انسان شناسی ۲۶۷.mp3
12.47M
#انسان_شناسی ۲۵۲
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
من با خدا قهرم!
دیگه هیچ کاری باهاش ندارم!
انگار نه انگار منم هستم!
✘ دیگه نه من ـ نه خدا ✘
چرا ما یه وقتایی به اینجا میرسیم؟
♦️ بدنت در قبر پوسیده نمیشه ♦️
🍃 یکی از غسل های مستحبی غسل روز جمعه است، حتما مقید باشید و جمعه ها به حمام رفته و غسل جمعه کنید.🚿
👈 یکی از آثار غسل جمعه این است که بدن انسان در قبر نمی پوسد.👌
🥀 آیت الله مجتهدی🥀
24.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آیا زمان پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) برخوردی با بیحجابی نداشتیم؟
پاسخ دقیق و علمی استاد علی غلامی
#حجاب
https://eitaa.com/girl_313
#شهید_احمد_پلارک
🌷🌷🌷🌷🌷
شلوار یخ زده و پاهای خونی
آخرین مسئولیتش فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی میدانست که او مجروح شده است.
اگر کسی در باره حضورش در جبهه سوال میکرد، طفره میرفت و چیزی نمیگفت.
یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:" اگر یک نفر مریض بشود. بهتر از این است که همه مریض شوند."
یکی یکی بچهها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود..
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از سلبریتی های هالیوودی مسلمان و باحجاب شد، چه حرفهایی از گذشته خودش به دلیل نداشتن اسلام میگه!!
✨با حجاب برای اولین بار از قدم زدن در خیابان لذت بردم.✨
صحبتهای جالب «رُزالی» بانوی تازه مسلمان بریتانیایی که روزگاری بازیگر هالیوود بوده است و هم اکنون علاوه بر فعالیت تبلیغی برای اسلام در شبکههای اجتماعی، به فیلمسازی برای معرفی اسلام به غیر مسلمانان می پردازد.
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۴۲
*═✧❁﷽❁✧═*
یکی از رفیق هام ... نفوذی رفته بود ... لو رفت ... جنازه ای به ما دادن که نتونستیم به پدر و مادرش نشون بدیم😔 ...
ما برای خدا رفتیم ... به خاطر خدا ... به خاطر دفاع از مظلوم رفتیم ... طلبی هم از احدی نداریم ... اما به همون خدا قسم ... مگه میشه چنین جنایت هایی رو فراموش کرد؟ ... به همون خدا قسم ... اگه یه لحظه ... فقط یه لحظه ... وسط همین آرامش ... مجال پیدا کنن ... کاری می کنن بدتر از گذشته ...
شب، تمام مدت حرف های آقا مهدی توی گوشم👂 تکرار می شد ... و یه سوال ... چرا همه این چیزهایی که توی ده روز دیدم و شنیدم ... در حال فراموش شدنه؟ ... ما مردم فوق العاده ای داشتیم که در اوج سختی ها و مشکلات ... فراتر از یک قهرمان💪 بودند ... و اون حس بهم می گفت ... هنوز هم مردم ما ... انسان های بزرگی هستند ... اما این سوال، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ...
صادق که از اول شب خوابش برده بود😴 ... آقا مهدی هم چند ساعتی بود که خوابش برده بود ... آقا رسول هم ...
اما من خوابم نمی برد ... می خواستم شیشه ماشین رو بکشم پایین ... که یهو آقا رسول چرخید عقب ...
ـ اینجا فصل 🦂 داره ... نمی دونم توی اون منطقه هستیم یا نه ... شیشه رو بده بالا ... هر چند فصلش نیست اما غیر از فصلش هم عقرب زیاده ...
فکر کردم شوخی می کنه ... توی این مدت، زیاد من و صادق رو گذاشته بودن سر کار ...
- اذیت نکنید ... فصل عقرب دیگه چیه؟ ...
ـ یه وقت هایی از سال که از زمین، عقرب می جوشه ... شب می خوابیدیم، نصف شب از حرکت یه چیزی توی لباست بیدار می شدی ... لای موهات ... روی دست یا صورتت ... وسط جنگ♨️ و درگیری ... عقرب ها هم حسابی از خجالت مون در می اومدن ... یکی از بچه ها خیز رفت ... بلند نشد ... فکر کردیم ترکش خورده ... رفتیم سمتش ... عقرب زده بود توی گردنش ... پیشنهاد می کنم نمازت رو هم توی ماشین بخونی ...
شیشه رو دادم بالا و سرم رو تکیه دادم به پنجره ماشین ... و دوباره سکوت، همه جا رو فرا گرفت ... شب عجیبی بود ...
نفهمیدم کی خوابم برد ... اما با ضرب یه نفر به پنجره از خواب بیدار شدم ... یه نفر چند بار ... پشت سر هم زد به پنجره ... چشم هام رو باز کردم ... و چیزی نبود که انتظارش رو داشتم ...
صورتم گر گرفت و اشک بی اختیار از چشمم فرو ریخت😭 ... آروم در ماشین رو باز کردم و پا روی اون خاک بکر گذاشتم ...
حضور برای من قوی تر از یک حس ساده بود ... به حدی قوی شده بود که انگار می دیدم ... و فقط یه پرده نازک، بین ما افتاده بود ... چند بار بی اختیار دستم ☝️رو بلند کردم، کنار بزنمش ... تا بی فاصله و پرده ببینم ... اما کنار نمی رفت ... به حدی قوی ... که می تونستم تک تک شون رو بشمارم ... چند نفر ... و هر کدوم کجا ایستاده ...
پام با کفش ها 👟غریبی می کرد ... انگار بار سنگین اضافه ای رو بر دوش می کشیدند ...
از ماشین دور شده بودم که دیگه قدم هام👣 نگهم نداشت ... مائیم و نوای بی نوایی ... بسم الله اگر حریف مایی ...
نشسته بودم همون جا ... گریه می کردم و باهاشون صحبت می کردم ... درد دل می کردم ... حرف می زدم ... و می سوختم ... می سوختم از اینکه هنوز بین ما فاصله بود... پرده حریری ... که نمی گذاشت همه چیز رو واضح ببینم ...
شهدا🌷 به استقبال و میزبانی اومده بودن ... ما اولین زائرهای اون دشت گمشده بودیم ...
به خودم که اومدم ... وقت نماز شب بود ... و پاک تر از خاک اون دشت برای سجده ... فقط خاک کربلا بود ...
وتر هم به آخر رسید ...
- الهی عظم البلاء ...
گریه می کردم و می خوندم ... انگار کل دشت با من هم نوا شده بود ... سرم رو از سجده بلند کردم ... خطوط نور خورشید 🌞... به زحمت توی افق دیده می شد ...
غیر قابل وصف ترین لحظات عمرم ... رو به پایان بود ... هوا گرگ و میش🐑 بود و خورشید ... آخرین تلاشش رو ... برای پایان دادن به بهترین شب تمام زندگیم ... به کار بسته بود ... توی حال و هوای خودم بودم که صدای آقا مهدی بلند شد ...
- مهران ...
سرم رو بلند کردم ... با چشم های نگران بهم نگاه 👀می کرد... نگاهش از روی من بلند شد و توی دشت چرخید ...
رنگش پریده بود ... و صداش می لرزید ... حس می کردم می تونم از اون فاصله صدای نفس هاش رو بشنوم ...
توی اون گرگ و میش🐑 ... به زحمت دیده می شد ... اما برعکس اون شب تاریک ... به وضوح تکه های استخوان رو می دیدم ... پیکرهایی که خاک و گذر زمان ... قسمت هایی از اونها رو مخفی کرده بود ... دیگه حس اون شبم ... فراتر از حقیقت بود ...
از خود بی خود شدم ... اولین قدم رو که سمت نزدیک ترین شون برداشتم ... دوباره صدای آقا مهدی بلند شد 🗣...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
📷 طیب الله انفسکم حاج آقا
منتها یه عده ای فک میکنن میتونن به جنگ با خدا برن و با دلایل مسخره ی بدن خودمه! لخت و بدون #حجاب برن تو خیابون!
https://eitaa.com/girl_313
به قول شهیدمرتضیآوینی
__ما نه از رفتن آنها،
که از ماندن خویش دلتنگیم....!
#شب_جمعه شادی روح #شهدا #صلوات
https://eitaa.com/safiranzenabiyoon
✨﷽✨
✍ پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): شش چيز است كه زیباست و برای شش كس زیباتر:
🌷 عدل زیباست اما برای اميران زیباتر
🌷صبر زیباست اما برای فقرا زیباتر
🌷ورع زیباست اما برای علما زیباتر
🌷سخاوت زیباست اما برای توانگران زیباتر
🌷توبه زیباست اما برای جوانان زیباتر
🌷حيا زیباست اما برای زنان زیباتر
🔸و اما اميرى كه عدل ندارد،مانند ابرى است كه باران ندارد
🔸و فقيرى كه صبر ندارد، مانند چراغى است كه نور ندارد
🔸و عالمى كه ورع ندارد مانند درختى است كه ميوه ندارد
🔸و توانگرى كه سخاوت ندارد،مانند زمينى است كه گياه ندارد
🔸و جوانى كه توبه ندارد مانند رودى است كه آب ندارد
🔸و زنى كه حيا ندارد مانند غذايى است كه نمك ندارد.
📚 إرشاد القلوب جلد1 صفحه193
📚نهج الفصاحه،صفحه 578