🌹سهم #روز صد_وهشتم : از خطبه ۲۰۳ تا خطبه ۱۹۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۳ : پرداختن به آخرت
🔹آخرت گرایی
🔻ای مردم! دنيا سرای گذرا و آخرت خانه جاويدان است، پس از گذرگاه خويش برای سرمنزل جاودانه توشه برگيريد و پرده های خود را در نزد كسی كه بر اسرار شما آگاه است پاره نكنيد. پيش از آنكه بدنهای شما از دنيا خارج گردد، دلهايتان را خارج كنيد. شما را در دنيا آزموده اند و برای غير دنيا آفريده اند.
وقتی كسی بميرد، مردم می گويند:"چه باقی گذاشت؟" اما فرشتگان می گويند: "چه پيش فرستاد؟" ، خدا پدرانتان را بيامرزد، مقداری از ثروت خود را جلوتر بفرستيد تا در نزد خدا باقی ماند و همه را برای وارثان مگذاريد كه پاسخگویی آن بر شما واجب است.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۲ : درد دل امام (علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) هنگام دفن حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
🔹شكوه ها از ستمكاری امت
🔻سلام بر تو ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سلامی از طرف من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسيده است. ای پيامبر خدا! صبر و بردباری من با از دست دادن فاطمه (سلام الله علیها) كم شده و توان خويشتن داری ندارم، اما برای من كه سختی جدایی تو را ديده و سنگينی مصيبت تو را كشيدم، شكيبایی ممكن است. اين من بودم كه با دست خود تو را در ميان قبر نهادم و هنگام رحلت، جان گرامی تو ميان سينه و گردنم پرواز كرد. پس همه ما از خداييم و به خدا باز می گرديم. پس امانتی كه به من سپرده بودی برگردانده شد و به صاحبش رسيد، از اين پس اندوه من جاودانه و شبهايم شب زنده داری است، تا آن روز كه خدا خانه زندگی تو را برای من برگزيند. به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّت تو چگونه در ستمكاری بر او اجتماع كردند، از فاطمه (سلام الله علیها) بپرس و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير، كه هنوز روزگاری سپری نشده و ياد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوی شما، سلام وداع كننده ای كه از روی خشنودی يا خسته دلی سلامی نمی كند، اگر از خدمت تو باز می گردم از روی خستگی نيست و اگر در كنار قبرت می نشينم از بدگمانی بدانچه خدا صابران را وعده
داده نمی باشد.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۱ : این سخنرانی بر منبر شهر کوفه ایراد شد.
🔹راه روشن حق
🔻ای مردم در راه راست از كمی روندگان نهراسيد، زيرا اكثريت مردم بر گرد سفره ای جمع شدند كه سيری آن كوتاه و گرسنگی آن طولانی است. ای مردم! همه افراد جامعه در خشنودی و خشم شريك می باشند، چنانكه شتر ماده ثمود را يك نفر دست و پا بريد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگی آن را پسنديدند، خداوند سبحان می فرمايد: "ماده شتر را پی كردند و سرانجام پشيمان شدند." سرزمين آنان چونان آهن گداخته ای كه در زمين نرم فرو رود، فريادی زد و فرو ريخت، ای مردم! آن كس كه از راه آشكار برود به آب می رسد و هر كس از راه راست منحرف شود سرگردان می ماند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۰ : این سخنرانی پس از جنگ صفین در شهر کوفه در سال ٣٨ هجری ایراد شد.
🔹سياست دروغين معاويه
🔻سوگند بخدا معاويه از من سياستمدارتر نيست، اما معاويه حيله گر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيرك ترين افراد بودم، ولی هر نيرنگی گناه و هر گناهی نوعی كفر و انكار است. روز رستاخيز در دست هر حيله گری پرچمی است كه با آن شناخته می شود. به خدا سوگند، من با فريبكاری غافلگير نمی شوم و با سختگيری ناتوان نخواهم شد.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
🌹سهم #روز صد_وهشتم : از خطبه ۲۰۳ تا خطبه ۱۹۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۱۹۹ : این سخنرانی در آستانه یکی از جنگ ها ایراد شد، امام (علیه السلام) همواره یارانش را سفارش می کرد که:
1⃣ ره آورد نماز
🔻مردم! (خواندن و اقامه نماز) را برعهده گيريد و آن راحفظ كنيد، زياد نماز بخوانيد و با نماز خود را به خدا نزديك كنيد، «نماز دستوری است كه در وقتهای خاص بر مؤمنان واجب گرديده است»، آيا به پاسخ دوزخيان گوش فرانمی دهيد، آن هنگام كه از آنها پرسيدند: چه چيز شما را به دوزخ كشانده است؟ گفتند: «ما از نمازگزاران نبوديم». همانا نماز گناهان را چونان برگهای پاييز فرو می ريزد و غُل و زنجير گناهان را از گردنها می گشايد، پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) نماز را به چشمه آب گرمی كه بر در سرای مردی جريان داشته باشد تشبيه كرد، اگر روزی پنج بار خود را در آن شستشو دهد، هرگز چرك و آلودگی در بدن او نماند. همانا كسانی از مؤمنان حق نماز را شناختند كه زيور دنيا از نماز بازشان ندارد و روشنایی چشمشان يعنی اموال و فرزندان مانع نمازشان نشود. خدای سبحان می فرمايد: «مردانی هستند كه تجارت و خريد و فروش، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمی دارد». رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) پس از بشارت به بهشت، خود را در نماز خواندن به زحمت می انداخت، زيرا خداوند به او فرمود: «خانواده خويش را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شكيبا باش». پس پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)
پی در پی خانواده خود را به نماز فرمان می داد و خود نيز در انجام نماز شكيبا بود.
2⃣ ارزش و ره آورد زكات
🔻همانا پرداخت زكات با نماز، عامل نزديك شدن مسلمانان به خداست، پس آن كس كه زكات را با رضايت خاطر بپردازد، كفاره گناهان او می شود. بازدارنده و نگهدارنده انسان از آتش جهنم است، پس نبايد به آنچه پرداخته با نظر حسرت نگاه كند و برای پرداخت زكات افسوس خورد، زيرا آن كس كه زكات را از روی رغبت نپردازد و انتظار بهتر از آنچه را پرداخته داشته باشد، به سنّت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نادان است و پاداش او اندك و عمل او تباه و هميشه پشيمان خواهد بود.
3⃣ مسؤوليت ادای امانت
🔻يكی ديگر از وظائف الهی، ادای امانت است. آن كس كه امانتها را نپردازد زيانكار است. امانت الهی را بر آسمانهای برافراشته و زمينهای گسترده و كوههای بپا داشته عرضه كردند، كه از آنها بلندتر، بزرگتر و وسيع تر يافت نمی شود، اما نپذيرفتند اگر بنا بود كه چيزی به خاطر طول و عرض و توانمندی و سربلندی از پذيرفتن امانت سر باز زند آنان بودند، اما از كيفر الهی ترسيدند و از عواقب تحمل امانت آگاهی داشتند، كه ناتوان تر از آنها آگاهی نداشت و آن انسان است كه خدا فرمود:
« همانا انسان ستمكار نادان است».
4⃣ دانش الهی
🔻 همانا بر خداوند سبحان پنهان نيست آنچه را كه بندگان در شب و روز انجام می دهند، كه دقيقاً بر اعمال آنها آگاه است و با علم خويش بر آنها احاطه دارد، اعضا شما مردم گواه او و اندام شما سپاهيان او و روان و جانتان جاسوسان او و خلوتهای شما بر او آشكار است.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
هدایت شده از ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۰۱
*═✧❁﷽❁✧═*
از دور آقا را دیدیم 👀که تنهایی به سنگر سفیدش تکیه زده و بلند بلند گریه 😭می کند . ژاکت🧥 گل بهی را که برایت بافته بود ، روی سر و صورتش انداخته و با دو دست از زمین خاک بر می داشت و بر سر می ریخت و می خواند :
یوسفت نام نهادند و به گرگت🐺 دادند
مرگ ، گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
من که قدر گهر پاک تو می دانستم
ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من
و با ناله می گفت : خواهرم کو، مادرم کو، دختر 👧تو جیبی بابا کو، چرا بی خبر رفتی، چرا بی من رفتی؟ چرا بی روضه وبی مزار رفتی❓
با شنیدن صدای آقا🧔 بند دلم پاره شد ، جرأت نزدیک شدن و نگاه کردن به چشم های مظلوم و خسته اش را نداشتم ، اولین بار بود که صدای هق هق آقا را می شنیدیم👂 هیچ کاری از دستمان ساخته نبود . دیگر نمی دانستیم کجا باید دنبالت بگردیم 😢
فقط می توانستیم داغ دلمان💔 را یک صدا اشک کنیم و زار بزنیم . همدیگر را بغل🤗 گرفتیم و سرمان را به سنگر سفید کوبیدیم . کریم که قرار بود قوی تر 💪و صبورتر باشد ناله اش از همه بلند تر بود . در آن سکوت غم بار صدای گریه هایمان 😫در هم پیچیده بود اما هیچ همسایه ای در اطرافمان نبود ، هیچ رهگذری نبود❌ که با ما همدردی کند و به ما دلداری بدهد ، از غروب🌅 گذشته بود .آقا گاهی مویه می کرد و خاکی را که بر توری سنگر نشسته بود می تکاند . همگی سر به شانه هم می گذاشتیم و گریه 😭می کردیم . اما هیچ کس جرأت نداشت سؤالی بپرسد .
خودم را برای پرسش آماده کرده بودم اما مراقب بودم سؤال بی جایی نپرسم و اوضاع را از آنچه هست بدتر نکنم . پرسیدم :
- آقا چرا گریه می کنی؟
آقا می گفت ما که گنجشکمان 🐦را گم نکرده ایم ما فرزندمان را گم کرده ایم بگذارید خوب بگردد,مادر از بوی شیر فرزندش را پیدا می کند.گاهی آنقدر می گشت که خودش هم گم می شد😔شهر کوچک بود و خبرها زود می پیچید.می گفتم:مادر!تو میری این طرف و آن طرف گم می شی!ما پیش دوستامون خجالت🙊 می کشیم،خواهرمون رو گم کردیم،باید مادرمون رو هم گم کنیم❓
فاطمه که حال و روزش بهتر از اونبود و برای همه ی ما،هم مادر و هم خواهر شده بود،مأمور تعقیب👀 و جست و جوی مادر بود.مادر هر روز بهانه ی چیزی را می گرفت.
بالاخره آقا از خیر دفتر 📘خاطرات و هم گذشت.مادر چنان دو دستش را دور چمدان 💼حلقه کرده بود که هیچ کس جرأت نداشت به آن دست بزند و چیزی بردارد.یواشکی از داخل آلبوم به بهانه ی اینکه می خواهم برای آخرین بار آلبوم عکسش🎞 را ببینم یک عکس شش در چهار برداشتم و به آقا دادم اما متوجه شد و گفت:نه نمیشه،همش مال منه!
شرط دومش این بود که می گفت:باید راه آبادان شیراز را پیاده برویم تا وجب به وجب آن را ببیند👀
شرط سوم اینکه وقتی به شیراز رسیدیم تا پیدا نشدن تو،خودش را به ضریح شاهچراغ🕌 زنجیر کند.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دار.. 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۰۰ *═✧❁﷽❁✧═* اصلا تو بهانه ی تمام بهانه هایش بودی😍م
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۰۱
*═✧❁﷽❁✧═*
از دور آقا را دیدیم 👀که تنهایی به سنگر سفیدش تکیه زده و بلند بلند گریه 😭می کند . ژاکت🧥 گل بهی را که برایت بافته بود ، روی سر و صورتش انداخته و با دو دست از زمین خاک بر می داشت و بر سر می ریخت و می خواند :
یوسفت نام نهادند و به گرگت🐺 دادند
مرگ ، گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
من که قدر گهر پاک تو می دانستم
ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من
و با ناله می گفت : خواهرم کو، مادرم کو، دختر 👧تو جیبی بابا کو، چرا بی خبر رفتی، چرا بی من رفتی؟ چرا بی روضه وبی مزار رفتی❓
با شنیدن صدای آقا🧔 بند دلم پاره شد ، جرأت نزدیک شدن و نگاه کردن به چشم های مظلوم و خسته اش را نداشتم ، اولین بار بود که صدای هق هق آقا را می شنیدیم👂 هیچ کاری از دستمان ساخته نبود . دیگر نمی دانستیم کجا باید دنبالت بگردیم 😢
فقط می توانستیم داغ دلمان💔 را یک صدا اشک کنیم و زار بزنیم . همدیگر را بغل🤗 گرفتیم و سرمان را به سنگر سفید کوبیدیم . کریم که قرار بود قوی تر 💪و صبورتر باشد ناله اش از همه بلند تر بود . در آن سکوت غم بار صدای گریه هایمان 😫در هم پیچیده بود اما هیچ همسایه ای در اطرافمان نبود ، هیچ رهگذری نبود❌ که با ما همدردی کند و به ما دلداری بدهد ، از غروب🌅 گذشته بود .آقا گاهی مویه می کرد و خاکی را که بر توری سنگر نشسته بود می تکاند . همگی سر به شانه هم می گذاشتیم و گریه 😭می کردیم . اما هیچ کس جرأت نداشت سؤالی بپرسد .
خودم را برای پرسش آماده کرده بودم اما مراقب بودم سؤال بی جایی نپرسم و اوضاع را از آنچه هست بدتر نکنم . پرسیدم :
- آقا چرا گریه می کنی؟
آقا می گفت ما که گنجشکمان 🐦را گم نکرده ایم ما فرزندمان را گم کرده ایم بگذارید خوب بگردد,مادر از بوی شیر فرزندش را پیدا می کند.گاهی آنقدر می گشت که خودش هم گم می شد😔شهر کوچک بود و خبرها زود می پیچید.می گفتم:مادر!تو میری این طرف و آن طرف گم می شی!ما پیش دوستامون خجالت🙊 می کشیم،خواهرمون رو گم کردیم،باید مادرمون رو هم گم کنیم❓
فاطمه که حال و روزش بهتر از اونبود و برای همه ی ما،هم مادر و هم خواهر شده بود،مأمور تعقیب👀 و جست و جوی مادر بود.مادر هر روز بهانه ی چیزی را می گرفت.
بالاخره آقا از خیر دفتر 📘خاطرات و هم گذشت.مادر چنان دو دستش را دور چمدان 💼حلقه کرده بود که هیچ کس جرأت نداشت به آن دست بزند و چیزی بردارد.یواشکی از داخل آلبوم به بهانه ی اینکه می خواهم برای آخرین بار آلبوم عکسش🎞 را ببینم یک عکس شش در چهار برداشتم و به آقا دادم اما متوجه شد و گفت:نه نمیشه،همش مال منه!
شرط دومش این بود که می گفت:باید راه آبادان شیراز را پیاده برویم تا وجب به وجب آن را ببیند👀
شرط سوم اینکه وقتی به شیراز رسیدیم تا پیدا نشدن تو،خودش را به ضریح شاهچراغ🕌 زنجیر کند.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دادد..
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_شوری_آیه_۵۰
یا اگر بخواهد (و مصلحت بداند) پسر و دختر هر دو به آنها می دهد
و هر کس را بخواهد عقیم و بی فرزند می گذارد.
همانا خداوند بسیار دانا و توانا است.
سلام مولای ما
🏝و اشک هایم
که هر سهشنبه با تو
در جمکرانت قرار دارند...
از چشمهایم تا تو
یک باران فاصله است...🏝
⚘وَ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ (وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ)
و آن امام را از مقابل رو و پشت سر و از سمت راست و چپ و از بالا و پايين محفوظ بدار⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#هفته_بسیج گرامیباد
#شهید_مهدی_رجب_بیگی
🌷🌷🌷🌷🌷
از یک سو باید بمانیم که #شهید آینده شویم
و از دیگر سو باید #شهید شویم تا آینده بماند.
هم باید امروز #شهید شویم تا فردا بماند
و هم باید بمانیم تا فردا #شهید نشود.....👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷