📌 بیتفاوتی ممنوع! حتی در دیدن و شنیدن
▪️ اعضای سیاهی لشکرِ یک فیلم، با اینکه نقشِ کمرنگی دارند، اما هر کدام به نوعی در کنار بازیگرانِ اصلی، به ساختِ فیلم کمک میکنند. ما هم ممکن است سیاهی لشکر باشیم و کارِ خاصی نکنیم، اما با همین بیتفاوتیِ خود، به تکمیل پازلِ دشمن کمک میکنیم.
▫️ مثلا ممکن است کسی به مهمانیِ پُر گناهی دعوت شود و با اینکه میداند گناه، سببِ تأخیر در ظهور میشود، به خاطر ترس از مسخره شدن و... به آن مهمانی برود و این کار را اینگونه توجیه کند: من به آنجا میروم، اما هیچ گناهی نمیکنم و فقط در ظاهر همرنگ بقیه میشوم.
▪️ باید به چنین فردی گفت: در کربلا نیز عدهای سیاهی لشکر بودند، اما با این کار، دشمن را تأیید کردند؛ به تعدادِ دشمن افزودند و نسبت به ظلم بیتفاوت بودند. پس لطفاً برای عاقبت بخیری خود، نسبت به گناه بیتفاوت نباشید و حتی در ظاهر، همرنگِ دشمن نشوید!
📎 #توجیه_المسائل_کربلا ۲۷
☑️
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۲۱ *═✧❁﷽❁✧═* حالا جنگ 📛به شهرها کشیده شده بود. گاهی د
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۱۲۲
*═✧❁﷽❁✧═*
نُه ماهه🌙 بودم. صمد ده روزی آمد و پیشم ماند. اما انگار بچه نمی خواست به دنیا🌏 بیاید. پیش دکتر 👩⚕رفتیم و دکتر گفت حداقل تا یک هفته دیگر بچه به دنیا نمی آید❌ صمد ما را به قایش برد. گفت: «می روم سری به منطقه می زنم و سه چهارروزه برمی گردم👌»
همین که صمد از ما خداحافظی کرد و سوار ماشین🚙 شد و رفت، درد به سراغم آمد.
نمی خواستم باور کنم. صمد قول داده بود این بار، موقع به دنیا آمدن بچه کنارم باشد. پس باید تحمل💪 می کردم. باید صبر می کردم تا برگردد. اما بچه این حرف ها سرش نمی شد. عجله داشت زودتر به دنیا بیاید. از درد🤕 به خودم می پیچیدم؛ ولی چیزی نمی گفتم. شینا زود فهمید، گفت: «الان می فرستم دنبال قابله.»
گفتم: «نه، حالا زود است.» اخمی😣 کرد و گفت: «اگر من ندانم کِی وقتش است، به چه دردی می خورم⁉️»
رفت و رختخوابی برایم انداخت. دیگی پر از آب 💦کرد و روی پریموس گوشه حیاط گذاشت. بعد آمد و نشست وسط اتاق و شروع کرد به بریدن تکه پارچه های سفید.
تعریف می کرد و زیر چشمی به من نگاه👀 می کرد، خدیجه و معصومه گوشه اتاق بازی می کردند. قربان صدقه 😍من و بچه هایم می رفت. دقیقه به دقیقه بلند می شد، می آمد دست روی پیشانی ام می گذاشت. سرم را می بوسید😘 جوشانده های جورواجور به خوردم می داد.
یک دفعه حالم بد🤒 شد. دیگر نتوانستم تحمل کنم. از درد فریادی🗣 کشیدم. شینا تکه پارچه های بریده شده را گذاشت روی زمین و دوید دنبال خواهرها و زن برادرهایم.
کمی بعد، خانه🏡 پر شد از کسانی که برای کمک آمده بودند. قابله دیر آمد. شینا دورم می چرخید. جوشانده توی گلویم می ریخت و می گفت: «نترس اگر قابله نیاید، خودم بچه ات را می گیرم. بعدازظهر بود که قابله آمد و نیم ساعت بعد هم بچه به دنیا آمد👌»
شینا با شادی بچه را بغل 🤗کرد و گفت: «قدم جان😍 پسر است. مبارکت باشد. ببین چه پسر تپل مپل و سفیدی است. چقدر ناز است.» بعد هم کسی را فرستاد دنبال مادرشوهرم تا مژدگانی بگیرد. صدای گریه😫 بچه که بلند شد، نفس راحتی کشیدم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🌺💫🌺💫
#سوره مبارکه ی كهف آیه ۲۰
🥀بسم الله الرحمن الرحیم🥀
👈إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ
يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوٓا إِذًا أَبَدًا .
👌چرا كه آنها اگر بر شما دست یابند
سنگسارتان میكنند یا شما را به كیش
خود باز میگردانند و در آن صورت
هرگز رستگار نخواهید شد.
👌دشمنان اگر برشما مسلط شوند پیروز
نخاهید شد.
🌺💫🌺💫
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_امام_زمانم❤️
✋السلام علیک یا حجه الله
✔️از خدا غیر شما هرچه بخواهم ضرر است
✔️ لب دریا چه کسی قصد #تیمم دارد
🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ الفرج
#امام_حسین علیه السلام امام تحول ۲۸
#رابطه_دین و تحول
بسم رب الحسین علیه السلام
شاید بعضی ها اینجوری فکر کنن که
دین نقطه مقابل تحول خواهی و تحول افرینی است☹️
البته این تفکر نشات گرفته از این هست که
اونقدر دین را مساوی با تحجر و جمود معرفی کردن😏
و اگه خیــــــلی لطف کنن میگن که دین یعنی
👈 تاکید برسنت ها و اصول
درحالی که دین
⇦ #تنهابرنامه_تحول افرین👌
اصلا کسی بدون دین نمیتونه تحول پیدا کنه✔️
مگه همه ی شما این حرف دین که برگرفته
از روایات هست را نشنیدید؟؟؟
که می فرماید
👈 کسی که دو روزش مثل هم باشد ضرر کرده
یا در روایت دیگه ای اشاره شده که مسلمان نیست❌
این یعنی تحول دیگه
تو حق نداری دو روزت مثل هم باشه📛
اگه امروزت مثل دیروزت باشه ضرر کردی
باید امروزت بهتر از دیروزت باشه👌
وقتی که بهتر از دیروزت شد
یعنی تو یه پله تحول کردی😍
آدمی که عقل داره دوس نداره که
امروزش بدتر از دیروزش باشه😖
شما قضاوت کنید حالا
چطور بعضی ها دلشون میاد که این دین
انقدر به تحول اهمیت میده؛ بی احترامی کنن؟😒
ببینید بنده نیومدم روایت عجیب غریب براتون بخونم؛ نه❌
بلکه روایتی رو خدمتتون عرض کردم
که همه ی ما بارها و بارها شنیدیم👈👂
ولی به این روایت از این زاویه نگا نکردیم
که این روایت برای تحول خواهی است👌
تحول را هم که بارها معنا کردیم
یعنی 👈 لذت بیشتر ببر، منفعت بیشتر ببر و قدرت بیشتر داشته باش💪
دین برنامه ی تحول آفرینی هست✅
سوال
چگونه دین تحول افرینی میکنه؟؟؟؟
صلی الله علیک یا اباعبدالله
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت✅🌷✋
⚫️#شهدای_کربلا (۲۸)
«عابس بن ابی شبیب»
🥀عابِس بن ابیشَبیب شاکِری یا عابس بن شبیب شاکری، اهل قبیله بنیشاکر از قبیله هَمْدان. او از مشاهیر کوفه ومردی شجاع،خطیبی تواناوعابدی پرتلاش ومتهجدوازمهتران ودلاوران وسخنوران وازشب زنده داران شیعه بود
🎋عابس از خاصان امیرالمؤمنین و از یاران امام حسین علیه السلام بود.واز
اوصاف پسندیده قومش درحدکمال
بهره مندبود.
✍نقل شده که امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفّین در حق مردان با اخلاص و شجاع بنی شاکر فرمودند: اگر تعداد قبیله بنی شاکر به هزار نفر میرسید، حقّ عبادت خدا به جا آورده میشد.
🍀عابس در جنگ صفین از ناحیه پیشانی زخمی شد که اثر و نشانه آن زخم برای همیشه بر پیشانی او ماندگار شد.
🌴مسلم بن عقیل پس از ورود به کوفه، وارد منزل مختار ثقفی گردید. شیعیان کوفه از ورود نماینده ویژه امام حسین(ع) با خبر شدند , در خانه مختار اجتماع کردند.
🍀مسلم در این اجتماع، نامه امام حسین(ع) را برای مردم قرائت کرد. عابس، نخستین کسی بود که پس از قرائت نامه امام، به پاخاست و پس از حمد و ثنای خداوند متعال خطاب به مسلم گفت: «من درباره مردم به شما خبر نمیدهم و نمیدانم نیتشان چیست و از جانب آنها وعده فریبنده نمیدهم. به خدا قسم از چیزی که درباره آن تصمیم گرفتهام سخن میگویم هنگامی که دعوت کنید میپذیرم و همراه شما با دشمنانتان میجنگم و با شمشیر از شما دفاع میکنم تا به پیشگاه خداوند روم و از این کار جز ثواب چیزی نمیخواهم.».
👈پس از بیعت شمار زیادی از مردم کوفه با مسلم، او نامهای به امام(ع) نوشته و آن حضرت(ع) را به کوفه دعوت کرد؛ در نامه از امام(ع) خواسته بود که هنگامی که نامه من به دست شما رسید فورا به سوی کوفه حرکت فرمایید، مردم خواهان آل معاویه نیستند. مسلم این نامه را توسط عابس بن ابی شبیب و قیس بن مسهر صیداوی به سوی امام ارسال داشت.
🎋عابس بن ابی شبیب به همراه غلامش شوذب جهت تحویل نامه به امام حسین بن علی(ع) در مکه حرکت نمود و در مکه خدمت امام رسیده و نامه را تحویل داد.
👈پس از رساندن نامه، عابس با امام حسین(ع) و کاروانش همراه شد و از مکه تا کربلا امام(ع) را همراهی نمود.
🔥آتش جنگ در روز عاشورا شعله ور گردید و زمانی که اکثر یاران امام حسین(ع) به شهادت رسیده و تعداد کمی باقی مانده بودند،عابس رو به غلام خود شوذب کرد و گفت: «می خواهی چه کنی؟»
👈شوذب گفت: «در کنار تو از فرزند رسول خدا(ص) دفاع میکنم.»
🌿عابس گفت: «غیر از این از تو انتظار نمیرفت... اگر امروز از تو عزیزتر کسی را داشتم، او را پیش از خود به میدان میفرستادم که امروز آخرین فرصت عمل است و فردا روز حساب است و عمل به کار نیاید.»
👈عابس پس از شهادت غلامش - شوذب- نزد امام حسین(ع) آمد و خطاب به امام(ع) فرمود: «یا ابا عبدالله(ع)! به خدا سوگند روی زمین چه دور و چه نزدیک کسی نزد من عزیزتر و محبوبتر از شما نیست، اگر قدرت داشتم که ظلم را از شما به چیزی که عزیزتر از جان و خونم باشد دور کنم حتماً چنین میکردم.»
👈سپس گفت: سلام بر توای ابا عبدالله(ع)، من گواهی میدهم که بر راه شما و پدر شما استوارم و به راه راست هدایت مییابم»، پس از کسب اجازه از امام(ع) راهی میدان جنگ گردید.
♨️ربیع بن تمیم همدانی (که یکی از حاضرین در صحنه کربلا و از اعوان و انصار عمربن سعد بود)میگوید: «چون دیدم عابس به سوی میدان میآید او را شناختم؛ من نبرد او را در جنگها دیده بودم و میدانستم که او از شجاعترین مردم است؛ پس به سپاه عمربن سعد گفتم: «این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا کسی به جنگ او برود؛» پس عابس مکرر فریاد میزد و مبارز میطلبید و کسی جرأت نمیکرد به میدان او برود.
👈هنگامی که عابس دید هیچ فردی برای مبارزه با وی جلو نمیآید، زره از تن به در کرد و کلاه خود از سر برداشت، و به سپاه کوفه حمله کرده و آرایش سپاه ابن سعد را بهم ریخت. به فرمان عمربن سعد او را سنگباران کردند.
👈ربیع بن تمیم میگوید: “به خدا سوگند او را دیدم که بیش از دویست نفر را تار و مار کرد؛ سرانجام با محاصره به او را شهادت رسانده و سر از بدنش جدا ساختند. و من شاهد بودم که سر عابس بن شبیب در دست مردانی دست به دست میشد و هر یک از آنان با هم منازعه میکردند تا کشتن او را به خود منسوب کنند. 😭
👈تا این که عمربن سعد گفت: «با هم ستیز نکنید، سوگند به خدا قسم یک نفر نمیتوانست این مرد را کشته باشد.»
👈پیکر بیسر عابس را امام حسین(ع) به خیمه مخصوص شهدا منتقل کرد؛ که بعد از واقعه عاشوراتوسط قبیله
بنی اسدبه خاک سپرده شد.😰