▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
#سلام_امام_زمانم 💚💛
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ
💎 دعای غریق 💎
♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
سفیران رمضان
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۵۰ *═✧❁﷽❁✧═* گاهی ساعت ها کنارش می نشستم و به مدا
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۵۱
*═✧❁﷽❁✧═*
مریم همچنان مداد✏️ و تصویر آن پرنده در دستش بود . هردو را برداشتند و گفتند : ممنوعه🚫 چند شاخه گلی 🌹را هم که حلیمه سوزن دوزی کرده بود با گفتن ممنوعه با خود بردند . پیدا بود از جایی بو برده اند و به دنبال کتاب مفاتیح آمده اند .
کتاب📚 مفاتیح تنها دارایی مان بود که آن را هرگز از خودمان جدا نمی کردیم . زیر چشمی به مریم نگاه👀 کردم . او چشمش به دنبال پرنده اش 🕊بود که در دستان خبیث مچاله می شد و آن را توی جیبش می گذاشت . آنها حتی از عکس و تصویر پرنده بی زار بودند چرا که برایشان تداعی گر مفهوم آزادی بود که از آن سخت می ترسیدند😰
حین تفتیش ، نامه های 💌ما پخش زمین و پایمال شد و این موضوع خشم و عصبانیت حلیمه را برانگیخت . آنقدر در لحظه عصبانیت 😡، چهره مهربان و دوست داشتنی اش در هم می رفت (هنرمندانه یک ابرویش بالا می ماند و یک ابرویش پایین) که من هم می ترسیدم . حلیمه تند و تند نامه هایی که حالا برایمان حکم خانواده ها و عزیزانمان💞 را داشتند ، جمع کرد و به بغل گرفت و با همان قیافه عصبانی فریاد🗣 زد :
- اصلاً معلومه شما دنبال چی می گردین❓
آنها حرف حلیمه را نیمه کاره گذاشتند و
در 🚪را محکم بستند و رفتند 🚶♂
از این تفتیش ها زیاد صورت می گرفت.
در نامه هایی که خانواده ها برایمان می نوشتند📝 نگرانی موج می زد .
به خصوص به این دلیل که نامه اول مربوط به زمان بستری شدنمان در بیمارستان بود . از همه چیز و همه کس و همه لحظه ها می پرسیدند تا شاید بتوانند تصویر روشنی از اسارت 🙌ما بسازند .
ما هم برای اینکه به ناراحتی آنها اضافه نکنیم از گل وہلبل 🐦برایشان می نوشتیم . من هميشه بیشتر از فاطمه و حلیمه و مریم نامه داشتم . آنجا بود که فهمیدم😇 چقدر خوب است که پدرم عیال وار است از شهرهای مختلف نامه داشتم پیدا بود که جنگ همه خانواده را پراکنده کرده و هرکدام را به گوشه ای کشانده است .
از آنچه برایم می نوشتند 📝تصویر آوارگی و خانه به دوشی پیدا بود . فقط کریم ساکن تهران بود و منزلش در همسایگی خانواده فاطمه بود و گاهی از آنها برایم خبری می نوشت👌
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بینه_آیه_۷
#بهترین_انسانها
قطعا آنان که ایمان آورده و خدا و رسول و روز قیامت را تصدیق می کنند و کارهای شایسته بجا آوردند,
آن گروه همان بهترین آفریده گانند.
🏝آن روزها که گم شده بودم...
آن روزها که یادم
به یادتان نبود...
صبح شنبه،
دلگیرترین وقت هفته بود ...
... اما حالا که هر صبح
با "سلام بابا" بیدار میشوم،
هر روزم پر از
معجزه و باران و
نسیم و شکوفه است
...از بس که دوستتان دارم...
از بس که حالم با شما
خوب میشود...
...عزیز قلبم...بابای خوبم...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#سلامامامزمانم 💚
دلآمده ازغمت به جان ادرکنی❣
جانآمده بر لب، الأمان ادرکنی🍁
ترسم که بمیرم و نبینم رویت🍃
یامهدی صاحب الزمان ادرکنی💞
#اللهمعجللولیڪالفرج 🤲
#سلامامامزمانم🌱
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📌 مادر تمام عباسهای تاریخ
▪️ خواستی «فاطمه» صدایت نکنند
گفتی خدا یکی و زهرا یکی.
از آن روز شدی «ام البنین»
مادر تمام عباسهای تاریخ که چشم و دست و جان میدهند برای امام زمان خویش.
🏴 سالروز وفات حضرت #ام_البنین تسلیت باد.
« کاری کنید که وقتی کسی شما را
ملاقات می کند احساس کند که
یک شهید را ملاقات کرده است. »
#شهید_حاج_احمد_کاظمی🌹
#فرمانده_لشکر۸نجف
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🌹سهم #روز صد_وشصت_وسوم : خطبه ۹۱ بخش ۹ تا ۱۵ #نهج_البلاغه
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
📜 #خطبه ۹۲ ،خطبه اشباح
9⃣ چگونگی آفرينش زمين
♦️زمين را به موج های پرخروش، و درياهای موّاج فرو پوشاند، موج هايی که بالای آن ها به هم می خورد و در تلاطمی سخت، هر يک ديگری را واپس می زد، چونان شترانِ نرِ مست، فريادکنان و کف بر لب، به هر سوی روان بودند. پس، قسمت های سرکش آب از سنگينی زمين فرو نشست و هيجانِ آنها بر اثر تماس با سينه زمين آرام گرفت، زيرا، زمين با پشت بر آن می غلطيد و آن همه سر و صدای امواج ساکن و آرام شده، چون اسب افسار شده رام گرديد. خشکی های زمين را در دل امواج، گسترد، و آب را از کبر و غرور و سرکشی و خروش بازداشت، و از شدّت حرکتش کاسته شد، و بعد از آن همه حرکت های تند ساکت شد، و پس از آن همه خروش و سرکشیِ متکبّرانه، به جای خويش ايستاد. پس هنگامی که هيجان آب در اطراف زمين فرو نشست، و کوه های سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد، چشمه های آب از فراز کوه ها بيرون آورد و آب ها را در شکاف بيابان ها و زمين های هموار روان کرد، و حرکتِ زمين را با صخره های عظيم و قلّه کوه های بلند نظم داد، و زمين به جهت نفوذ کوه ها در سطح آن، و فرو رفتن ريشه کوه ها در شکاف های آن و سوار شدن بر پشت دشت ها و صحراها، از لرزش و اضطراب باز ايستاد.
0⃣1⃣ نقش پديده های جوی در زمين
♦️و بين زمين و جو فاصله افکند و وَزِش بادها را برای ساکنان آن آماده ساخت. تمام نيازمندی ها و وسايل زندگی را برای اهل زمين استخراج و مهيّا فرمود، آنگاه هيچ بلندی از بلندی های زمين را که آب چشمه ها و نهرها به آن راه ندارد وا نگذاشت، بلکه ابرهايی را آفريد تا قسمت های مرده آن احيا شود، و گياهان رنگارنگ برويند. قطعات بزرگ و پراکنده ابرها را به هم پيوست تا سخت به حرکت درآمدند، و با به هم خوردن ابرها، برق ها درخشيدن گرفت، و از درخشندگی ابرهای سفيدِ کوه پيکر و متراکم، چيزی کاسته نشد. ابرها را پی در پی فرستاد تا زمين را احاطه کردند، و بادها شيرِ باران را از ابرها دوشيدند، و به شدّت به زمين فرو ريختند، ابرها پايين آمده، سينه بر زمين ساييدند، و آنچه بر پشت داشتند فرو ريختند که در بخش های بی گياه زمين انواع گياهان روييدن گرفت، و در دامن کوه ها، سبزه ها پديد آمد.
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄