سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۹۲ *═✧❁﷽❁✧═* هنوز یک ساعتی⌚️ از آنجا دور نشده بودی
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۹۳
*═✧❁﷽❁✧═*
نمیدانستم چند ساعت دیگر در راه هستیم. هیچ کس و هیچ چیز برایم آشنا نبود😞انگار گم شده بودم. دیدن هیچ صحنه و منظرهای مرا از حس گمشدگی بیرون نمیآورد❌
تا قبل از اینکه به قهوهخانه برسیم اگر میدیدند عینک🕶 لعنتی را از چشممان برداشتیم چشمپوشی میکردند اما یک ساعت که از قهوهخانه دور شدیم خیلی بداخلاق و خشن😠 شدند.
سربازی که کنار راننده نشسته بود دائماً فریاد🗣 میکشید: لیش نزعتن النظارات، لیش اتباو عن برّا، لیش تتحرکن رأسهن، لیش تحچن؟ (چرا عینکتان🕶 را درآوردید، چرا به بیرون نگاه میکنید، چرا سرتان تکان میخورد، چرا حرف میزنید، چرا به یکدیگر نگاه میکنید❓)
ماشین آژیرکشان🚔 با سرعت بالا حرکت میکرد. از آنجا به بعد کوچکترین حرکت ما را زیر نظر داشتند و دائماً عربده میکشیدند و تهدید میکردند. مانده بودم این غذایی که خوردند کباب بره🐑 بود یا کباب سگ 🐶که اینطور وحشیشان کرده بود.
همهی حواسمان متوجه آنها بود و اینکه با هیچ دستاندازی سرمان یا دست و پایمان👣 تکان نخورد.
با شیب ناگهانی و شدید ماشین یکباره دلم💔 ریخت و ماشین توقف کرد. حالا دیگر با آن همه تشرهای امنیتی نمیتوانستیم به عینکمان دست بزنیم.
از ماشین پیاده شدیم. بیاختیار دست مریم را گرفتم، دوباره فریاد🗣 کشید. از فریادش جز لعن و لحن خشن 😠ممنوع گفتنش حرف دیگری نمیفهمیدم. دستم✋ را از دست مریم جدا کردم.
وارد یک اتاق شدیم، عینکها🕶 را از روی چشممان برداشتند. یک نفر نظامی پشت میز نشسته بود و دیگری با لباس شخصی در کنارش ایستاده بود. گفتند: اشیای قیمتی و هرچه را که دارید تحویل دهید.
جز ساعت مچی⌚️ چیزی نداشتیم.
دوباره عینکهای کوریمان را زدیم و وارد آسانسور شدیم. آسانسور آنقدر در طبقات مختلف، بالا و پایین رفت که نفهمیدیم در طبقهی چندم پیاده شدیم😒
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_نحل_آیه_۳۰
#سر_انجام_متقین
برای کسانی که در این دنیا نیکی کرده اند , به خود ودیگران ظلم نکرده اند حتما پاداش خوبی است
و سری آخرت از این هم بهتر است و چه خوب است آخرت پرهیزکاران
که پاداششان در آنجا قابل مقایسه با پاداش این دنیایشان نیست
سلام مولای ما
🏝به تـو ســـــلام می دهم
و به #معنی سـلام فکر میکنم
ســـــلام یعنی آرزوۍ ســـلامتی…
ســـــلام امام زمانم..
جانت ســـلامت عزیز️ دل ما…
روز دیگری آغاز شد
باز هم تشنهی دیــدار تــوام🏝
⚘صَلِّ عَلَى الْخَلَفِ الْهَادِي الْمَهْدِيِّ إِمَامِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ وَارِثِ الْمُرْسَلِينَ، وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
و بر جانشین پيامبران و امامان، آن هدايتگر هدايت يافته، پيشواي مؤمنان، و وارث رسولان، و برهان پروردگار جهانيان درود فرست⚘
📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🦋⃟📸
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
●صاحبعصر..
●دگرطاقتمانرفتبہباد،
●تامحرمنشدهگربہصلاحاستبیا..💔!
#السلامعلیڪیابقیةالله..✨
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
🌷🌷🌷🌷🌷
#مريم همواره ميگفت :
برخي سكوتها و حرفهاي نابهجا ، #گناهان كوچكي هستند كه تكرار ميكنيم و برايمان عادت ميشود ،
#گناهان بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه ميشود ، اين #گناهان كوچك هستند كه متوجه نميشويد 👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضرارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
#محرم
#واکسن
#تنفیذ_سیزدهم
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۹۳ *═✧❁﷽❁✧═* نمیدانستم چند ساعت دیگر در راه هستیم.
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۹۴
*═✧❁﷽❁✧═*
در یک راهروی دراز، مقابل یک در🚪 بزرگ آهنی قرار گرفتیم که میلههای قطوری از بدنهاش عبور میکرد و محکم به زمین کوبیده میشد و قفلهای🔒 بسیار سنگینی داشت. چند قفل در آن چرخید تا باز شد.
از زیر آن عینک🕶 کوری بیرون آمده بودیم و به داخل صندوقچهای تاریک فرستاده شدیم. مدتی طول کشید تا چشمانمان👀 به تاریکی عادت کرد و توانستیم اطراف را ببینیم. آنجا دیوارهایی کاشی شده داشت. کاشیهای قهوهای سوخته بودند دقیقاً رنگ صندوقچهی بیبی😢
خدای من چه شباهتی😳مرا این همه راه به صندوقچهای که بیبی جواهرات💍 و ظرفهای عتیقه و میهمانیاش را در آن نگه میداشت آوردهای؟ صندوقچهای که من و احمد و علی گاهی دور از چشم👀 بیبی چادرش را روی سرمان میانداختیم و به داخل آن میرفتیم و خالهبازی و قایمباشک بازی میکردیم، اما آخرش بیبی ما را پیدا میکرد😍
چشمم که به نور آنجا عادت کرد اولین کسی که در آن صندوقچه پیدا کردم مریم بود. چه خوب که هنوز خواهرم مریم با من بود😊 دستانش را فشردم. فاطمه و حلیمه را دیدیم که مثل کوه، مقاوم 💪و مغرور گوشهای ایستاده بودند. سرباز رفته بود و ما تنها شده بودیم.
بیآنکه حرفی بزنیم یک ساعت⌚️ تمام به چهار دیواری اطرافمان و تمام زاویهها و رنگ و شکل و اندازهها و پستی و بلندی ضندوقچه خیره بودیم. فضای آنجا آنقدر کوچک بود که وقتی دستهایم✋ را باز میکردم به دیوار میخورد.
وقتی به دیوارهای بتنی و آن همه دژ و در و قفل 🔒و میلههای آهنی نگاه کردم، احساس کردم گرانبها و قیمتی شدهام. روی در صندوقچه دریچهای به طول و عرض دو وجب در یک وجب بود. معنی در🚪 را میدانستم اما نمیدانستم این دریچه برای چیست؟ هنوز به اندازهی کافی اطراف را وارسی نکرده بودیم که دریچه باز شد و از آن سوی در، چهرهای مثل شبح 👻فریاد زد: تفتیش، تفتیش...
و بعد از آن صدای چرخش کلیدها🔑 و قفلهای در جادویی شنیده شد. فکر کردم کسی قرار است به صندوقچه وارد شود ولی نه😱
سربازی از پشت دریچه گفت: حجاب، نزعن کل الملابس و البنطلونات. (روسری، لباسها و شلوار همه را درآورید😳)
ما را که بیحرکت دید خانمی 👩🏭با لباس نظامی وارد شد.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_نحل_آیه_۳۶
#تمامی_امتها_تحت_پوشش_
رسالت_پیامبران
و البته مادر هر امتی از امتهای گذشته پیامبری برای رساندن دستورات الهی به مردم فرستادیم
و دعوت همه این پیامبران این بود که به مردم بگویند خدای یکتا را بپرستیدو از اطاعت شیطان و هر متجاوزی بپرهیزید.
🦋⃟📸
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم ❣️
نگاه رحمتت بر ماست؛ میدانم که میآیی
ز اشک دوستان پیداست؛ میدانم که میآیی
گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا
تو تنها و علی تنهاست میدانم که میآیی
🌼|↫ #اللہمعجـللولیــڪالفـــرج
سلام مولای ما
صبح جمعه
دوباره از راه رسید و
شما از راه نرسیده اید...
خورشید بر آسمان تابید
و شما بر چشمان ما
نتابیدید...
و باز هم باید
انتظار را گوشه ی دلهایمان
سنجاق کنیم تا
روزی که شما بیایی و
صبح زندگیمان آغاز شود...
خدایا!
پس کجا ماند
طلوعی که
پس از تاریکی است؟!
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#توییت | به آقای رئیسی تبریک میگویم بخاطر این جمله که امروز در مجلس گفتند:
"انتخابات نقطه آغاز مشارکت مردم است نه پایان آن"
این یعنی: دوران ارباب رعیتی و دیکتاتوری تکنوکراتها و دمکراسیخواهان غربزده، که مردم را فقط برای صندوق رای میخواهند، پایان یافت و دوران دولت مردمی آغاز شده است.
🌷🌷🌷🌷🌷
خدایا..!
تو خود گفتی هرکس عاشقِ من باشد،
عاشقش خواهم بود و هرکه را عاشق باشم،
شهیدش خواهم کرد و خون بهایِ شهادتش را
نیز خود خواهم پرداخت، خدایا من عاشق توام..!
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
#جمعههایانتظار
✨در جمعه های حسرت دیدار آسمان
هر جمعه کار دل شده الغوثُ الاَمان...
✨این هفته نیز منتظر جمعه مانده ام
چشم انتظار جمعه موعود مهربان...
✨هر صبح جمعه با نوسانات این دلم
می گریم از فراق تو ای ماه بی نشان...
✨بین دعای ندبه به آهنگ انتظار
دارم توقّع فرج صاحب الزّمان...
✨حتما اگر وظیفه خود را عمل کنیم
از پشت ابرهای جدایی شود عیان...
✨ترک گناه باشد و انجام واجبات
رمز عبور دیدن روی امامِ جان..