سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۸۳ *═✧❁﷽❁✧═* هنوز داشتیم فیلم سینمایی📺 نگاه می کردیم
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۱۸۴
*═✧❁﷽❁✧═*
توی محوطه که رسیدیم، دیدم👀 صمد ایستاده. آمد جلو و دست خدیجه و معصومه را گرفت و گفت: «قدم😍مرخصی ام را گرفتم، اما حیف نشد.»
دلم برایش سوخت❣ گفتم: «عیب ندارد. برگشتنی یک شب غذا می پزم، می آییم باباطاهر.»
صمد سرش را آورد نزدیک و گفت: «قدم😍 کاش می شد من را بگذاری توی ساکت با خودت ببری🙊»
گفتم: «حالا مرا درک می کنی⁉️ ببین چقدر سخت است.»
خانم ها آرام آرام سوار اتوبوس شدند. ما هم نشستیم کنار شیشه. صمد دست خدیجه و معصومه را گرفته بود. بچه ها گریه 😫می کردند و می خواستند با ما بیایند.
اولین باری بود که آن ها را تنها می گذاشتم. بغض گلویم😢 را گرفته بود. هر کاری می کردم گریه نکنم، نمی شد.
سرم را برگرداندم تا بچه ها گریه ام را نبینند. کمی بعد دیدم صمد و بچه ها آن طرف تر، روی پله ها ایستاده اند و برایم دست ✋تکان می دهند.
تند تند اشک هایم را پاک کردم و به رویشان خندیدم☺️ اتوبوس که حرکت کرد، صمد را دیدم که دست بچه ها را گرفته و دنبال اتوبوس می دود🚶♂
همان طور که صمد می گفت، شد✅ زیارت حالم را از این رو به آن رو کرد. از صبح می رفتیم می نشستیم توی حرم🕌
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد...👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
💫🌸💫🌸
#سوره مبارکه ی احزاب آیه ۴۳
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
👈هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَآئِكَتُهُ
لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ
بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا .
👌اوست كه بر شما درود میفرستد و
فرشتگان او نیز، تا شما را از تاریكیها
به سوی روشنایی بیرون آورد، و او به
مؤمنان مهربان است.
#کرونا
💫🌸💫🌸
﷽
#السلام_ایها_الغریب
❣سلام_امام_زمانم ❣
•|🌙🕊|•
-السَّلامُعَلَيْـكَ
-َيَامُعِزَّالْمُؤْمِنِينَالْمُسْتَضْعَفِينَ...
-سلامبرشما!
-کهباآمدنت،مومنینسرازگریبانِاندوه
-برمیآورندوعزتمندخواهندشد.
-بیـا!
-ای"عزتِشیـعه"
صحیفهمهدیه
دعایِاستغاثهبهحضرتصاحبالامر
سلامنامه
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──