🌹 سهم #روز صد_وهفتم : خطبه ۲۰۹ تا خطبه ۲۰۴ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۹ : پس از جنگ بصره بر علاءبن زیاد واردشد که از یاران امام بود. وقتی خانه بسیار بزرگ، مجلل و وسیع او را دید فرمود:
1⃣ روش استفاده از دنيا
🔻با اين خانه وسيع در دنيا چه می كنی؟ در حالی كه در آخرت به آن نيازمندتری، آری اگر بخواهی می توانی با همين خانه به آخرت برسی. در اين خانه وسيع مهمانان را پذيرایی كنی، به خويشاوندان با نيكوكاری بپيوندی و حقوقی كه بر گردن تو است به صاحبان حق برسانی. پس آنگاه تو با همين خانه وسيع به آخرت نيز می توانی برسی.
(علاء گفت: از برادرم عاصم بن زیاد به شما شکایت میکنم. فرمود: چه شده او را ؟ عبایی پوشیده و از دنیا کناره گرفته است. امام علیه السلام فرمود: او را بیاورید، وقتی آمد به او فرمود:)
2⃣ برخورد با تفكر ترك دنيا
🔻ای دشمنك جان خويش، شيطان سرگردانت كرده، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمی كنی؟ تو می پنداری كه خداوند نعمتهای پاكيزه ای را حلال كرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده كنی؟ تو در برابر خدا كوچكتر از آنی كه اينگونه با تو رفتار كند.
(عاصم گفت: ای امیر مومنان! پس چرا تو با این لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر می بری؟ امام فرمود: )
وای بر تو!
من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و نداری،تنگدست را به هيجان نياورد و به طغيان نكشاند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۸ : هنگام شورش یاران، پیرامون حكميت فرمود:
🔹نكوهش از نافرمانی كوفيان
🔻ای مردم! همواره كار من با شما به دلخواه من بود تا آنكه جنگ شما را ناتوان كرد، به خدا اگر جنگ كسانی را از شما گرفت و جمعی را گذاشت، برای دشمنانتان نيز كوبنده تر بود، من ديروز فرمانده و امير شما بودم ولی امروز فرمانم می دهند، ديروز بازدارنده بودم، كه امروز مرا باز می دارند، شما زنده ماندن را دوست داريد و من نمی توانم شما را به راهی كه دوست نداريد اجبار كنم.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۷ : در یکی از روزهای نبرد صفین، امام حسن(علیه السلام) را دید که به سرعت در لشکر دشمن در حال پیشروی است، فرمود:)
🔹ضرورت حفظ امامت
🔻اين جوان را نگه داريد تا پشت مرا نشكند كه دريغم آيد مرگ، حسن و حسين (علیهما السلام) را دريابد، نكند با مرگ آنها نسل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از بين برود.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
🌹سهم #روز صد_وهفتم : خطبه ۲۰۹ تا خطبه ۲۰۴ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۶ : امام در جنگ صفین شنید یارانش شامیان را دشنام می دهند، فرمود:
🔹اخلاق در جنگ
🔻من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد، اما اگر كردارشان را تعريف و حالات آنان را بازگو می كرديد به سخن راست نزديك تر و عذرپذيرتر بوديد، خوب بود به جای دشنام آنان می گفتيد: خدايا! خون ما و آنها را حفظ كن، بين ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدايت كن، تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند و آنان كه با حق می ستيزند پشيمان شده به حق باز گردند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۵: طلحه و زبير پس از بیعت با امام (علیه السلام) اعتراض کردند که چرا در امور کشور با آنان مشورت نکرده و از آنان کمک نگرفته است. امام (علیه السلام) فرمود:
🔹برخورد قاطعانه با سران ناكثين (طلحه و زبير)
🔻به اندك چيزی خشمناك شديد و خوبی های فراوان را از ياد برديد. ممكن است به من خبر دهيد كه كدام حقی را از شما باز داشته ام؟ يا كدام سهم را برای خود برداشته ام و بر شما ستم كردم؟ و كدام شكايت حقی پيش من آورده شده كه ضعف نشان دادم؟ و كدام فرمان الهی را آگاه نبوده و راه آن را به اشتباه پيموده ام؟ بخدا سوگند! من به خلافت رغبتی نداشته و به ولايت بر شما علاقه ای نشان نمی دادم و اين شما بوديد كه مرا به آن دعوت كرديد و آن را بر من تحميل نموديد. روزی كه خلافت به من رسيد در قرآن نظر دوختم، هر دستوری كه داده و هر فرمانی كه فرموده پيروی كردم، به راه و رسم پيامبر (صل الله علیه و اله وسلم) اقتدا كردم، پس هيچ نيازی به حكم و رای شما و ديگران ندارم، هنوز چيزی پيش نيامده كه حكم آن را ندانم و نياز به مشورت شما و ديگر برادران مسلمان داشته باشم، اگر چنين بود از شما و ديگران رويگردان نبودم و اما اعتراض شما كه چرا با همه به تساوی رفتار كردم، اين روشی نبود كه به رای خود و يا با خواسته دل خود انجام داده باشم، بلكه من و شما اين گونه رفتار را از دستورالعملهای پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) آموختيم كه چه حكمی آورد؟ و چگونه آن را اجرا فرمود؟ پس در تقسيمی كه خدا به آن فرمان داد به شما نيازی نداشتم. سوگند به خدا، نه شما و نه ديگران را بر من حقّی نيست كه زبان به اعتراض گشايند، خداوند قلبهای شما و ما را به سوی حق هدايت فرمايد و شكيبایی و استقامت را به ما و شما الهام كند. (سپس فرمود:) خدا رحمت كند آن كس را كه حقی را بنگرد و ياری كند، يا ستمی مشاهده كرده آن را نابود سازد، كه خداوند حق را ياری می كند تا به صاحبش برگرداند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۴ : همواره امام یاران خود را اینگونه پند می داد:
🔹آمادگی برای سفر آخرت
🔻آماده حركت شويد، خدا شما را بيامرزد كه بانگ كوچ را سردادند ، وابستگی به زندگی دنيارا كم كنيد و با زاد و توشه نيكو به سوی آخرت باز گرديد، كه پيشاپيش شما گردنه ای سخت و دشوار و منزلگاههایی ترسناك وجود دارد، كه بايد در آنجاها فرود آييد و توقف كنيد. آگاه باشيد، كه فاصله نگاههای مرگ بر شما كوتاه و گويا چنگالهايش را در جان شما فرو برده است، كارهای دشوار دنيا مرگ را از يادتان برده و بلاهای طاقت فرسا آن را از شما پنهان داشته است، پس پيوندهای خود را با دنيا قطع كنيد و از پرهيزكاری كمك بگيريد. (قسمتی از اين سخن در خطبه های پيش با كمی تفاوت نقل شد)
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۳۹۹ *═✧❁﷽❁✧═* از دور آقا را دیدیم 👀که تنهایی به سن
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۰۰
*═✧❁﷽❁✧═*
اصلا تو بهانه ی تمام بهانه هایش بودی😍می گفت مرا ببرید کنار کارون.می خواهم با کارون حرف بزنم.این آب🌊 به فرات می رسد.می خواهم قسمش بدهم و سراغ معصومه را از کارون بگیرم.شده بودیم سلیمان خاتم گم کرده.آب و خاک آبادان را طوری قسم می داد و با آنها حرف می زد که انگار آنها هم با او حرف می زنند😳همه چیز برایش بوی تو را می داد.وقتی مادران شهدا 🌷را می دید از آنها خجالت می کشید.سرش را پایین می انداخت و می گفت:من از شما خجالت می کشم که شکوه و ناله کنم.
دیدن 👀خواهرهای امدادگر و هلال احمر بهانه ی هر روزش بود.خواهر جوشی خواهرها را جمع میکرد که به دیدنش بیایند ودلداری اش بدهند،وقتی شروع به مرثیه و روضه خوانی می کرد خواهرها🧕 اصلا تاب دیدنش را نداشتند.
ماه 🌙محرم با همه دلتنگی💔 هایش از راه رسید.از روزی که تو رفته بودی،به دنبال جایی می گشتیم که اندکی از درد فراق تو را در آنجا به زمین بگذاریم.به دنبال روزی بودیم که از روز گم شدن تو سخت تر باشد و ایام عاشورا🏴 آن روز و آن زمان بود.سخت ترینروز ها روزهایی بود که بی بی و خاله ها هم می آمدند و همه با هم جفت می شدند.در چنین روزهایی روضه و مصیبت تمامی نداشت.آنقدر سوزناک می خواندند که دل سنگ هم به حال آنها آب می شد.هر
چه بیشتر حسین حسین می گفتیم داغ دلمان آرام و سوز دلمان❤️ برای حسین بیشتر می شد.
بگذار تا بگریم چون ابر 🌧در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
تو بدون وداع رفته بودی .حتی فرصت خداحافظی✋ هم به کسی نداده بودی.تمام زندگی مون به ای کاش و آه و افسوس تبدیل شده بود.
آبادان در محاصره ی کامل بود.جز نیروهای رزمی،انداد و پشتیبانی بقیه شهر را ترک کرده بودند.اما بی بی در همین شرایط به سختی حبانه های آب را پر می کرد،گاهی یک شیشه گلاب و شکر هم داخلش میریخت و بین مردم شربت 🥃پخش می کرد.گاهی هم بساط شربتش را به حرم سید عباس می برد و ساعت ها روی پا می ایستاد و به همه شربت می داد.اعتقاد داشت اگر درسختی ها به بندگان خدا کمک کنی خدا به دلت❤️ کمک می کند.ایام محرم فرا رسیده بود و روضه های بی بی هم باید شروع می شد.به بهانه ی خلوت بودن شهر سعی کردیم بی بی و خاله ها و مادرو بچه ها را از آبادان بیرون ببریم اما اصرار ما کارساز نشد وده شب🌃 عزاداری سیدالشهدا را باشکوه تر از همیشه برگزار کردیم و داغ دل خودمان را به داغ دل حضرت زینب گره زدیم.به مادر گفتیم:شواهدی هست که نشان می دهد معصومه در شیراز مانده و به آبادان برنگشته،بهتر است شما هم با بی بی و خاله ها بعد از مراسم شام غریبان به شیراز بروید🚶♀
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#شهید_مهدی_محسن_رعد
🌷🌷🌷🌷🌷
هر که از روی ارادت
پا نهد در راه عشق .....
عالمی پیش آیدش
ڪـز هر دو عالم بگذرد......👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_شوری_آیه_۴۹
مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست. هر چه را بخواهد و صلاح بداند می آفریند
و به هر کس اراده کند دختر می بخشد و به هرکس بخواهد پسر.
( دختر و پسر هر دو لطف و رحمت و موهبت خداوندگار هستند.)
🏝پناه میبرم
از ادعاهایم به ساحتش...
هرچند نبودش بد بودنم را به رخم میکشد...
اما همچنان باد به غب غب انداخته و
فریادِ
"عارفُ بحقک و أَنْتَظِرُ ظُهُورَکَ" را سر دادهام!
کاش دریابد
منِ پُر از خالی را...🏝
⚘اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ مَا خَلَقْتَ وَ ذَرَأْتَ وَ بَرَأْتَ وَ أَنْشَأْتَ وَ صَوَّرْتَ
پروردگارا تو آن امام را از شر جميع آنچه خلقت كردى و به حركت آوردى و آفريدى و ايجاد كردى و بر نگاشتى در پناه خود محفوظ دار⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#هفته_بسیج گرامیباد
🦋⃟📸
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم
یااباصالحـ 🌙🌱|•
♥ـدِلْبےٺو ؛
ازیـادبردتمـامِخوشےهایِ
ایندنیارا |🖐🏻 |
ویڪ¹لحظـہآمدنٺآبـادمےڪند
آنمعشوقہی بےتابترا.. •🌊•
🌻|↫ #اللهمعجللولیڪالفرج
🍃|↫ #السلامعلیڪیابقیةاللهفیأرضه
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹سهم #روز صد_وهشتم : از خطبه ۲۰۳ تا خطبه ۱۹۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۳ : پرداختن به آخرت
🔹آخرت گرایی
🔻ای مردم! دنيا سرای گذرا و آخرت خانه جاويدان است، پس از گذرگاه خويش برای سرمنزل جاودانه توشه برگيريد و پرده های خود را در نزد كسی كه بر اسرار شما آگاه است پاره نكنيد. پيش از آنكه بدنهای شما از دنيا خارج گردد، دلهايتان را خارج كنيد. شما را در دنيا آزموده اند و برای غير دنيا آفريده اند.
وقتی كسی بميرد، مردم می گويند:"چه باقی گذاشت؟" اما فرشتگان می گويند: "چه پيش فرستاد؟" ، خدا پدرانتان را بيامرزد، مقداری از ثروت خود را جلوتر بفرستيد تا در نزد خدا باقی ماند و همه را برای وارثان مگذاريد كه پاسخگویی آن بر شما واجب است.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۲ : درد دل امام (علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) هنگام دفن حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
🔹شكوه ها از ستمكاری امت
🔻سلام بر تو ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سلامی از طرف من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسيده است. ای پيامبر خدا! صبر و بردباری من با از دست دادن فاطمه (سلام الله علیها) كم شده و توان خويشتن داری ندارم، اما برای من كه سختی جدایی تو را ديده و سنگينی مصيبت تو را كشيدم، شكيبایی ممكن است. اين من بودم كه با دست خود تو را در ميان قبر نهادم و هنگام رحلت، جان گرامی تو ميان سينه و گردنم پرواز كرد. پس همه ما از خداييم و به خدا باز می گرديم. پس امانتی كه به من سپرده بودی برگردانده شد و به صاحبش رسيد، از اين پس اندوه من جاودانه و شبهايم شب زنده داری است، تا آن روز كه خدا خانه زندگی تو را برای من برگزيند. به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّت تو چگونه در ستمكاری بر او اجتماع كردند، از فاطمه (سلام الله علیها) بپرس و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير، كه هنوز روزگاری سپری نشده و ياد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوی شما، سلام وداع كننده ای كه از روی خشنودی يا خسته دلی سلامی نمی كند، اگر از خدمت تو باز می گردم از روی خستگی نيست و اگر در كنار قبرت می نشينم از بدگمانی بدانچه خدا صابران را وعده
داده نمی باشد.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۱ : این سخنرانی بر منبر شهر کوفه ایراد شد.
🔹راه روشن حق
🔻ای مردم در راه راست از كمی روندگان نهراسيد، زيرا اكثريت مردم بر گرد سفره ای جمع شدند كه سيری آن كوتاه و گرسنگی آن طولانی است. ای مردم! همه افراد جامعه در خشنودی و خشم شريك می باشند، چنانكه شتر ماده ثمود را يك نفر دست و پا بريد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگی آن را پسنديدند، خداوند سبحان می فرمايد: "ماده شتر را پی كردند و سرانجام پشيمان شدند." سرزمين آنان چونان آهن گداخته ای كه در زمين نرم فرو رود، فريادی زد و فرو ريخت، ای مردم! آن كس كه از راه آشكار برود به آب می رسد و هر كس از راه راست منحرف شود سرگردان می ماند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۰۰ : این سخنرانی پس از جنگ صفین در شهر کوفه در سال ٣٨ هجری ایراد شد.
🔹سياست دروغين معاويه
🔻سوگند بخدا معاويه از من سياستمدارتر نيست، اما معاويه حيله گر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيرك ترين افراد بودم، ولی هر نيرنگی گناه و هر گناهی نوعی كفر و انكار است. روز رستاخيز در دست هر حيله گری پرچمی است كه با آن شناخته می شود. به خدا سوگند، من با فريبكاری غافلگير نمی شوم و با سختگيری ناتوان نخواهم شد.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
🌹سهم #روز صد_وهشتم : از خطبه ۲۰۳ تا خطبه ۱۹۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۱۹۹ : این سخنرانی در آستانه یکی از جنگ ها ایراد شد، امام (علیه السلام) همواره یارانش را سفارش می کرد که:
1⃣ ره آورد نماز
🔻مردم! (خواندن و اقامه نماز) را برعهده گيريد و آن راحفظ كنيد، زياد نماز بخوانيد و با نماز خود را به خدا نزديك كنيد، «نماز دستوری است كه در وقتهای خاص بر مؤمنان واجب گرديده است»، آيا به پاسخ دوزخيان گوش فرانمی دهيد، آن هنگام كه از آنها پرسيدند: چه چيز شما را به دوزخ كشانده است؟ گفتند: «ما از نمازگزاران نبوديم». همانا نماز گناهان را چونان برگهای پاييز فرو می ريزد و غُل و زنجير گناهان را از گردنها می گشايد، پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) نماز را به چشمه آب گرمی كه بر در سرای مردی جريان داشته باشد تشبيه كرد، اگر روزی پنج بار خود را در آن شستشو دهد، هرگز چرك و آلودگی در بدن او نماند. همانا كسانی از مؤمنان حق نماز را شناختند كه زيور دنيا از نماز بازشان ندارد و روشنایی چشمشان يعنی اموال و فرزندان مانع نمازشان نشود. خدای سبحان می فرمايد: «مردانی هستند كه تجارت و خريد و فروش، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمی دارد». رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) پس از بشارت به بهشت، خود را در نماز خواندن به زحمت می انداخت، زيرا خداوند به او فرمود: «خانواده خويش را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شكيبا باش». پس پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)
پی در پی خانواده خود را به نماز فرمان می داد و خود نيز در انجام نماز شكيبا بود.
2⃣ ارزش و ره آورد زكات
🔻همانا پرداخت زكات با نماز، عامل نزديك شدن مسلمانان به خداست، پس آن كس كه زكات را با رضايت خاطر بپردازد، كفاره گناهان او می شود. بازدارنده و نگهدارنده انسان از آتش جهنم است، پس نبايد به آنچه پرداخته با نظر حسرت نگاه كند و برای پرداخت زكات افسوس خورد، زيرا آن كس كه زكات را از روی رغبت نپردازد و انتظار بهتر از آنچه را پرداخته داشته باشد، به سنّت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نادان است و پاداش او اندك و عمل او تباه و هميشه پشيمان خواهد بود.
3⃣ مسؤوليت ادای امانت
🔻يكی ديگر از وظائف الهی، ادای امانت است. آن كس كه امانتها را نپردازد زيانكار است. امانت الهی را بر آسمانهای برافراشته و زمينهای گسترده و كوههای بپا داشته عرضه كردند، كه از آنها بلندتر، بزرگتر و وسيع تر يافت نمی شود، اما نپذيرفتند اگر بنا بود كه چيزی به خاطر طول و عرض و توانمندی و سربلندی از پذيرفتن امانت سر باز زند آنان بودند، اما از كيفر الهی ترسيدند و از عواقب تحمل امانت آگاهی داشتند، كه ناتوان تر از آنها آگاهی نداشت و آن انسان است كه خدا فرمود:
« همانا انسان ستمكار نادان است».
4⃣ دانش الهی
🔻 همانا بر خداوند سبحان پنهان نيست آنچه را كه بندگان در شب و روز انجام می دهند، كه دقيقاً بر اعمال آنها آگاه است و با علم خويش بر آنها احاطه دارد، اعضا شما مردم گواه او و اندام شما سپاهيان او و روان و جانتان جاسوسان او و خلوتهای شما بر او آشكار است.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
هدایت شده از ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۰۱
*═✧❁﷽❁✧═*
از دور آقا را دیدیم 👀که تنهایی به سنگر سفیدش تکیه زده و بلند بلند گریه 😭می کند . ژاکت🧥 گل بهی را که برایت بافته بود ، روی سر و صورتش انداخته و با دو دست از زمین خاک بر می داشت و بر سر می ریخت و می خواند :
یوسفت نام نهادند و به گرگت🐺 دادند
مرگ ، گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
من که قدر گهر پاک تو می دانستم
ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من
و با ناله می گفت : خواهرم کو، مادرم کو، دختر 👧تو جیبی بابا کو، چرا بی خبر رفتی، چرا بی من رفتی؟ چرا بی روضه وبی مزار رفتی❓
با شنیدن صدای آقا🧔 بند دلم پاره شد ، جرأت نزدیک شدن و نگاه کردن به چشم های مظلوم و خسته اش را نداشتم ، اولین بار بود که صدای هق هق آقا را می شنیدیم👂 هیچ کاری از دستمان ساخته نبود . دیگر نمی دانستیم کجا باید دنبالت بگردیم 😢
فقط می توانستیم داغ دلمان💔 را یک صدا اشک کنیم و زار بزنیم . همدیگر را بغل🤗 گرفتیم و سرمان را به سنگر سفید کوبیدیم . کریم که قرار بود قوی تر 💪و صبورتر باشد ناله اش از همه بلند تر بود . در آن سکوت غم بار صدای گریه هایمان 😫در هم پیچیده بود اما هیچ همسایه ای در اطرافمان نبود ، هیچ رهگذری نبود❌ که با ما همدردی کند و به ما دلداری بدهد ، از غروب🌅 گذشته بود .آقا گاهی مویه می کرد و خاکی را که بر توری سنگر نشسته بود می تکاند . همگی سر به شانه هم می گذاشتیم و گریه 😭می کردیم . اما هیچ کس جرأت نداشت سؤالی بپرسد .
خودم را برای پرسش آماده کرده بودم اما مراقب بودم سؤال بی جایی نپرسم و اوضاع را از آنچه هست بدتر نکنم . پرسیدم :
- آقا چرا گریه می کنی؟
آقا می گفت ما که گنجشکمان 🐦را گم نکرده ایم ما فرزندمان را گم کرده ایم بگذارید خوب بگردد,مادر از بوی شیر فرزندش را پیدا می کند.گاهی آنقدر می گشت که خودش هم گم می شد😔شهر کوچک بود و خبرها زود می پیچید.می گفتم:مادر!تو میری این طرف و آن طرف گم می شی!ما پیش دوستامون خجالت🙊 می کشیم،خواهرمون رو گم کردیم،باید مادرمون رو هم گم کنیم❓
فاطمه که حال و روزش بهتر از اونبود و برای همه ی ما،هم مادر و هم خواهر شده بود،مأمور تعقیب👀 و جست و جوی مادر بود.مادر هر روز بهانه ی چیزی را می گرفت.
بالاخره آقا از خیر دفتر 📘خاطرات و هم گذشت.مادر چنان دو دستش را دور چمدان 💼حلقه کرده بود که هیچ کس جرأت نداشت به آن دست بزند و چیزی بردارد.یواشکی از داخل آلبوم به بهانه ی اینکه می خواهم برای آخرین بار آلبوم عکسش🎞 را ببینم یک عکس شش در چهار برداشتم و به آقا دادم اما متوجه شد و گفت:نه نمیشه،همش مال منه!
شرط دومش این بود که می گفت:باید راه آبادان شیراز را پیاده برویم تا وجب به وجب آن را ببیند👀
شرط سوم اینکه وقتی به شیراز رسیدیم تا پیدا نشدن تو،خودش را به ضریح شاهچراغ🕌 زنجیر کند.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دار.. 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۰۰ *═✧❁﷽❁✧═* اصلا تو بهانه ی تمام بهانه هایش بودی😍م
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۰۱
*═✧❁﷽❁✧═*
از دور آقا را دیدیم 👀که تنهایی به سنگر سفیدش تکیه زده و بلند بلند گریه 😭می کند . ژاکت🧥 گل بهی را که برایت بافته بود ، روی سر و صورتش انداخته و با دو دست از زمین خاک بر می داشت و بر سر می ریخت و می خواند :
یوسفت نام نهادند و به گرگت🐺 دادند
مرگ ، گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
من که قدر گهر پاک تو می دانستم
ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من
و با ناله می گفت : خواهرم کو، مادرم کو، دختر 👧تو جیبی بابا کو، چرا بی خبر رفتی، چرا بی من رفتی؟ چرا بی روضه وبی مزار رفتی❓
با شنیدن صدای آقا🧔 بند دلم پاره شد ، جرأت نزدیک شدن و نگاه کردن به چشم های مظلوم و خسته اش را نداشتم ، اولین بار بود که صدای هق هق آقا را می شنیدیم👂 هیچ کاری از دستمان ساخته نبود . دیگر نمی دانستیم کجا باید دنبالت بگردیم 😢
فقط می توانستیم داغ دلمان💔 را یک صدا اشک کنیم و زار بزنیم . همدیگر را بغل🤗 گرفتیم و سرمان را به سنگر سفید کوبیدیم . کریم که قرار بود قوی تر 💪و صبورتر باشد ناله اش از همه بلند تر بود . در آن سکوت غم بار صدای گریه هایمان 😫در هم پیچیده بود اما هیچ همسایه ای در اطرافمان نبود ، هیچ رهگذری نبود❌ که با ما همدردی کند و به ما دلداری بدهد ، از غروب🌅 گذشته بود .آقا گاهی مویه می کرد و خاکی را که بر توری سنگر نشسته بود می تکاند . همگی سر به شانه هم می گذاشتیم و گریه 😭می کردیم . اما هیچ کس جرأت نداشت سؤالی بپرسد .
خودم را برای پرسش آماده کرده بودم اما مراقب بودم سؤال بی جایی نپرسم و اوضاع را از آنچه هست بدتر نکنم . پرسیدم :
- آقا چرا گریه می کنی؟
آقا می گفت ما که گنجشکمان 🐦را گم نکرده ایم ما فرزندمان را گم کرده ایم بگذارید خوب بگردد,مادر از بوی شیر فرزندش را پیدا می کند.گاهی آنقدر می گشت که خودش هم گم می شد😔شهر کوچک بود و خبرها زود می پیچید.می گفتم:مادر!تو میری این طرف و آن طرف گم می شی!ما پیش دوستامون خجالت🙊 می کشیم،خواهرمون رو گم کردیم،باید مادرمون رو هم گم کنیم❓
فاطمه که حال و روزش بهتر از اونبود و برای همه ی ما،هم مادر و هم خواهر شده بود،مأمور تعقیب👀 و جست و جوی مادر بود.مادر هر روز بهانه ی چیزی را می گرفت.
بالاخره آقا از خیر دفتر 📘خاطرات و هم گذشت.مادر چنان دو دستش را دور چمدان 💼حلقه کرده بود که هیچ کس جرأت نداشت به آن دست بزند و چیزی بردارد.یواشکی از داخل آلبوم به بهانه ی اینکه می خواهم برای آخرین بار آلبوم عکسش🎞 را ببینم یک عکس شش در چهار برداشتم و به آقا دادم اما متوجه شد و گفت:نه نمیشه،همش مال منه!
شرط دومش این بود که می گفت:باید راه آبادان شیراز را پیاده برویم تا وجب به وجب آن را ببیند👀
شرط سوم اینکه وقتی به شیراز رسیدیم تا پیدا نشدن تو،خودش را به ضریح شاهچراغ🕌 زنجیر کند.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دادد..
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_شوری_آیه_۵۰
یا اگر بخواهد (و مصلحت بداند) پسر و دختر هر دو به آنها می دهد
و هر کس را بخواهد عقیم و بی فرزند می گذارد.
همانا خداوند بسیار دانا و توانا است.
سلام مولای ما
🏝و اشک هایم
که هر سهشنبه با تو
در جمکرانت قرار دارند...
از چشمهایم تا تو
یک باران فاصله است...🏝
⚘وَ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ (وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ)
و آن امام را از مقابل رو و پشت سر و از سمت راست و چپ و از بالا و پايين محفوظ بدار⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#هفته_بسیج گرامیباد