🔰 مشکلات فراوانی در کشور از لحاظ اقتصادی هست ولی توان غلبهی بر مشکل وجود دارد
🔺️ رهبر انقلاب، امروز: مشکلات فراوانی در کشور از لحاظ اقتصادی هست ولی بنیهی کشور قوی است و قدرت دفاعی او زیاد است و توان غلبهی بر بیماری در او وجود دارد.
🔹️ عمدهترین مشکلات اقتصادی کشور، تورّم، کاهش ارزش پول ملی، گرانیهای بیمنطق، مشکلات بنگاههای تولیدی، وجود تحریمهای خارجی است و نتیجهی اینها هم سختی معیشتِ طبقاتِ پایین و متوسّط است.اما بنیهی کشور قوی است؛ به خاطر ظرفیّتهای گستردهای که در کشور وجود دارد. لذا میبینید به خاطر همین ظرفیّتها است که ما در دوران سختترین تحریمها، سختترین تحریمها و فشارهای همهجانبهای که علیه کشور در زمینهی اقتصاد به وجود میآید، در همین دوران، کشور توانسته چند هزار شرکت دانشبنیان به وجود بیاورد، صدها طرح زیربنایی ایجاد کند در همین دوران تحریم. با وجود کاهشِ درآمدِ نفت، کارهای بزرگ و افتتاحهای فراوانی انجام میگیرد.
🔺️ کسانی که این تحریمها را تحمیل کردهاند، امیدوار بودند که ایران را به خاطر این تحریمها به زانو دربیاورند، امروز همانها دارند اقرار میکنند، اعتراف میکنند که نتوانستهاند و کشور سرپای خودش ایستاده؛ این نشاندهندهی این است که کشور بنیهاش خیلی قوی است. ۹۹/۴/۲۲
🔰 مجلس یازدهم؛ امیدبخش و از قویترین و انقلابیترین مجالس پس از انقلاب است
🔻 رهبر انقلاب صبح امروز در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی: مجلس یازدهم از قویترین و انقلابیترین مجالس پس از انقلاب است. حضور «جوانان پرانگیزه، پر ایمان، پر توان، تحصیلکرده و کارآمد» در کنار شماری از مدیران انقلابی و دارای سوابق اجرایی، و نیز شماری از پیشکسوتان دارای سوابق نمایندگی، مجلس یازدهم را به مجلسی بسیار خوب و امیدبخش تبدیل کرده است.
🔺️ حساسیت نشان دادن مجلس یازدهم به مسائل انقلاب و سرعت عمل نمایندگان در تشکیل هیئت رئیسه و کمیسیونها باعث خرسندی است. مهلت چهار ساله نمایندگی، فرصت خوبی برای ریلگذاری حرکت عمومی کشور و تأثیرگذاری فراوان در روند حل مسائل و پیشرفت و آینده ایران است. ۹۹/۴/۲۲
🔰 خاطرم جمع است که همه مشکلات قابل برطرف شدن است
🔻 رهبر انقلاب، امروز: ما مشکلاتمان هم حقیقتاً ناشی از این است که خودمان کمتوجّهی کردیم؛ «ظَهَرَ الفَسَادُ فِي البَرِّ وَالبَحرِ بِمَا كَسَبَت أَيدِي النَّاسِ». خود ما یک جاهایی بیتوجّهی کردیم، کمتوجّهی کردیم. به تولید و سرمایهگذاری اهمّیّت ندادیم، ناگهان مواجه شدیم با شکست کارخانجات.
🔹️ وقتی انسان کار نکند، نتیجهی کار نکردن مشهود است. آنجاهایی که خود ما، مسئولین، بیتوجّهی کردیم، کمتوجّهی کردیم -در طول سالهای مختلف البتّه- نتایجش این خواهد بود.
🔹️ اگر چنانچه این تفکّر خوداتّکایی که امروز خوشبختانه عمومیّت پیدا کرده، بخصوص در بین قشرِ جوانِ تحصیلکردهی با عزم و اراده، اگر این اعتماد به نیروی داخلی در اقتصاد به همین شکل پیش برود و امیدهای واهیای که گاهی انسان مشاهده میکند به بیرون از مرزها وجود دارد، بعد اقتصاد کشور را شرطی میکند نسبت به تصمیمگیری بیگانگان، این اگر چنانچه وجود نداشته باشد یا ضعیف بشود و اعتماد ملّی افزایش پیدا کند، به نظر بنده همهی این مشکلاتی که امروز در اقتصاد وجود دارد قابل رفع و برطرف کردن است.
🔺️ انشاءاللّه مشکلات برطرف خواهد شد. بنده خاطرم جمع است که این مشکلات همهاش قابل برطرف شدن است. ۹۹/۴/۲۲
خلاصه بحث پشت پرده کرونا- حجت الاسلام مهدوی ارفع.mp3
4.71M
📌خلاصه بحث پشت پرده کرونا
🔊حجت الاسلام مهدوی ارفع
🗓 ۱۳۹۹٫۴٫۱۶
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۵۹ *═✧❁﷽❁✧═* روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر 🌅بود. خب
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۶۰
*═✧❁﷽❁✧═*
خدیجه که دید از پس من برنمی آید، طوری که هول😵 نکنم، گفت: «سلطان حسین را گرفته اند.»
سلطان حسین یکی از هم روستایی هایمان بود.
گفتم: «چرا⁉️»
خدیجه به همان آرامی گفت: «آخر سلطان حسین خبر📰 آورده بود حجت را آورده اند. او باعث شده بود مردم تظاهرات کنند و شعار✊ بدهند. به همین خاطر او را گرفته و برده اند پاسگاه 👨🏭دمق. صمد هم می خواسته برود پاسگاه، بلکه سلطان حسین را آزاد کند. اما حاج آقا و چند نفر 👥👤دیگر نگذاشتند تنهایی برود. با او رفتند.»
اسم حاج آقایم را که شنیدم، گریه ام😭 گرفت. به مادر و خواهرهایم توپیدم😠: «تقصیر شماست. چرا گذاشتید حاج آقا برود. او پیر و مریض 🤕است. اگر طوری بشود، شما مقصرید.»
آن شب تا صبح نخوابیدیم. فردا صبح 🌄حاج آقا و صمد آمدند.
خوشحال بودند و می گفتند: «چون همه با هم متحد 🤝شده بودیم، سلطان حسین را آزاد کردند؛ وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند.»
نزدیک ظهر، صمد لباس👔 پوشید. می خواست برود تهران. ناراحت شدم. گفتم: «نمی خواهد بروی. امروز یا فردا بچه👶 به دنیا می آید. ما تو را از کجا پیدا کنیم.»😐
مثل همیشه با خنده☺️ جواب داد: « نگران نباش خودم را می رسانم.»
اخم😞 کردم. کتش را درآورد و نشست. گفت: «اگر تو ناراحت باشی، نمی روم. اما به جان😍 خودت، یک ریال هم پول💶 ندارم. بعدش هم مگر قرار نبود این بار که می روم برای بچه لباس و خرت وپرت بخرم⁉️》
بلند شدم کمی غذا🍲 براش آماده کردم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷