سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۰۶ *═✧❁﷽❁✧═* آن شب 🌃توی آن قبرستان سرد با مشتی از م
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۰۷
*═✧❁﷽❁✧═*
- از بس مرده شسته همه رو مرده می بینه . مردک 😏یه جو غیرت و عاطفه نداره . حالا بگو ببینیم ما دوتائیم یا چهارتا ❓
بگو ببینم ما بزرگیم یا کوچیک ؟ حالا خوبه اختیار چند تا مرده رو دادن دستت ، اگه زنده ها رو می سپردن دستت چیکار می کردی❓
البته مرده شور پوست کلفت تر از این حرف ها بود و با وجود کتکی که خورده بود نمی خواست در 🚪را باز کند اما بالاخره با دست و صورت زخمی کلید🔑 انداخت و ما وارد اتاق شدیم .
بوی سدر و کافور ، سرمای هوا ، بوی مرگ و جسد های ⚰که دور تا دور مان روی سکوها در ملحفه ای پیچیده شده بودند ما را به دنیای🌍 دیگری برد صورت هایمان مثل صورت مرده ها بی رنگ و بی رمق شده بود حتی مثل مرده ها به هم نگاه 👀می کردیم آنجا فقط مرده شور بود که نگاه و رنگ آدمیزاد داشت و به همه چیز عادی نگاه می کرد .
نمی دانم از چه می ترسیدیم 😰 از دیدن مرده ها یا از نزدیک شدن به حقیقتی تلخ و بر ملا شدن دروغ جن گیرها و فالگیرها با تکه پاره شدن امیدهای مادرم هم می خواستیم و هم نمی توانستیم نمی دانستیم🤔 از کجا باید شروع کنیم ؟ از صورت از موها از دست ها ؟ جرأت شروع شناسایی را نداشتیم . مرده شور پرسید :
- شما چطور خواهرتون رو از صورت نمی شناسید ؟ صورتش رو نگاه کنین .
رحمان گفت : مثل اینکه حالت سر جاش اومده و دو باره دلت کتک می خواد ، آدم باید مرده شور باشه که جرأت نگاه کردن👀 به صورت جسد خواهرش رو داشته باشه .
- در هر صورت یا از سر باید بشناسیدش یا از پا👣
- بالاخره یه حرف حسابی از دهنت در اومد.
تنها چیز مشترک و شبیه به هم بین ما دوازده تا خواهر وبرادر ، انگشتان پاهای👣 مان بود ، که آقا همیشه در باره شان می گفت :« پنجه ها و انگشتاتون شبیه مرغ های🐔 پا کوتاه است . »
مرده شور ملحفه را تا مچ پا بالا زد . پنجه های جسد بلند و کشیده بودند و کف پایش بیابان ترک خورده به رنگ سفید مهتابی لابه لای ترک ها خاک وچرک لانه کرده بود .
من و رحمان هم زمان جوراب هایمان 🧦را در آوردیم . یک نگاه به پنجه ها و انگشتان خودمان می انداختم و یک نگاه به پنجه های بی جانی که بر سکو افتاده بود . نه ! هیچ شباهتی بین این پنجه و پنجه های ما نبود ❌
جرات پیدا کردم که مرده شور کفن را آرام از روی چهره جسد کنار بزند . چند قدم عقب تر رفتیم تا شاید ترکش حقیقت کمتر به ما آسیب بزند و ما کمتر بسوزیم . کفن که کنار رفت دختری🧕 را دیدم گندمگون ، با پیشانی بلند و ابروانی مشکی و کشیده و به هم پیوسته با دندان هایی که با فاصله از یکدیگر از میان لب های نیمه بازش پیدا بود .
در کنار گونه اش زخمی عمیق توام با خون مردگی بود که جگر 💔آدم را پاره پاره می کرد . آن دختر با چهره ای معصوم و غریب ، تنها در گوشه ای از این خاک روی سکوی قبرستان افتاده بود .
دلمان برای ابن دختر ، مادر ، پدر، برادر، خواهران و همه بستگانش کباب ❣شد .
- نه این خواهر ما نیست ، این معصومه نیست ❌
نمی دانستیم خوشحال باشیم یا ناراحت . دچار احساسی متناقض شده بودیم . دوباره همدیگر را بغل🤗 کردیم و زار زار گریه کردیم .
رحمان مرده شور را در آغوش گرفت و از او عذرخواهی🙏 کرد و گفت کاکا حلالمون کن ، خدا نصیب هیچ کافر و مسلمونی نکنه که خواهرش رو گم کنه و حتی جنازه شو هم پیدا نکنه ، نصیب گرگ🐺 بیابون نشه .
عبدالله هم صد💴 تومان جیبش گذاشت و صورتش را بوسید و خداحافظی ✋کردیم . مرده شور گفت :
- خب از اولش به جای کتک زدن ، سبیلمون را چرب می کردین بهتر نبود😍
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_جاثیه_آیه_۲۷
#خالق_انسانها_زنده_کننده_
آنهاست
مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست, آن روز که قیامت بر پا می شود, اهل باطل زیان
می بینند
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدے_جان
هر که شد پابند عشقت در جهان
از همه عالم ببرد ناگهان
نام تو حاجت روایش می کند
ای همه دار و ندار آسمان
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🏝سلامی از ژرفای قلبم ...
سلامی از ذره ذرهی وجودم ...
سلامی سرشار از دلتنگی و امید و محبت ...
سلامی لبريز از حسرت و فراق و مهر ...
سلامی به وسعت آسمان.ها ...
سلامی به بیکرانگی پرواز ...
سلامی از مشتاقی چشم بهراه و بیشکیب ...
سلامی از فرزندی در انتظار پدر ...
سلامی از من که عمری است دیده به راه دوختهام ... یاد شما را در دل پروراندهام ...
سلام بر شما ای مهربانترین پدر ...
ای عزیزترین انیس ...
ای آرزوترین بهار ...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#اصفهان
#بسیج
🏝امام حسن مجتبی علیه السلام:
ای بندگان خدا، پرهیزگار باشید، و بدانید که هر کس پرهیزگار باشد خداوند او را به خوبی از فتنهها و آزمایشها برآورد
و در کارش موفق سازد و اسباب هدایت او را فراهم نماید.
تحف العقول، ص ۲۳۲ 🏝
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#شهید_محسن_فخری_زاده
🌷🌷🌷🌷🌷
یا آل یهود
قسم به خون های به ناحق ریخته شده از سرهایتان کوه خواهیم ساخت👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🌹سهم #روزصد_وپانزدهم: خطبه ۱۹۲ #نهج_البلاغه بند ۱۲ تا ۱۵
┄┄┅┅✿❀✨🦋✨❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۱۹۲، خطبه قاصعه
3️⃣1️⃣ علل پيروزی و شكست ملّتها
🔻از كيفرهایی كه بر اثر كردار بد و كارهای ناپسند بر امّتهای پيشين فرود آمد خود را حفظ كنيد و حالات گذشتگان را در خوبيها و سختيها به ياد آوريد و بترسيد كه همانند آنها باشيد پس آنگاه كه در زندگی گذشتگان مطالعه و انديشه می كنيد، عهده دار چيزی باشيد كه عامل عزّت آنان بود و دشمنان را از سر راهشان برداشت و سلامت و عافيت زندگی آنان را فراهم كرد و نعمتهای فراوان را در اختيارشان گذاشت و كرامت و شخصيّت به آنان بخشيد، كه از تفرقه و جدایی اجتناب كردند و بر وحدت و همدلی همّت گماشتند و يكديگر را به وحدت واداشته به آن سفارش كردند و از كارهایی كه پشت آنها را شكست و قدرت آنها را در هم كوبيد، چون كينه توزی با يكديگر، پركردن دلها از بخل و حسد به يكديگر پشت كردن و از هم بريدن و دست از ياری هم كشيدن، بپرهيزيد و در احوالات مؤمنان پيشين انديشه كنيد، كه چگونه در حال آزمايش و امتحان به سر بردند. آيا بيش از همه مشكلات بر دوش آنها نبود و آيا بيش از همه مردم در سختی و زحمت نبودند و آيا از همه مردم جهان بيشتر در تنگنا قرار نداشتند؟ فرعونهای زمان آنها را به بردگی كشاندند و همواره بدترين شكنجه ها را بر آنان وارد كردند و انواع تلخی ها را به كامشان ريختند، كه اين دوران ذلّت و هلاكت و مغلوب بودن، تداوم يافت نه راهی وجود داشت كه سرپيچی كنند و نه چاره ای كه از خود دفاع نمايند، تا آن كه خداوند تلاش و استقامت و بردباری در برابر ناملايمات آنها را در راه دوستی خود و قدرت تحمّل ناراحتيها را برای ترس از خويش مشاهده فرمود؛ آنان را از تنگناهای بلا و سختيها نجات داد و ذلّت آنان را به عزّت و بزرگواری و ترس آنها را به امنيّت تبديل فرمود و آنها را حاكم و زمامدار و پيشوای انسانها قرار داد و آن قدر كرامت و بزرگی از طرف خدا به آنها رسيد كه خيال آن را نيز در سر نمی پروراندند. پس انديشه كنيد كه چگونه بودند آنگاه كه وحدت اجتماعی داشتند. خواسته های آنان يكی، قلبهای آنان يكسان و دستهای آنان مدد كار يكديگر، شمشيرها ياری كننده، نگاهها به يك سو دوخته و اراده ها واحد و همسو بود آيا در آن حال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند و رهبر و پيشوای همه دنيا نشدند پس به پايان كار آنها نيز بنگريد، در آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگی روی آوردند و مهربانی و دوستی آنان از بين رفت و سخن ها و دلهايشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزبها و گروه ها پيوستند، خداوند لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد و نعمتهای فراوان شيرين را از آنها گرفت و داستان آنها در ميان شما عبرت انگيز باقی ماند. از حالات زندگی فرزندان اسماعيل پيامبر و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل «يعقوب» (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد. راستی چقدر حالات ملّتها با هم يكسان و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است در احوالات آنها روزگاری كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زمانی كه پادشاهان كسری و قيصر بر آنان حكومت می كردند و آنها را از سرزمينهاي آباد، از كناره های دجله و فرات و از محيطهای سر سبز و خرّم دور كردند و به صحراهای كم گياه و بی آب و علف، محل وزش بادها و سرزمينهایی كه زندگی در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند، آنان را در مكانهای نامناسب، مسكين و فقير، همنشين شتران ساختند، خانه هاشان پست ترين خانه ملّتها و سرزمين زندگيشان خشك ترين بيابانها بود، نه دعوت حقّی وجود داشت كه به آن روی آورند و پناهنده شوند و نه سايه محبّتی وجود داشت كه در عزّت آن زندگی كنند. حالات آنان دگرگون و قدرت آنان پراكنده و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود. در بلایی سخت و در جهالتی فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور و بتها را پرستش می كردند و قطع رابطه با خويشاوندان و غارتگريهای پياپی در ميانشان رواج يافته بود.
┄┄┅┅✿❀✨🦋✨❀✿┅┅┄┄