هايى كه براى آنها وجود داشت مبعوث نمايد. ثالثاً: اگر قرار باشد خدا نسبت به حق خودش در خصوص نماز بى تفاوت باشد دليلى ندارد اين همه آيات و روايات مربوط به عذاب كسانى كه نسبت به نماز سهل انگارند و يا نماز نمى خوانند بيان نمايد. البته در مقايسه ميان حقّ اللّه و حقّ النّاس، توبه و جبران حقّ النّاس بسيار مشكل تر است و اين گونه روايات سختى حقّ النّاس را بيان مى كند نه بى اهميتى و بى تفاوتى نسبت به حقّ اللّه باشد. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ اگر نماز نخوانيم آيا به جهنم ميرويم؟ طبق آموزه‌های دینی ما، نماز اولین فعل عبادی در میان اعمال دینی ما است؛ یعنی پس از اصول اعتقادی (اصول دین)، در مرحله عمل که از آن به فروع دین تعبیر می‌شود، اولین چیزی که موضوعیت دارد، نماز است که از آن به ستون و عمود دین تعبیر شده است. نیز در تعابیر آمده است که اگر نماز انسان مورد پذیرش واقع شود، دیگر اعمال عبادی هم پذیرفتنی است. (کافی، ج 2، 268) قرآن می فرماید در قیامت اهل بهشت از مجرمين مى پرسند ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ يعنى چه چيز شما را داخل دوزخ كرد؟ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَمى گويند: ما از نمازگزاران نبوديم.(اگر نماز مى خوانديم نماز ما را به ياد خدا مى انداخت، و نهى از فحشاء و منكر مى كرد، و ما را به صراط مستقيم الهى دعوت مى نمود) " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ حضور اين همه آدم با گذشتگان و آيندگان چطور در قيامت و بهشت وجهنم جا مي شود؟ خداوند متعال درباره گستره بهشت مى فرمايد: (وَ سارِعُوا اِلى مَغفِرَه مِن رَبِّكُمْ وجَنَّه عَرضُهَا السَّمـوتُ والاَرضُ اُعِدَّت لِلمُتَّقين)[1] ؛ و شتاب كنيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى كه وسعت آن، آسمان ها و زمين است كه براى پرهيزگاران آماده شده است. مراد از «عرض» در آيه شريف، پهنا و گستره است. در زبان عربى، هنگامى كه مى خواهند بگويند فلان شئ از وسعت برخوردار است. واژه «عرض» را به كار مى برند. عبارت (جَنَّه عَرْضُهَا السَّمواتُ وَ الاَرْضُ) كنايه از اين است كه بهشت از نظر گستره، به اندازه اى وسيع است كه به نهايت وسعت رسيده است و يا به قدرى است كه قوه واهمه بشرى از درك گستره آن ناتوان است. هر چند معاد جسمانى است و بهشتيان و جهنميان با وجود جسمانى، پاداش و كيفر داده مى شوند، ولى بهشت و جهنم ويژگى هاى اين جهان مادى را ندارد، زيرا با برچيده شدن اين جهان مادى و تمام كرات آسمانى و ويران شدن آنها، قيامت آغاز مى شود: (يَومَ تُبَدَّلُ الاَرضُ غَيرَ الاَرضِ والسَّمـوتُ وبَرَزوا لِلّهِ الو حِدِ القَهّار)[2] ؛ در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر و آسمان ها [به آسمان هاى ديگر] مبدّل مى شود و آنان در پيشگاه خداوند واحد قهّار ظاهر مى گردند؛ (اِذَا الشَّمسُ كُوِّرَت * واِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت)[3] ؛ هنگامى كه خورشيد در هم پيچيده شود و هنگامى كه ستارگان بى فروغ شوند؛ (اِذَا السَّماءُ انفَطَرَت * واِذَا الكَواكِبُ انتَثَرَت)[4] ؛ هنگامى كه آسمان از هم شكافته شود و هنگامى كه ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند. بنابراين بهشت و جهنم در عالَم ديگرى فوق اين جهان مادى است و ويژگى هاى اين جهان مادى را ندارد. آن عالَم از نظر گستره به اندازه اى است كه وسعت بهشت به مقدار آسمان ها و زمين است و جهنم نيز از وسعتى برخوردار است كه همه گنه كاران در آن جاى مى گيرند.[5] در روايت است كه پيامبراكرم(ص) و حضرت على(ع) در پاسخ اين پرسش كه اگر وسعت بهشت، آسمان ها و زمين است، پس دوزخ كجاست؟ فرمودند: چون شب آيد، روز كجاست؟[6] ب) منظور از «نزديك كردن» (ازلِفَت) يعنى در پيش رويشان باشد و داخل شدنشان در آن زحمتى نداشته باشد. و اين كه بهشت را به آنها نزديك مى كنند، نه آنها را به بهشت، دَرك آن در شرايط اين دنيا قابل تصور نيست، امّا از آن جا كه اصول حاكم بر قيامت و آخرت، اصولى است كه با شرايط اين جهان بسيار تفاوت دارد، پس جاى شگفتى نيست.[7] پي نوشتها: [1] . آل عمران، آيه 133. [2] . ابراهيم، آيه 48. [3] . تكوير، آيه 1و2. [4] . انفطار، آيه 1و2. [5] . ر.ك: الميزان، ج 4، ص 20؛ بحارالأنوار، ج 8، ص 83 و ج 66، ص 57؛ سيد شريف رضى، حقايق التأويل فى متشابه التنزيل، ص 241. [6] . عبد على عروسى حويزى، تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 463؛ فضل بن شاذان قمى، الفضائل، ص 150. [7] . الميزان، ج 4، ص 32 ـ 43. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ حکم آزار و دل شکستن چيست؟ عنوان آزار و دل شکستن عنوانی کلی است که می تواند بر اثر اتفاقات مختلفی به وجود آید؛ و به همین دلیل نباید به دنبال حکمی کلی در مورد آن، چه در قرآن و چه در روایات بود. به عنوان نمونه، اگر فردی به دلیل نصیحتی مشفقانه به او که در راستای امر به معروف و نهی از منکر انجام شده است، دل شکسته شود، نمی توان دل شکستگی او را نشانی از نامناسب بودن رفتار آمر به معروف و ناهی از منکر دانست، اما در طرف مقابل، موارد بسیاری وجود دارند که به ناحق، باعث دل شکستگی دیگران می شوند. شكستن دل انسان مۆمن كه به تعبیر روایات، احترام او از كعبه بیشتر است، دارای آثار وضعی و جانبی فراوانی است و دلی كه شكست به سادگی التیام نمی یابد و جبران آن دشوار است، پس در مرحله اول باید انسان مراقب باشد دل كسی را نشكند و قلبی را جریحه دار نسازد و اگر خدای ناخواسته این اتفاق افتاد باید به سرعت جبران و تلافی كند و دل شكسته را التیام بخشد و آن را به دست آورد و تنها استغفار و آمرزش كافی نیست مگر این كه آن فرد از انسان دور باشد و انسان قدرت جبران نداشته باشد كه در این صورت علاوه بر استغفار و طلب آمرزش از درگاه الهی باید در حق آن فرد دعای خیر كرد و خیر دنیا و آخرت او را از خداوند درخواست نمود و با این كار ان شاءالله قلب او در باطن از شما راضی و خشنود می گردد. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ آيا جنياني که اسلام آورده اند احکامشان مانند انسان هاست؟ مثلا نماز مي خوانند يا خمس مي دهند ؟! در این که جنیان مکلف به تکالیفی هستند و می توانند خدا را عبادت کنند شکی نیست «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» [ذاریات56] قرآن کریم از زبان خود جنیان می‌گوید که آنها نیز مانند انسان‌ها به گروه‌های مؤمن و کافر تقسیم می‌شوند: «و این‌که در میان ما، افرادى صالح و افرادى غیر صالح‌اند و ما گروه‌هاى متفاوتى هستیم»! [جن 11] اما درباره این که آیا احکام آنها چگونه است و آیا مانند ما نماز می خوانند یا نه اطلاع دقیقی نداریم و در روایات این بحث عنوان نشده است. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ چرا هنگام شنیدن نام قائم از جا بلند می شویم آیا این بلند شدن بخاطر عملی است که امام رضا (ع) انجام داده بود؟ اما در حدیث که از امام رضا هست یعنی رفع راسه هیچ اشاره ای به این نشده است؟ برخاستن هنگام شنیدن نام قائم یک نوع عمل مستحبى است و در زمان امام صادق (علیه السلام) در میان شیعیان معمول بوده است. مرحوم محدث نوری رحمت الله علیه درباره قیام و دست گذاردن بر سر می‌نویسد: این نوع قیام تعظیم در هنگام ذکر لقب مخصوص حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از قدیم الأیام در میان تمام شیعیان؛ اعم از عرب و عجم و ترک و دیلم، در تمام شهرها و کشورها؛ ب مرسوم بوده است. امام صادق (علیه السلام) در حکمت این امر فرموده اند: «غیبت ایشان طولانی است و چون رأفت امام به کسانی که دوستش دارند، زیاد است، هرکس او را به این لقب ـ که اشاره به دولت ایشان دارد و حسرت بر غربت ایشان را می‌رساند ـ یاد کند، امام به او نظر می‌کند و از جمله چیز‌هایی که نشان تعظیم است، برخاستن بنده هنگام نگاه کردن مولا به او است.1 در روایتی که مربوط به امام رضا علیه السلام است، عبارت رفع راسه برای نام قائم نیست بلکه وقتی شاعری نزد امام شعر خواند حضرت سرش پایین بود وقتی شعرش نزد امام تمام شد ، حضرت سرش را بالا گرفت و برای او دعا کرد. ولی در جایی دیگر نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) وقتی نام مقدس حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را شنیدند؛ قیام نمودند و دست بر سر نهاده و فرمودند: «اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه»2 پی نوشت ها: 1 منتخب الاثر، ص۶۴۱٫ 2 الزام الناصب ، ج1، ص: 24 " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ چرا در سوره بقره فرموده اند: ذلک الکتاب و گفته نشده هذا الکتاب؟ در باره این سؤال که چرا به جای هذا (این) از کلمه ذلک (آن) استفاده شده، جواب های متعددی داده شده است:   1. کلمه "ذلک" در این جا به معناى "ذا" (این) است و مورد اشاره در این جا قرآن حاضر است. چنین چیزی در اشعار و ادبیات عرب نظیر دارد؛ مانند: این شعر: "اقول له و الرمح یأطر متنه             تأمل خفافاً اننى انا ذلکا"   وقتى او را نیزه زدم و پشتش خم شد با نیزه خودم را به او معرفى کردم.   شاهد در کلمه "ذلکا" است که بمعناى "این" آمده است.   2. چون خدا به پیامبرش وعده داده بود که بر او کتابى نازل کند که آب آن را محو نکند و حوادث ایام ازبینش نبرد و کهنهاش نگرداند پس از نازل کردن قرآن فرمود این همان کتابى است که به تو وعده داده بودیم.   3. معناى "ذلک" این است که این همان کتابى است که ما در کتابهاى آسمانى قبلى وعده داده بودیم.[1]   نزدیک به این معنا و احتمال، مطلبی است که در تفسیر صافی آمده است: «یعنی قرآنی که با الف ، لام و میم شروع شده آن کتابی است که موسی و پیامبران (ع) بعدش به آن خبر دادند ای محمد آن ها به بنی اسرائیل خبر دادند که به زودی من کتابی را بر تو نازل می کنم که به خاطر آشکار بودنش نزد آن ها هیچ شکی در آن راه ندارد».[2]   4. گاهى از اسم اشاره بعید براى بیان عظمت چیز یا شخصى استفاده مىشود، یعنى آن قدر مقام آن بالا است که گویى در نقطه دور دستى در اوج آسمانها، قرار گرفته است، در تعبیرات فارسى نیز نظیر آن را داریم فى المثل در حضور افراد بزرگ مىگوئیم:" اگر آن سرور اجازه دهند چنین کاری را انجام می دهیم". در حالى که باید "این سرور" گفته شود، این تنها براى بیان عظمت و بلندى مقام است.   در بعضى دیگر از آیات قرآن تعبیر به" تلک" شده که آنهم اشاره بعید است؛ مانند: "تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ"[3][4].   به عبارتی دیگر: قرآن در عظمت، مقامى بس والا دارد. در ادبیات عرب، «ذلک» اسم اشاره به دور است. در اینجا به قرآن که در پیش روى ماست، با «ذلک» اشاره مىکند که حکایت از عظمتِ دست نایافتنى قرآن مىکند.[5]   در هر حال این نظریات در مورد این آیه مطرح شده است که پذیرش و قبول آنها محذوری ندارد.   [1]. ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 58. .[2] تفسیر الصافی، ج 1، ص 91. [3]. لقمان، 2.  [4]. تفسیر نمونه، ج 1، ص 66. [5]. تفسیر نور، ج 1، ص 43. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ آيا حجاب دست و پاي ما را مي بندد و جلوي آزادي ما را مي گيرد ؟ آيا حجاب محدوديت است يا مصونيت مي آورد ؟ ما بايد آزادي را تعريف کنيم . اگر منظور از آزادي ، آزادي غرايز ، اميال و خواسته ها است ، بله حجاب مانع آزادي است . اگر من دلم خواست به هر کسي نگاه کنم ، با هرکسي ارتباط داشته باشم ، هرچه دلم خواست aبخورم ، هر جوري دلم خواست در جامعه برخورد کنم ، اين نوع آزادي را حتي کساني که خودشان مروج آزادي هستند و در منشور سازمان الملل هستند اين حرف را نمي زنند واين نوع آزادي را قبول ندارند . يعني در همان جامعه هم اگر کسي مشروب بخورد و در خيابان عربده بکشد جلوي او را مي گيرند . اگر شيشه ي مغازه را بشکند جلوي او را ميگيرند . اگر بخواهد از شما سلب آزادي بکند جلوي او را مي گيرند . آزادي ، آزادي غرايز و اميال نيست . آزادي اين نيست که هر جوري بخواهيم برخورد کنيم . آزادي به اين معنا است که انسان در محدوده ي خودش آزاد باشد ولي سلب آزادي از ديگران نکند و زحمت براي ديگران ايجاد نکند . در روايات داريم که چند چيز اگر در زندگي انسان نباشد زندگي انسان بهم مي ريزد . از معصوم روايت داريم که اگر در انسان چند ويژگي نباشد زندگي اش بهم مي ريزد . يکي سلامتي است . يکي امنيت است . يکي غناي مالي و پولداري است و ثروت داشتن در زندگي است . يکي ديگر آزادي است . دين به دنبال آزادي انسان است . دين آمده که انسان را از اسارت و زنجيرها نجات بدهد . بت پرستي يک جور اسارت و زنجير است . قرآن اشاره دارد که پيامبر اکرم مبعوث شد که شما را از آتش فساد نجات بدهد . از غل و زنجير شما را نجات داد . پس آزادي يعني اينکه انسان در خواسته هاي خودش مشروط به اينکه سلب آزادي از ديگران نکند مجاز است فعاليت بکند . من جلوي اگر جلوي بيان شما را بگيرم اين سلب آزادي است . من اگر جلوي فعاليت کاري شما را بگيرم اين سلب آزادي است . حجاب نه تنها با آزادي منافات ندارد بلکه عين آزادي است . اسلام مي گويد شما با حجاب خودتان باعث زحمت ديگران نشويد . که اين جوان به دنبال شما بيفتد و شهوتراني کند . و شما آزادي او را سلب مي کنيد . شما با ظاهر خودتان باعث بهم ريختن جامعه اسلامي نشويد . جامعه ي اسلامي يک وجه دروني و يک وجه بيروني دارد . وجه ي بيروني آن بايد وجه اسلامي داشته باشد . شماکه بدحجاب بيرون مي آيي عفاف عمومي را بهم مي ريزي . در واقع شما داريد از يک چهره ي ديني و اسلامي در جامعه جلوگيري مي کنيد . حجاب نه تنها با آزادي منافاتي ندارد بلکه به شکلي رعايت آزادي ديگران است . از بیانات حجت الاسلام رفیعی " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ چرا در فرازهایی از قرآن کریم، پرسش‌گری‌ مورد نکوهش و توبیخ قرار گرفته است؟ قرآن کریم، هیچ‌گاه آن نوع از پرسش‌گری را که هدفش تنها افزودن بر دانش مفید باشد سرزنش نمی‌کند، بلکه تنها آن نوع از پرسیدن، مورد نکوهش قرآن است که به منظور لجبازی، حاشیه‌سازی و اموری از این دست باشد. در همین راستا: 1. آنچه در آیه 26 سوره بقره(...وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً...) و آیات مشابه آن(مانند آیه 31 سوره مدثر) در ارتباط با پرسش کافران آمده، به هیچ وجه به معنای نکوهش پرسش‌گری و پاسخ‌گو نبودن قرآن به سؤالات و شبهات نیست؛ چرا که پرسش در آموزه‌های قرآنی به عناوین مختلف و انگیزه‌ها و اهداف گوناگون مورد توجه قرار گرفته است؛ زیرا یکی از بهترین روش‌های انتقال مفاهیم بلند و مهم‌ترین ابزار تبلیغ و رسالت است. 2. علاوه بر این، خود قرآن کریم به مسلمانان سفارش می‌کند که پرسش‌گر باشند: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛[1] اگر خودتان نمی‌دانید از اهل دانش بپرسید. در آیاتی از قرآن حتی به پیامبر اسلام(ص) دستور داده شده تا از اهل کتاب و حتی از خود مشرکان پرسشهایی را مطرح کند که این خود رویکردی در مسیر ترویج فرهنگ پرسشگری است. پیامبر اسلام(ص) نیز در اهمیت موضوع پرسش‌گری می‌فرماید: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِیحُهُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا...»؛[2] علم و دانش؛ گنج‌‌هایى است که کلید آن پرسش است، پس بپرسید. البته قرآن کریم با صراحت به مؤمنان اعلام فرموده که از پرسشهایی خودداری کنند که مانند علم به چگونگی ذات خدا توان درک آن را ندارند، یا آنکه مانند زمان برپایی روز قیامت، مصلحت بر پنهان ماندن آن است. و نیز پرسشهایی که اگر پاسخ داده شود، آبروی آنان (یا دیگران) در خطر افتاده و یا بر بار تکلیف آنان می‌افزاید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ...».[3] به عنوان نمونه، اگر فردی بعد از پایان یافتن حج و برگشت به وطن، در انجام برخی اعمال کلیدی آن تردید کند، نیازی به اعاده حج نخواهد بود، اما اگر در مورد انجام عمل مورد تردید خود، از پیامبر(ص) بپرسد و حضرتشان پاسخ دهد که آن‌را انجام نداده‌ای، موظف خواهد بود که بار دیگر حج را انجام دهد. 3. با آن‌که پرسش‌گری از سر لجاجت و تمسخر، رفتاری نکوهیده است، اما با این وجود قرآن کریم و پیشوایان دینی حتی به پرسش‌هایی از این دست نیز پاسخ داده‌اند: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ، قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة...»؛[4] و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و پرسید: چه کسى این استخوان‌های پوسیده را زنده می‌کند؟! در پاسخ بگو: همانی که نخستین بار آنها ‌را آفرید! 4. از این‌رو است که خدای متعال خطاب به رسولش(ص) فرمود: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ»؛[5]و هنگامى که بندگانم، در باره من از تو بپرسند، پس (بگو که) من نزدیکم، و به دعاى فردی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌دهم. 5. اهتمام ویژه قرآن به موضوع پرسش‌گری آن‌جا مشخص می‌شود که بارها در این کتاب مقدس و در ارتباط با موضوعات گوناگون، واژه «یَسْئَلُونَکَ»(از تو سؤال می‌کنند) مشاهده شده و به آنها پاسخ داده شده و حتی جایی که دانستن پاسخ به صلاح، و یا در توان فهم و درک بشر نبوده، به صورت سربسته به آن پاسخ داده شده است؛ مانند پرسش از زمان برپایی قیامت، و از چیستی روح: درباره قیامت از تو سؤال می‌کنند، کى فرا می‌رسد؟! بگو: علمش فقط نزد پروردگار من است و هیچ‌کس جز او (نمی‌تواند) وقت آن‌را آشکار سازد. [6] و از تو درباره «روح» سؤال می‌کنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکى از دانش، به شما داده نشده است! [7] بنابر آنچه گفته شد، آیه 26 سوره بقره و آیات مشابه در نکوهش پرسشی نیست که برای یافتن حقیقتی باشد که دانستن آن برای انسان مفید است. [1]. نحل، 43. [2]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 28، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق. [3]. مائده، 101. [4]. یس، 78، 79. [5]. بقره، 186. [6]. اعراف، 187. [7]. اسراء، 85. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ چرا پس از ارتکاب گناه، افسرده می‌شویم؟ هر گناهی که انسان مرتکب می‌شود - بویژه اگر گناه‌کار مسلمان باشد و گناه هم از گناهان بسیار زشت محسوب شود – به همان اندازه دچار عذاب وجدان یا همان افسردگی می‌شود؛ دلیلش نیز روشن است؛ چون تعالیم و آموزه‌های شرع مقدس اسلام این کار را منع کرده و این اجازه را نداده که انسان از راه خلاف به خواسته‌های خود برسد. این مسئله در جوانان به دلیل داشتن فطرت و روح و روان سالم بیشتر نمود پیدا می‌کند؛ لذا وجدان و طینت پاک جوان با این افسردگی به وی اخطار می‌دهد که در مسیری افتاده‌ که سرانجامش تباهی دنیا و آخرت می‌باشد. در همین راستا مؤمنان واقعی افرادی هستند که این افسردگی بعد از گناه، آنان را به استغفار و توبه واداشته و از اصرار بر گناه پرهیز کنند.[1] انسان فکر می‌کند که اگر از راه خلاف نیازهای خود را بر طرف کند، باید با نشاط و سر حال باشد، در حالی‌که روح و روان خلاف این‌ را می‌گوید. خود انسان می‌داند که این کار اشتباه است و مخفیانه آن‌را مرتکب می‌شود؛ هر لحظه فکر می‌کند اگر کسی از این کار با خبر شود، چگونه باید برخورد کند؛ آبروی خود و خانواده‌اش چه می‌شود؛ عواقب و اثرات معنوی این کار چیست؟ و... اینها در روح و روان انسان اثر می‌کند و روح آزرده و افسرده می‌شود. در نتیجه با عذاب وجدان روبرو می‌شود. البته افرادی که به دلیل انجام مستمر گناهان، پرده سنگینی قلبشان را احاطه کرده است، کمتر دچار اینگونه افسردگی‌ها می‌شوند. [1] . آل عمران، 135. وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُون. کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ انا لله و انا الیه راجعون «آیت الله هاشمی شاهرودی» رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام پس از مدت ها تحمل بیماری دارفانی را وداع گفت. شادی روحش فاتحه مع الصلوات
✍ آیا اسلام با تجویز چند همسری عواطف و احساسات زنان را نا دیده نگرفته است؟ تعدد زوجات و چند همسری مردان یک قانون حکیمانه و به مصلحت زنان جامعه است زیرا در قانون گذاری ،قانون گذار کل جامعه را در نظر می گیرد و قانون کلی وضع می کند. بر این اساس از آنجا که : 1. زنان (دختران) شش سال زودتر از مردان به سن بلوغ و آمادگی جنسی برای ازوداج می شوند و معمولا زودتر از مردان هم سن خود ازدواج می کنند. 2. مردان در حوادث گوناگون ، بیش از زنان در معرض خطر مرگ قرار دارند و در جنگها و حوادث دیگر، قربانیان اصلی را آنها تشکیل میدهند. 3.بسیاری از زنانی که ازدواج کرده اند به علل گوناگون در ابتدای زندگی همسران خود را از دست میدهند در حالی که نیازمند همسر هستند. این عوامل و عوامل دیگر موجب بر هم خوردن تعادل میان مردان و زنان میشود و همواره به دلائل زیر جمعیت زنان نیاز مند ازدواج بیش از مردان است  و برای حفظ سلامت جامعه و افراد آن ناچاریم یکی از سه راه ذیل را انتخاب کنیم: أ. در همه موارد مردان تنها به یک همسر قناعت کنند و سایر زنان تا پایان عمر بدون همسر باقی بمانند و تمام نیازهای فطری و خواستههای درونی و احساسی خود را سرکوب کنند. ب. مردان فقط دارای یک همسر قانونی باشند، ولی روابط آزاد و نامشروع جنسی را با زنانی که بی شوهر ماندهاند، به شکل معشوقه برقرار سازند. ج. به کسانی که از نظر جسمی و مالی و اخلاقی قدرت اداره بیش از یک همسر را با رعایت کامل عدالت میان همسران و فرزندان دارند، اجازه داده شود که بیش از یک همسر انتخاب کنند. اگر راه اوّل را انتخاب کنیم، باید گذشته از مشکلات اجتماعی که به وجود میآید، با فطرت و غرایز و نیازهای روحی و جسمی بشر به مبارزه برخیزیم. همچنین عواطف و احساسات این گونه زنان را نادیده بگیریم، این مبارزهای است که پیروزی در آن نیست. به فرض که این طرح عملی شود، جنبه های غیر انسانی آن بر هیچ کس پوشیده نیست. تعدد همسر را در موارد ضرورت نباید تنها از نگاه همسر اوّل مورد بررسی قرار داد، بلکه از دریچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضیات اجتماعی نیز باید مورد مطالعه قرار گیرد. آنها که مشکلات همسر اوّل را در صورت تعدد زوجات عنوان میکنند، کسانی هستند که یک مسئله چند بعدی را تنها از یک زاویه نگاه میکنند؛ زیرا تعدد همسر هم از زاویه دید مرد و هم از زاویه دید همسر اوّل، نیز از زاویه دید همسر دوم باید مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در این باره قضاوت کنیم. اما اگر راه دوم را انتخاب کنیم، باید فحشا را به رسمیت بشناسیم. تازه زنانی که به عنوان معشوقه مورد بهره برداری جنسی قرار میگیرند، علاوه بر اینکه شخصیت شان پایمال شده است، آینده و تأمین ندارند به همین دلیل هیچ عقل سالمی آن را تجویز نمی کند. تنها راه سوم است که هم به خواستههای فطری و نیازهای غریزی زنان پاسخ مثبت داده شود و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانی زندگی این دسته از زنان جلوگیری شود و جامعه از گرداب گناه بیرون آید. بر همین اساس اسلام راه سوم را اختیار کرده و به مردان اجازه داده است که بیش از یک همسر اختیار کنند و برای جلو گیری از هر گونه ظلم و بی عدالتی نیز  شرایط زیر را قرار داده است: 1. مرد باید عدالت را بین همسران خود رعایت کند. 2. تعداد همسران دائم نباید بیشتر از چهار همسر باشد. 3. اجازه از همسر در صورتی که بخواهد با برادر زاده یا خواهر زاده او ازدواج نماید، لازم است. بر این اساس اگر چه ممکن است چند همسری با احساسات این زنی که در حال حاضر دارای همسر است ناسازگار باشد اما با توجه به کثرت جمعیت زنان آماده ازدواج نسبت با تجویز چند همسری زمینه ازدواج زنان بیشتری فراهم می شود و جمع زیادی را از افسردگی های روحی نجات می دهد. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ آیا گفتن تکبیر و چرخاندن سر به سمت چپ و راست بعد از سلام نماز، دلیل دارد؟ برگرداندن صورت به سمت راست و چپ، یکی اعمال مستحب بعد از سلام آخر نماز است، و در کتاب های روایی نیز بدان اشاره شده است. انجام صحیح آن، چنین است:   1. اگر نمازگزار امام جماعت باشد بعد از سلام نماز، قبل از آن که از سمت قبله رو بگرداند با چشم راست به سمت راست نظر می افکند.   2. و اگر نمازگزار مـأموم باشد، رو به قبله در جواب سلام امام، یک سلام می دهد و دو سلام یکی به سمت راست و دیگری به سمت دست چپ انجام دهد، البته در صورتی که در سمت چپ نیز نمازگزار وجود داشته باشد یا سمت چپ دیوار باشد، ولى در هر حال سلام کردن بر سمت راست ترک نشود، خواه کسى در سمت راست باشد و یا کسی در آن سمت نباشد.   3. اگر نماز گزار فرادی نماز می خواند، در همان حال رو به قبله، یک بار بگوید: «السّلام علیکم و اندکى صورت را به سمت راست برگرداند به گونه ای که بینى‌ به دست راست مایل شود.[1]   از گفتار فوق روشن می شود که آنچه برای نمازگزار فرادی استحباب دارد، گرداندن سر است به گونه ای که بینی نیز متمایل به راست باشد، و برای نمازگزاری که با جماعت نماز می خواند، برگرداندن صورت به سمت چپ و راست، به تفصیلی که بیان شد استحباب دارد.   گفتنی است؛ گفتن سه بار الله اکبر و بلند کردن دست ها نیز از تعقیبات نماز شمرده شده و در کتب فقهی ذکر شده است.[2]   [1]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 319-320، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413 ق. [2]. نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن، مجمع الرسائل (محشّٰى)، ص 296، مؤسسه صاحب الزمان (ع)، مشهد- ایران، 1415 ق. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ عذاب های آخرت بر جسم وارد می شود یا بر روح؟ سوختن در آتش و دیگر عذابهای ذکر شده در نصوص دینی واقعی است، و بر جسم و جان هر دو وارد می شود. از آموزه‌های وَحْیانی بر می‌آید که آتش جهنم بر خلاف آتش دنیا نه تنها تن و بدن بلکه جان و تن را با هم می‌سوزاند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: "تو چه می‌دانی حطمه چیست! آتش برافروخته الهی است! آتشی که از دل‌ها سر می‌زند. این آتش بر آنها به صورت در بسته است در ستون‌های کشیده و طولانی"(۱). در تفسیرآیه آمده: این آتش بر خلاف تمام آتش‌های دنیا (که نخست پوست را می‌سوزاند و سپس به داخل نفوذ می‌کند) اوّل بر دل شراره می‌زند و درون را می‌سوزاند! نخست قلب و بعد مغز و استخوان را و سپس به خارج سرایت می‌کند.(۱) بین سوزش عذاب آخرت و دنیا از چند جهت تفاوت هست: ۱ـ از آتش دنیا فقط بدن می‌سوزد، ولی آتش آخرت روح و دل را هم می‌سوزاند. ۲ـ آتش دنیا خالص نیست و تا با اکسیژن ترکیب نشود نمی‌سوزد، ولی آتش آخرت خالص است و جز درد چیز دیگری نیست. ۳ـ در دنیا ادراکات ضعیف است، ولی در آخرت همه چیز به کمال نهایی خود رسیده و ادراک آدمی قوی است، از همین رو سوزش فوق‌العاده‌ای احساس می‌کند، همان گونه که لذت از نعمت‌های بهشت قابل مقایسه با دنیا نیست. ۴ـ در دنیا پس از رسیدن سوزش به استخوان، احساس سوزش کم می‌شود، ولی در جهنم، خداوند دوباره گوشت تازه می‌رویاند و از کاهش عذاب جلوگیری می‌کند. پی‌نوشت‌ها: ۱. همزه (۱۰۴) آیه ۶ ـ ۹. ۲. تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۳۱۶، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۹ش. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ معنای «قرب الهی» چیست؟ اقسام آن کدام است؟ و چگونه حاصل می‌گردد؟ «قُرب» در لغت؛ به معناى نزدیکى یک شىء به شىء دیگر است. این نزدیکى گاه از جهت مکانى و گاه از بُعد زمانى است. بنابراین، قرب یا مکانى است و یا زمانى. در عرف عام نیز، قرب استعمال دیگری هم دارد که همان داشتن ارزش و منزلت و مکانت در نزد دیگرى است. قُرب از دیدگاه فلسفى بر سه قسم است: قرب مکانى و (زمانى)، قرب ماهوى، قرب وجودى. اما قرب مکانى و زمانى اختصاص به اجزاى عالم جسم و جسمانى دارد؛ چون خداوند مبرّاى از جسمانیت است در مورد او صادق نیست. اما قرب ماهوى؛ مثل قرب زید و عمرو در ماهیت انسانى و اشتراک آنها در حیوانیت و ناطقیت. اما خداى بزرگ، چون وجود بی‌نهایت و مطلق است، ماهیت ندارد و لذا این‌گونه قرب نیز در مورد او صادق نیست. اما قرب وجودى، چون خداوند معطى و مبدأ هر وجود است و انفکاک علت تامه از معلولش ممکن نیست. و معلول، ربط محض نسبت به علت است. از این‌رو؛ قرب حق تعالى به اشیا، از جهت قرب وجودى حضرتش به اشیا است. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
هدایت شده از سفیران فاطمیه
📱هوالرزاق📱 📱خدمتی ازطلبه برای طلاب گرامی 📱 😍عرضه لوازم جانبی گوشی😍 📱 فروش وتعویض تاچ و ال سی دی📱 📱باضمانت اصلی بودن 📱زیر قیمت بازار 📱همچنین تعمیرات با قیمت مناسب 📱و قرعه کشی ماهیانه 📱بامدیریت طلبه 📱آدرس : قم پردیسان_جاده کهک محله هشت مسکن مهر جنب مجتمع کریمیان مجتمع تسنیم 📱ارسال به طلاب شهرستانی سراسر کشور 📱جهت ارتباط با مدیر فروش @yaamahdi_63 📱لوازم جانبی موبایل طلاب سراسر کشور http://eitaa.com/joinchat/214499344C643afc586b 📱معاملات موبایل طلاب سراسر کشور http://eitaa.com/joinchat/2857631760C5af39e0c90 🌺اعتمادتان بزرگترین سرمایه ماست🌺
✍ اگر شراب بد است چرا در آخرت حرام نیست؟ وجود تفاوت های دنیا و آخرت، نشان می دهد که این گونه مطالب "قیاس مع الفارق" است. و به دلیل همین تفاوت ها، نمی توان از مجاز بودن یک چیز در آخرت، مجاز بودن آنها در دنیا را برداشت کرد. تفاوت ها نیز در وجوه متعددی قابل بیان است. مثلا در شراب، شرابی که در آخرت وجود دارد، اصلی ترین خاصیت شراب این دنیا را ندارد. که همان خاصیت سبب زشت بودن استفاده از شراب در دنیا است. پس شراب بهشتی، معنای عام نوشیدنی را دارد نه اینکه به معنای مست کننده باشد پس هیچ ارتباطی به شراب دنیایی ندارد: «لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ[صافات/۴۷] شرابى كه نه در آن مایه تباهى عقل است و نه از آن مست مى شوند! » یا مثلا پرخوری در دنیا، سبب مریضی می شود. در حالی که در بهشت مریضی وجود ندارد و به همین دلیل بهشتیان می توانند انواع و اقسام غذاها را بدون هیچ محدودیتی مورد استفاده قرار دهند. همچنین یکی از وجوه عمده تفاوت دنیا و آخرت، محدودیت های عالم مادی است که سبب ناپسند بودن رویکرد به بعضی از مسائل می شود. چرا که در عالم مادی و محدود، توجه به بعضی از مسائل ممکن است مانع شکوفایی استعدادهای خاص انسان شده و آنها را تباه کند. برای همین آنها مورد نهی قرار گرفته اند، در حالی که جزو نعمات بهشتی به شمار می آیند. چون اصولا در بهشت محدودیتی وجود ندارد. علاوه بر آنکه آنجا محل شکوفا کردن استعدادها نیست. از جمله مواردی که در این قالب می توانیم به آنها اشاره کنیم، ممنوع بودن حریر و طلا برای مردان است، در حالی که این ها، جزئی از نعمات بهشتی مردان است: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ[فاطر/۳۳] پاداش آنان باغهاى جاویدان بهشت است كه در آن وارد مى شوند در حالى كه با دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته اند، و لباسشان در آنجا حریر است.» " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ واژه «عفریت» از چه ریشه و به چه معنا است؟ آیا تنها نوعی جن شرور است، یا موجودی که خوب و بد دارد؟! واژه «عفریت» یک‌بار در قرآن کریم، در داستان حضرت سلیمان(ع) مطرح شده است. آن‌جا که می‌فرماید: «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمین»؛[1] عفریتى از جنّ گفت: من آن تخت ‌را نزد تو می‌آورم پیش از آن‌که از جای خود برخیزى و من نسبت به این امر، هم توانا و هم امینم. «عفریت» از ریشه «عفر» در لغت به معناى فرد «گردنکش» و «خبیث» است.[2] این آیه عفریت را از طایفه جن معرفی می‌کند: «عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ». بنابر این، این‌گونه نیست که عفریت موجودی خاص در برابر انس و جن باشد، بلکه این واژه هم در مورد انسان و هم در مورد اجنه به کار می‌رود، و ناظر به صفت اخلاقی زشتی در آنها است. در همین راستا تعبیر به عفریت در روایات در مورد حاکم گردنکش و ظالمی که اقدام شهادت ائمه(ع) کرده، هم به کار رفته است؛ مانند: «آگاه باش کسی که امام هشتم را تکذیب کند همه اولیاى مرا تکذیب کرده است. علىّ(بن موسی الرضا)، ولى و ناصر من است؛ کسى که سنگینی نبوّت را به دوش او گذارم و او را به قدرت و شوکت بیازمایم؛ او را عفریت متکبّرى خواهد کشت و در شهرى که ذو القرنین بنده صالح بنا کرده و در کنار یکی از بدترین آفریدگانم مدفون خواهد شد.[3] برخی اما عفریت را منحصر در جن کرده و می‌گویند: عرب براى جن مراتبى معتقد است، جنس آن‌را جن می‌گوید، آنان که همراه مردم جا دارند «عامر» خوانده می‌شوند که جمعش «عمار» است، اگر به کودکان تعرض کنند «ارواح» نامیده می‌شوند؛ اگر بد باشند «شیطان» باشند، اگر بدتر باشند، «مارد» وصف شوند، و اگر پر نیرو باشند او را عفریت گویند.[4] [1]. نمل، 39. [2]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودى، صفوان عدنان، ص 573، دمشق، بیروت، دارالعلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق. [3]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 310، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق. « ....أَلَا إِنَّ الْمُکَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُکَذِّبٌ بِکُلِّ أَوْلِیَائِی وَ عَلِیٌّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ بِالْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ ذُو الْقَرْنَیْنِ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی».  «وَ بَعْدَهُ خَلِیفَتِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ فِی الْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ ذُو الْقَرْنَیْنِ خَیْرُ خَلْقِی یُدْفَنُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی». نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 65، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق. [4]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 87، ص 224، بیروت، مؤسسة الطبع و النشر، چاپ اول، 1410ق. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ آیا جنّ می‌تواند چیزهای با ارزش، مانند طلا را با خود ببرد؟ در این زمینه، ابتدا باید گفت که امکان این‌که جنیان بتوانند چیزی را جابه‌جا کنند، در خود قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته است: «فرد نیرومندى از جنّیان [رو به سوى سلیمان کرد و ]گفت: پیش از آن‌که از جایگاهت برخیزى، من آن‌ تخت را نزد تو می‌آورم و من در این کار، توانا و امینم».[1] از این آیه می‌توان نتیجه گرفت که همواره این امکان وجود دارد که اشیا توسط آنان جابه‌جا شود، اما با این وجود باید توجه داشت که این‌گونه نیست که خدا به آنها این اجازه را داده باشد که آنان همواره در کار بشر دخالت کرده، زندگی عادی آنان را مختل کرده و به زحمتشان بیندازند. در همین راستا، ‌در بیشتر مواردی که ارواح و اجنه نسبت به اموری؛ مانند گم‌شدن اشیا مقصر شناخته می‌شوند، در واقع آنان هیچ تقصیری نداشته، بلکه انسان‌ها تنها به دلیل برخی مشکلات جسمی و روحی، به دنبال مقصری از میان آنان می‌گردند. در همین زمینه، ‌امام صادق(ع) درباره آنچه در مورد آسیب رساندن از ناحیه ارواح مطرح شده بود، می‌فرماید: «بیشتر آن چیزی که در مورد آزار ارواح مطرح می‌شود،‌ به دلیل بیماری‌هایی؛ مانند تلخی مزاج، فشار خون و بالا رفتن بلغم می‌باشد و انسان قبل از آن‌که این بیماری‌ها او را نابود کنند، باید به درمان آنها بپردازد».[2] بر این اساس، بیشتر مواردی که گم شدن اشیا به اجنه نسبت داده می‌شود، در واقع این‌گونه نبوده و چه بسا منشأ گم شدن آنها بعدها روشن شود. با این وجود، ادعیه‌ای جهت رفع مزاحمت اجنه وجود دارد.[3] [1]. «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ»؛ نمل، 39. [2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 92، ص 150، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق. [3]. همان، ج 92، ص 150. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ منظور از این که خداوند فرموده است: رزق و روزی شما و هرآنچه وعده دارید در آسمان است، چیست؟ در آیۀ مورد بحث به یکی از نشانه هاى عظمت پروردگار و قدرت او بر معاد، اشاره شده است که مى فرماید: «روزى شما در آسمان است، و آنچه به شما وعده داده مى شود».[1] گرچه در برخی از منابع تفسیری «رزق» در این آیه به دانه هاى حیاتبخش باران تفسیر شده است[2] که منبع هر خیر و برکت در زمین است، همان طور که این آیۀ شریفه نیز موافق آن است: «و نیز در آمد و شد شب و روز، و رزق (و بارانى) که خداوند از آسمان نازل کرده و به وسیلۀ آن زمین را بعد از مردنش حیات بخشیده و همچنین در وزش بادها، نشانه هاى روشنى است براى گروهى که اهل تفکّرند».[3] اما این معنا مى تواند یکى از مصداق هاى روشن آیه باشد، در حالى که گستردگى مفهوم رزق هم باران را شامل مى شود، هم نور آفتاب را که از آسمان به سوى ما می تابد و نقش آن در حیات و زندگى فوق العاده حساس است، و همچنین هوا را که مایۀ حیات همۀ موجودات زنده است.[4] اینها همه در صورتى است که «سماء» را به معناى همین آسمان ظاهرى تفسیر کنیم، ولى بعضى از مفسّران «سماء» را به معناى عالم غیب و ما وراء طبیعت و لوح محفوظ گرفته اند که رزق های انسان ها از آنجا مقدّر مى شود.[5] البته جمع میان هر دو معنا ممکن است، هر چند تفسیر اول روشن تر به نظر مى رسد.[6] و اما جملۀ «ما تُوعَدُونَ» (آنچه به شما وعده داده مى شود) مى تواند تأکیدى بر مسئله رزق و وعدۀ الاهى در این زمینه بوده باشد، و یا به معناى بهشت موعود چرا که در جای دیگر از قرآن مى خوانیم: «نزد سدرة المنتهى، که بهشت موعود در آنجاست»،[7] و یا اشاره به هر گونه خیر و برکت یا عذابى است که از آسمان نازل مى شود، و یا ناظر به همۀ این مفاهیم است؛ چرا که جملۀ «ما تُوعَدُونَ» مفهومش وسیع و گسترده است.[8] [1]. «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُون»؛ ذاریات، 22. [2]. ر.ک:  قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، تحقیق: موسوى جزایری، سید طیب،  ج 2، ص 330، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367ش؛ ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، تحقیق: قرشى رسلان، احمد عبدالله، ج 5، ص 471، ناشر: دکتر حسن عباس زکى، قاهره، 1419ق. [3]. جاثیه، 5. [4]. حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج 15، ص 467، کتابفروشى لطفى، تهران، چاپ اول، 1404ق؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 22، ص 335، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش. [5]. ر.ک: مدرسى، سید محمد تقى، من هدى القرآن، ج 14، ص 37، دار محبى الحسین، تهران، چاپ اول، 1419ق.   [6]. تفسیر نمونه، ج 22، ص 335. [7]. نجم، 14 و 15. [8]. تفسیر نمونه، ج 22، ص 335. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ منظور از برکات در تعالیم قرآنی چیست؟ ارباب لغت و مفسّران قرآن کریم در مجموع با تعابیر مختلف، برکت را به معنای خیر، خوبی و فایده ثابت و پایدار معنا کرده اند؛ مانند این که می گویند: 1. «برکت»؛ یعنى، ثبوت خیر خدائى در یک چیز.[1] 2. «برکات»، جمع «برکت» در اصل به معناى «ثبات» و استقرار چیزى است، و به هر نعمت و موهبتى که پایدار بماند اطلاق مى شود، در برابر موجودات بى برکت که زود از بین می روند و بى اثر مى شوند.[2] 3. «برکات» به معناى هر چیز زیاد و فراوان است؛[3]و شامل برکت هاى مادّى و معنوى مى شود؛[4] مانند امنیت، آسایش، سلامتى، مال، فرزند، عمر و ... . در محاورات‌ امروز فارسى‌ زبانان‌، برکت‌ به‌ معنای‌ فراوانی‌ نعمت‌ و فزونى‌ در خیر است‌. به عنوان نمونه، وقتی که می گویند خداوند به شما برکت دهد، منظور فزونی در نعمت ها است. در فرهنگ‌ و ادب‌ فارسى‌، برکت‌ و واژه ‌های‌ هم خانواده‌ و مرکّبى‌ که‌ از آن‌ ساخته‌ شده‌؛ نظیر تبرّک‌ و مبارک‌، فراوان‌ به‌ کار رفته‌ است.‌ یکی از واژه هایی که در فرهنگ قرآن و سخنان معصومان (ع) به کار رفته، واژۀ برکت است. و با توجه به معنایی که از آن ارائه شده، موضوعات مختلفی در قرآن با ویژگی برکت مطرح شده اند؛ مانند قرآن کریم که کتابی پر برکت معرّفی شده است؛[5] زیرا در کلمات، آیات و سوره های قرآن کریم، خوبی و خیر حقیقی برای کسانی که به واقع قصد بهره برداری از آنها را داشته باشند وجود دارد. آب و باران که در شرایط مخصوص مایۀ برکت و فراوانی نعمت است.[6] پیامبری همچون حضرت عیسی (ع) به عنوان وجود مبارک (با برکت) معرّفی شده است؛[7]چراکه پیامبران مایۀ هدایت و سعادت انسان هایی هستند که به حق پیرو آنها باشند. همچنین سرزمین مکه و خانه خدا،[8] مسجد الاقصی،[9] شب قدر،[10]و... مکان ها و زمان هایی با برکت شمرده شده اند. [1] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج 1، ص 191، ذیل واژه "برک". [2] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 267، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش. [3] طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، محمد باقر، ج 8، ص 254، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374 ش. [4] قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 4، ص 126، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، چاپ یازدهم، 1383 ش. [5] "و این کتابى است که ما آن را نازل کردیم کتابى است پربرکت "انعام، 92؛ "و این (قرآن) ذکر مبارکى است که (بر شما) نازل کردیم"، انبیاء، 50. [6] "و از آسمان، آبى پربرکت نازل کردیم، و بوسیله آن باغها و دانههایى را که درو مىکند رویاندیم"، ق، 9. [7] مریم، 31. [8] آل عمران، 96. [9] اسراء، 1. [10]دخان، 3. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ اگر شاهد قتلی باشیم، آیا گواهی دادن به قتل واجب است؟ خداوند در قرآن می‌فرماید: و شهادت را کتمان نکنید! و هر کس آن‌را کتمان کند، قلبش گناه‌کار است. و خداوند، به آنچه انجام مى‌دهید، دانا است.[1] از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «پیامبر (ص) از کتمان شهادت نهى کرده و فرمود: هر کس شهادت را کتمان کند، خداوند گوشت او را به او در برابر همۀ خلایق مى‌‌خوراند و آن فرمودۀ خداوند عز و جل است: و شهادت را کتمان نکنید و هر کس آن‌را کتمان کند، قلبش گنه‌کار است و خداوند به آنچه انجام مى‌‌دهید، دانا است.[2] کتمان شهادت حرام، و اظهار آن واجب است و این تا زمانی است که ادای شهادت برای شاهد ضرر قابل توجهی نداشته باشد، امّا در صورت وجود ضرر، اداى آن واجب نیست.[3] بر این اساس کتمان شهادت گناه کبیره است،[4] امّا در صورت ضرر ادای آن واجب نیست، البته هر ضرری طبعاً ملاک نیست باید ضرری باشد که عرفاً به آن اهمیت می‌‌دهند. [1]. «وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیم»، بقره، 283. [2]. بروجرى طباطبایی، آقا حسین، منابع فقه شیعه، مترجمان: حسینیان قمى، مهدى، صبورى، محمد حسین، ج ‌30، ص 311‌، انتشارات فرهنگ سبز‌، چاپ اول، تهران، 1429ق‌. [3]. ر. ک: حلّى سیورى، مقداد بن عبد اللّٰه، کنز العرفان فی فقه القرآن، مترجم، محقق و مصحح، عقیقى بخشایشى، عبد الرحیم، ج ‌2، ص 546‌، پاساژ قدس، پلاک 111‌، قم، چاپ اول.‌ [4]. نراقى، مولى احمد‌، رسائل و مسائل، ج ‌1، ص 77‌، کنگره نراقیین ملا مهدى و ملا احمد، قم، 1422ق‌. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ آیا حکمت و دانش را از هر فرد دانشمندی می توان آموخت؟ انسان ها باید همواره در مقابل حق تسلیم بوده و اگر با توجه به معیارهای عقلی و دینی، حقانیت و درستی سخن و استدلالی برایشان ثابت شد، بدون توجه به این که صاحب سخن کیست، آن را بپذیرند، اما بدیهی است که آموختن دانش از افرادی مفیدتر خواهد بود که به دانش خود اعتقاد داشته و در زندگیشان از آن بهره گیرند و آموختن سخن حق از فردی که بدان اعتقاد نداشته و یا در کردار خود به آن توجهی نمی کند، گرچه به حقانیت سخن او لطمه ای وارد نمی سازد، اما آثاری روانی برای دانشجویی به وجود می آورد که در گفتار و کردار معلم خویش، تناقض می یابد و از طرفی ممکن است که چنین معلمانی بخواهند با آمیختن حق و باطل، مخاطبان خود را در شناخت حقیقت دچار گمراهی کنند. آنچه از مجموعه آموزه های دینی می توان یافت؛ این است که انسان باید در انتخاب راهنمایان خود دقت لازم را به عمل آورد، اما با این وجود، شخصیت افراد، تنها معیار تعیین کننده راستی و ناراستی سخنان آنان نیست و افراد با ایمان، اگر احیانا به اندیشه ای حکمت آمیز از دگراندیشان و سست باوران نیز برخورد نمایند، بعد از تجزیه و تحلیل و شناخت حقانیت آن، نباید از پذیرش آن خودداری ورزند. کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
✍ چرا انسان ها از مرگ می ترسند ؟ ترس از مرگ می تواند علل و عوامل مختلفی داشته باشد که در این فرصت به طور خلاصه به برخی از این عوامل اشاره می شود.   1. بسیارى از مردم مرگ را به معناى فنا و نیستى و نابودى تفسیر مى‌ کنند. بدیهى است که انسان از فنا و نیستى وحشت دارد. اگر انسان مرگ را به این معنا تفسیر کند، حتماً از آن گریزان خواهد بود؛ از این رو، حتى در بهترین حالات زندگى، فکر مرگ، شهد زندگى را در کام او زهر مى‌ کند و همیشه از این نظر نگران است.   2. انسان هایی هستند که مرگ را پایان زندگى نمى ‌دانند، و در عین اعتقاد به معاد به دلیل اعمال ناپسند و کارهاى خلاف خود، از مرگ مى ‌ترسند و از آن وحشت دارند؛ زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتایج شوم اعمال خود مى ‌بینند. بنابراین، براى فرار از محاسبه الاهى و کیفر اعمال میل دارند هر چه بیش تر مرگ را به تأخیر بیندازند.   شخصی از پیامبر اسلام (ص) پرسید: چرا مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا ثروت دارى؟ عرض کرد: آرى، فرمود: چیزى از آن را پیش از خود فرستاده اى؟ عرض کرد: نه، فرمود: به همین دلیل است که مرگ را دوست ندارى.[1]   ایـن هـمـان اسـت کـه امام على (ع) در یکى از سخنان حکمت آمیزش از آن، آه و ناله سر داده و هشدار می دهد: «آه، از کـمـى تـوشـه آخرت و طولانى بودن راه و دور بودن سفر و بزرگ بودن مقصد و محلّ ورود».[2]   3. امام صادق (ع) می فرماید: فردی از ابوذر پرسید: چرا از مرگ می ترسیم؟ پاسخ داد: براى این که دنیا را آباد کرده ‌اید، و آخرت تان را ویران. طبیعى است که دوست ندارید از نقطه آباد به مکان ویران منتقل شوید.[3]   چـنـان کـه از ایـن روایات استفاده مى ‌شود، علّت ترس از مرگ، تلاش نکردن براى آخرت، بلکه بى توجّه بودن به آن و روى کردن به دنیا است؛ و همین موجب ویرانى آخرت است.   انسان باید باور داشته باشد که مرگ پا نهادن به جهان آخرت و دیدن تلاش های این دنیا است. این باور اقتضا دارد که آدمی به وظایف شرعى و انسانی خود عمل کند و به رحمت واسعه خداوند امیدوار باشد. در این صورت است که انسان نه تنها از مرگ نمى ‌ترسد، بلکه آن را به جهت لقای الاهی دوست خواهد داشت و به آن عشق خواهد ورزید.   پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مرگ هدیه مؤمن است».[4] امیرمؤمنان (ع) می فرماید: «به خدا سوگند! فرزند ابى طالب علاقه ‌اش به مرگ بیش تر است از کودک شیرخوار به پستان مادر».[5]   بنابر این، راه ترس نداشتن از مرگ، توجّه به آخرت است؛ چرا که اعتقاد نداشتن بـه خـدا و قـیـامـت، به فراموشی سپردن آخرت و فراهم نساختن ره توشه برای آن، از عـوامـل اسـاسـى تـرس از مـرگ اسـت. [1] . شیخ صدوق، خصال، ترجمه کمره ای، ج 1، ص 69، کتابچی، تهران، چاپ اول، 1377ش. [2] . «آه مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ طُولِ الطَّریقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظیمِ الْمُورِدِ»؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 144، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366ش. [3] . «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ یَا أَبَا ذَرٍّ مَا لَنَا نَکْرَهُ الْمَوْتَ فَقَالَ لِأَنَّکُمْ عَمَرْتُمُ الدُّنْیَا وَ أَخْرَبْتُمُ الْآخِرَةَ فَتَکْرَهُونَ أَنْ تُنْقَلُوا مِنْ عُمْرَانٍ إِلَى خَرَابٍ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر؛ آخوندی، محمد، ج 2، ص 458، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق. [4] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 70، ص171، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1409ق. [5] . نهج البلاغة، ص 52، خ 5. " کانـالـــ پـرسـمــــــانـــــ 313 " http://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c