eitaa logo
سفیران فاطمیه
1.7هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
81 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۵۳ *═✧❁﷽❁✧═* از خوشحالی 😌از جا بلند شد و گفت: «اگر بدان
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۵۴ *═✧❁﷽❁✧═* این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً که بروم، دلم❣ می سوزد. غصه می خورم چرا زیاد نگاهت نکردم. چرا زیاد با تو حرف نزدم.»😢 این خوشی یک هفته بیشتر طول نکشید. آخر هفته صمد رفت. عصر 🌅بود که رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشک ریختم😭 به گوشه گوشه خانه که نگاه 👀می کردم، یاد او می افتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود. حوصله هیچ کس و هیچ کاری را نداشتم☹️ منتظر بودم کسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یک دل سیر گریه 😫کنم. حس می کردم حالا که صمد رفته، تنهای تنها شده ام. دلم هوای حاج آقایم را کرده بود. دلتنگ💔 شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم کشیدم که بوی صمد را می داد. دلم برای خانه مان تنگ شده بود. آی... آی... حاج آقا چطور دلت ❣آمد دخترت را این طور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمی زنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمی پرسی⁉️ آن شب آن قدر گریه😭 کردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد. صبح بی حوصله تر از روز قبل بودم. زودرنج شده بودم و انگار همه برایم غریبه😞 بودند. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌹🌙🌹 مبارکه ی اعراف آیه ۳ 🥀بسم الله الرحمن الرحیم🥀 👈اتَّبِعُوا مَآ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِٓ أَوْلِيَآءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ . 👈آنچه را از پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده پیروی كنید و از سرپرستان و دوستانی جز او پیروی مكنید؛ اما بسیار اندك متذكر می‌شوید. 👌آنچه از پروردگارتان به سوی شما فرستاده شده پیروی کنید. 🌙🌹🌙🌹
﷽❣❣﷽ 🌱يڪ روز نسيم خوش خبر مي آيد  🌱بس مژده بہ هر ڪوي و گذر مي آيد   🌱عطر گل عشق در فضا مي پيچد  🌱مي آيي و انتظار سر مي آيد اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
۷۲ چه 🌷به نام خدای مهربان مهربان ما میتونیم با فیلم درست کردن خیلی چیزها رو تو جامعه درست کنیم مثلا یه گاندوئی درست کردن و نفوذ در کشور را نشون دادند👌 و چقدر هم باز خورد داشت و نگاه مردم هم به خیـــــــلی چیزها عوض شد اگه از این کارها انجام بدیم دیگه اونقدر لازم نیست که هر روز بیایی و همایش امر به معروف برگزار کنی❌ همین یه دونه فیلم کار خودش را میکنه تو نگران نباش😊 حاج آقای پناهیان می فرمودند که یه اندیشمند فرانسوی کتابی داده به اسم مسائل فرهنگی💢 ولی تو کتاب چی نوشته؟ در مورد تضعیف خانواده نوشته یعنی بحث هست ولی صهیونیست ها هر چیزی که باعث مخل شدن امنیت جامعه بشه اسمش را مسائل فرهنگی میزارن ❌ ما هم دلمون خوشه که مثلا میگن این یه کتاب اعتقادی هست☹️ بابا خیلی از این ها بحث امنیتی است الان مثلا شما چقدر کیف میکنی وقتی با پهباد یا با موشک یه جایی را میزنن👌 اون پهباد آمریکائی را میزنن همه میگن جانم به این قدرت و صلابت💪 ماهم با حجاب دنبال این هستیم✅ یعنی حجاب صرفا برای پوشش نیست بلکه حجاب برای قدرت بخشیدن هست برای حفظ جامعه برای حفظ خانواده است👌 ولی چه فایده که نتونستیم توضیح بدیم چرا خانواده در آخر الزمان مهم است؟؟ چون جامعه مستضعف می خواد قوی بشه برای قوی شدن چنین جامعه ای 👈 باید خانواده قوی بشه برید خودتون فکر کنید که چه چیزهایی باعث تضعیف خانواده میشن؟؟ خودتون برا خودتون لیست درست کنید✔️ و دلایل و عوامل تضعیف خانواده را بنویسید و اگه توان هم داشتید تو گفتگوهاتون استفاده کنید ان شاءالله صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
🌷🌷🌷🌷🌷 👈آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید. کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید... در عرصه های اجتماعی؛ فرهنگی و سیاسی حضور فعال داشته باشید... گوش به فرمان ولی فقیه زمان خود باشید... ادامه دهنده راه شهدا باشید؛ نگذارید این علم به زمین بیفتد... 👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ما زنده از آنيم که فرزندِ خليل، می آيد و بر دست تبر می گيرد می آيد و انتقامِ مظلومان را، با سيصد و سيزده نفر می گيرد ❤️ دستــَـــم بگیر و عاقبتم را بخیر ڪن🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۵۴ *═✧❁﷽❁✧═* این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۵۵ *═✧❁﷽❁✧═* دلم❤️ می خواست بروم خانه پدرم؛ اما سراغ دوقلوها رفتم. جایشان را عوض کردم و لباس های تمیز تنشان کردم. مادرشوهرم که به بیرون رفت، شیر🍼 دوقلوها را دادم، خواباندمشان و ناهار را بار گذاشتم. ظرف های🍽 دیشب را شستم و خانه را جارو کردم. دوقلوها را برداشتم و بردم اتاق خودم. بعد از ناهار دوباره کارهایم شروع شد؛ ظرف شستن، پختن شام🍲 جارو کردن حیاط و رسیدگی به دوقلوها. آن قدر خسته شده بودم که سر شب خوابم برد😴 انگار صبح شده بود. به هول از خواب پریدم. طبق عادت، گوشه پرده را کنار زدم. هوا روشن شده بود. حالا چه کار باید می کردم. نان پخته شده و درِ تنور گذاشته شده بود. چرا خواب مانده بودم. چرا نتوانسته بودم به موقع از خواب بیدار شوم😰 حالا جواب مادرشوهرم را چه بدهم. هر طور فکر😇 کردم، دیدم حوصله و تحمل دعوا و مرافعه را ندارم😖به همین خاطر چادرم را سر کردم و بدون سر و صدا دویدم طرف خانه پدرم. با دیدن شیرین جان که توی حیاط بود، بغضم ترکید😩 پدرم خانه بود. مرا که دید پرسید: «چی شده. کی اذیتت کرده. کسی حرفی زده. طوری شده. چرا گریه می کنی⁉️» نمی توانستم حرفی بزنم. فقط یک ریز گریه😭 می کردم. انگار این خانه مرا به یاد گذشته انداخته بود. دلم💔 برای روزهای رفته تنگ شده بود. هیچ کس نمی دانست دردم چیست😔 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷