-بہچیدلبستۍ؟
ها . . .
یھروزےهمهمیمیرن
بہهیچۍدلنبندچونموقعدلڪندن
سختمیشہبرات( :💔🗞-!
حتییہخودڪارنبـایدبھشدلببندے وقتۍمیگیمنهیچمنهیچـم
یعنۍازخودمهیچیندارم . . حتۍ
خودمممالخودمنیستم
حواستباشہیهوقتیادموننرھ . .🙂☝️🏿'!
مالخدابـاشیممشتی✌️🏿🕶'!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
زخم که نمی خورند، سپر ایمنی هم قرار می دهند❗️
⏪امام حسین علیه السلام، خود، اعضای خانواده، یاران و نزدیکانشان را در راه احکام الهی و مبارزه با فساد فدا کردند.
ایشان زخم برداشتند و تیر خوردند که تیرها به احکام الهی نخورد.
👈در عوض، برخی مسئولین و نمایندگان در جمهوری اسلامی هستند که در مورد حکم حجاب، نه تنها زخم و خراشی بر آنها نمی نشیند و نه تنها از اعتبار خود خرج نمی کنند، بلکه در این زمینه کوتاهی می کنند تا به زعم خود جلب توجه کرده و رأی جمع کنند❗️
یعنی به جای اینکه اینها سپر برای احکام الهی باشند، احکام الهی را سپر خود کرده اند❗️
#غیرت_دینی
#حجاب
#عفاف
https://eitaa.com/safiranzenabiyoon
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
🌷🌷🌷🌷🌷
#خودسازی_باشهدا
اگر یک روز فکرِ شهادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش کردی؛
حتما فردای آن روز را روزه بگیر...
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
✨﷽✨
💠اينگونه بندگی کن
❤️از امام رضا عليه السلام از بهترين
بندگان خدا سؤال شد. فرمود:
👈کسانی هستند که وقتی کارهای نيک انجام میدهند خوشحال میشوند،
👈و زمانی که کارهای بد انجام میدهند،
طلب مغفرت می کنند،
👈و زمانی که به آن ها نعمتی عطا
میشود، شکرگزاری می کنند،
👈و هنگامی که گرفتار می شوند، صبر
میکنند، و زمانی که خشمگین می
شوند، عفو می کنند.
📚 تحف العقول؛ صفحه۳۳٢
🌷 #دختر_شینا – قسمت 76
✅ فصل شانزدهم
💥 زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: « صمد! اینبار دیگر باید باشی. به قول خودت این آخری استها »
قول داد. اما تا آن روز که ماه آخر بارداریام بود نیامده بود. شام بچهها را که دادم، طفلیها خوابیدند. اما نمیدانم چرا خوابم نمیبرد. رفتم خانهی همسایهمان، خانم دارابی، خیلی با هم عیاق بودیم، چون شوهر او هم در جبهه بود، راحتتر با هم رفتوآمد میکردیم.
💥 اغلب شبها یا او خانهی ما بود یا من به خانهی آنها میرفتم. اتفاقاً آن شب مهمان داشت و خواهرشوهرش پیشش بود. یکدفعه خانم دارابی گفت: « فکر کنم امشب بچهات به دنیا میآید. حالت خوب است؟! »
گفتم: « خوبم. خبری نیست. »
گفت: « میخواهی با هم برویم بیمارستان؟! »
به خنده گفتم: « نه... این دفعه تا صمد نیاید، بچه دنیا نمیآید. »
💥 ساعت دوازده بود که برگشتم خانهی خودمان. با خودم گفتم: « نکند خانم دارابی راست بگوید و بچه امشب دنیا بیاید. » به همین خاطر همان نصفشبی خانه را تمیز کردم. لباس و وسایل بچه را آماده گذاشتم. بعد رفتم بخوابم. اما مگر خوابم میبرد. کمی توی جا غلت زدم که صدای در بلند شد.
💥 خوشحال شدم. گفتم حتماً صمد است. اما صمد کلید داشت. رفتم و در را باز کردم. خانم دارابی بود. گفت: « صدای آژیر آمبولانس شنیدم، فکر کردم دردت گرفته، دنبالت آمدهاند. »
گفتم: « نه، فعلاً که خبری نیست. »
خانم دارابی گفت: « دلم شور میزند. امشب پیشت میمانم. »
💥 هنوز نیمساعتی نگذشته بود که حس کردم واقعاً درد دارد سراغم میآید. یک ساعت بعد حالم بدتر شد. طوری که خانم دارابی رفت خواهرشوهرش را از خواب بیدار کرد، آورد پیش بچهها گذاشت. ماشینی خبر کرد و مرا برد بیمارستان. همین که معاینهام کردند، مرا فرستادند اتاق زایمان و یکی دو ساعت بعد بچه به دنیا آمد.
ادامه دارد...
امام على عليه السلام ـ ياران خويش را بسيار با اين سخنان، مخاطب ساخته ـ مى فرمود:
آماده و مجهز شويد، خدايتان رحمت كند! زيرا كه بانگ رحيل در ميان شما سر داده اند. از دل بستن به دنيا كم كنيد و با توشه نيكى كه در برابر شماست، رهسپار شويد؛ زيرا گردنه اى دشوار و منزل هايى ترسناك و هراس انگيز پيش رو داريد كه ناچار بايد به آنها در آييد و آنجاها درنگ كنيد... پس، علايق و پيوندهاى به دنيا را ببُريد و از توشه تقوا كمك گيريد
نهج البلاغه خطبه204
🌷 #دختر_شینا – قسمت77
✅ فصل شانزدهم
💥 فردا صبح همسایهها آمدند بیمارستان و آوردندم خانه. یکی اتاق را تمیز میکرد، یکی به بچهها میرسید، یکی غذا میپخت و چند نفری هم مراقب خودم بودند.
خانم دارابی کسی را فرستاد سراغ شینا و حاجآقایم. عصر بود که حاجآقا تنهایی آمد. مرا که توی رختخواب دید، ناراحت شد. به ترکی گفت: « دختر عزیز و گرامی بابا! چرا اینطور به غریبی افتادی. عزیزکردهی بابا! تو که بیکس و کار نبودی. »
💥 بعد آمد و کنارم نشست و پیشانی سردم را بوسید و گفت: « چرا نگفتی بچهات به دنیا آمده. گفتند مریضی! شینا هم حالش خوش نبود نتوانست بیاید. »
همان شب حاجآقایم رفت دنبال برادرشوهرم، آقا شمساللّه که با خانمش همدان زندگی میکردند. خانم او را آورد پیشم. بعد کسی را فرستاد دنبال شینا و خودش هم کارهای خرید بیرون را انجام داد.
💥 یک هفتهای گذشته بود. شینا حالش خوش نبود. نمیتوانست کمکم کند. مینشست بالای سرم و هی خودش را نفرین میکرد که چرا کاری از دستش برنمیآید.
حاجآقایم این وضع را که دید، شینا را فرستاد قایش. خواهرها هم دو سه روز اول ماندند و رفتند سر خانه و زندگیشان. فقط خانم آقاشمساللّه پیشم بود، که یکی از همسایهها آمد و گفت: « حاجآقایتان پشت تلفن است. با شما کار دارد. »
💥 معصومه، زن آقاشمساللّه، کمکم کرد و لباس گرمی تنم پوشاند و چادرم را روی سرم انداخت. دستم را گرفت و رفتیم خانهی همسایه.
ادامه دارد...
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_انعام_آیه_۱۵۱
بیان بخشی از محرمات الهی بر مردم توسط پیام صلی الله علیه وآله وسلم
ای پیامبر بگو بیایید آنچه خدا برای شما حرام کرده بخوانیم
اینکه هیچ چیز را شریک و همتای خدا قرار ندهید
نسبت به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندان خود را بخاطر تنگدستی و فقر نکشید زیرا روزی شما وآنها همه با خدا هست وماهمه را روزی می دهیم و به اعمال زشت نزدیک نشوید
خواه آشکار خواه پنهان باشد
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و یازدهم
┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄
📜 #خطبه216 : از سخنرانیهای امام (علیه السلام) در صحرای صفين
1⃣ حقوق اجتماعی
🔻پس از ستايش پروردگار، خداوند سبحان برای من بر شما به جهت سرپرستی حكومت حقی قرار داده و برای شما همانند حق من، حقی تعيين فرموده است. پس حق گسترده تر از آن است كه وصفش كنند، ولی به هنگام عمل تنگنایی بی مانند دارد. حق اگر به سود كسی اجراء شود، ناگزير به زيان او نيز روزی به كار رود و چون به زيان كسی اجرا شود روزی به سود او جريان خواهد داشت. اگر بنا باشد حق به سود كسی اجرا شود و زيانی نداشته باشد، اين مخصوص خدای سبحان است نه ديگر آفريده ها، به خاطر قدرت الهی بر بندگان و عدالت او بر تمام موجوداتی كه فرمانش بر آنها جاری است. لكن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده و پاداش آن را دوچندان كرده است، از روی بخشندگی و گشايشی كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.
2⃣ حقوق متقابل رهبری و مردم
🔻پس خدای سبحان برخی از حقوق خود را برای بعضی از مردم واجب كرد و آن حقوق را در برابر هم گذاشت كه برخی از حقوق برخی ديگر را واجب گرداند و حقّی بر كسی واجب نمی شود مگر همانند آن را انجام دهد. و در ميان حقوق الهی بزرگترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است ؛ حقّ واجبی كه خدای سبحان بر هر دو گروه لازم شمرد و آن را عامل پايداری پيوند ملت و رهبر و عزّت دين قرار داد.
پس امور مردم اصلاح نمی شود مگر به وسیله کارگزاران صالح و کارگزاران هم نمی توانند امور را اصلاح کنند مگر به شرط استقامت مردم و آنگاه كه مردم حقّ رهبری را ادا كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت يابد و راههای دين پايدار و نشانه های عدالت برقرار و سنّت پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) پايدار گردد. پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس می شود. اما اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين می رود، نشانه های ستم آشكار و نيرنگبازی در دين فراوان می گردد و راه گسترده سنت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) متروك، هواپرستی فراوان، احكام دين تعطيل و بيماريهای دل فراوان گردد، مردم از اينكه حق بزرگی فراموش می شود يا باطل خطرناكی در جامعه رواج می يابد، احساس نگرانی نمی كنند، پس در آن زمان نيكان خوار و بدان قدرتمند می شوند و كيفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود. پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد و نيكو همكاری نماييد.
درست است كه هيچ كس نمی تواند حق اطاعت خداوندی را چنانكه بايد بگذارد؛ هر چند در به دست آوردن رضای خدا حريص باشد و در كار بندگی تلاش فراوان نمايد، لكن بايد به مقدار توان، حقوق الهی را رعايت كند كه يكی از واجبات الهی، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن و برپا داشتن حق و ياری دادن به يكديگر است. هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ و ارزش او در دين بيشتر باشد، بی نياز نيست كه او را در انجام حق ياری رسانند و هيچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند و در ديده ها بی ارزش باشد، كوچكتر از آن نيست كه كسی را در انجام حق ياری كند يا ديگری به ياری او برخيزد.
(پس يكی از ياران به پا خاست و با سخنی طولانی امام را ستود، حرف شنوایی و اطاعت از امام را اعلام داشت آنگاه امام فرمود:) كسی كه عظمت خدا در جانش بزرگ و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است كه هر چه جز خدا را كوچك شمارد و از او سزاوارتر كسی كه نعمتهای خدا را فراوان در اختيار دارد و بر خان احسان خدا نشسته است، زيرا نعمت خدا بر كسی بسيار نگردد جز آنكه حقوق الهی بر او فراوان باشد.
┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄
#سلام_مولاجـانم❤️
چه خوشبختم که صبحم
با سلام بر شما آغاز می شود
و ابتدا عطر یاد شما در قلبم می پیچد
چه روز دل انگیزی است روزی که
نام شما بر سردرش باشد
و شمیم شما در هوایش ...
من در پناه شما آرامم ،
دلخوشم ، زنده ام ...
شکر خدا که شما را دارم ...
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
✅عید ما زمانی است که دور شمس حقیقی بگردیم
✍آیت الله جوادی آملی: نکتهای که باید به آن دقت داشت این است که این زمین است که ۳۶۵ روز تلاش و کوشش کرد که یک دور به دور آفتاب بگردد. ما فکر میکنیم اگر زمین مثلاً پنجاه بار به دور خورشید گشت، ما نیز پنجاه سال رشد کردهایم، در حالی که اگر انسان پنجاه مطلب علمی فهمید، پنجاه سالش است! ما باید ببینیم فروردین ما چه زمانی است! عمر هر کسی به اندازهی #فهم و #علم اوست.
#عید ما به این نیست که زمین به دور آفتاب بگردد تا ما عمرمان زیاد شود. ما اگر دور شمسِ حقیقی حرکتی کردیم، آنوقت عمر ما زیاد میشود و بالا میآید. اگر دور #اهل_بیت علیهم السلام گشتیم و از معارف اینها استفاده کردیم و راه اینها را ادامه دادیم، ما هم دور شمس گشتهایم و عمرمان زیاد شده است.
⏰لحظه دقیق تحویل سال ۱۴۰۲
🔹ساعت ۵۴ دقیقه و ۲۸ ثانیه بامداد روز سهشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۲ هجری شمسی، مطابق ۲۸ شعبان ۱۴۴۴ هجری قمری و ۲۱ مارس ۲۰۲۳ میلادی است.
🔹امسال ساعت بدون تغییر باقی می ماند.
#لحظه_طلایی
#نوروز
#عید_نوروز
https://eitaa.com/safiranzenabiyoon
🌺 دستورالعمل های علمای معاصر در باب لحظه تحویل سال:
🔸 علامه آیت الله حسن زاده آملی (ره):
1⃣ قبل از سال تحویل، غسل به نیت
قرب به انسان کامل عصر انجام دهید
2⃣ وبعد مصحف شریف سوره یس را مقابل خود بگشایید .
3⃣ نوزده بسم الله الرحمن الرحیم
4⃣ چهارده صلوات
5⃣ و هفت مرتبه حمد وسه مرتبه توحید را بخوانید.
وتا لحظه تحویل سال
6⃣ دعای تحویل سال
یا مقلب القلوب....
7⃣ وبعد از سال تحویل دعای فرج الهی عظم البلا را تلاوت کنید
🔹مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی:
ایشان همیشه قبل از تحویل سال مقید بودند که ۳۶۵ مرتبه دعای «یا مقلّب القلوب» را به طور کامل بخوانند و برای اینکه این دعاها، تا لحظه تحویل سال تمام شود، از یک ساعت قبل از اعلام عید، شروع می کردند و مشغول خواندن این دعای شریف بودند.
و بعد از لحظه تحویل سال هم، مقید بودند که اوّلین چیزی که میل می کردند تربت امام حسین علیه السلام باشد.
یعنی حضرت استاد در دو روز از سال، مقید بودند که اوّلین چیزی که می خورند، تربت امام حسین علیه السلام باشد؛ یکی عید فطر بود که در ابتدای روز با تربت، افطار می کردند، و یکی هم نوروز که بعد از تحویل سال، کمی از آن را میل می کردند.
🔸 توصیه آیت الله جوادی آملی حفظه الله:
بهترین چیزها در موقع تحویل، خواندن این دعا، با توجه به معنی است: «یا مقلّب القلوب و الابصار یا مدبّر الّیل و النّهار یا محوّل الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال». ای خدایی که همه چیز در دست تو است، سال خوشی به همه ما عنایت فرما
در لحظه تحویل سال باید به این نکته توجه کنیم که خودمان به دور شمس دین و قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) بچرخیم، نه این که تنها به این اکتفاء کنیم که زمین به دور خورشید بچرخد؛ زیرا این امر به خودی خود بلوغ نیست.
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
#شهید_حسین_بواس
🌷🌷🌷🌷🌷
وصیت کردم رو قبرم بنویسند
کارگر شهید(:🍂
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
📌 #طرح_مهدوی ؛ #عاشقانه_مهدوی
🔹 حرفهای زیادی روی دلم مانده است
میشود با بهار بیایی؟
🌸 السَّلاَمُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ فِطْرَةِ الْأَيَّامِ
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
🌷 #دختر_شینا – قسمت 78
✅ فصل شانزدهم
💥 گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمیآمد. صمد از آنطرف خط گفت: « قدم جان تویی؟! »
گفتم: « سلام. »
تا صدایم را شنید، مثل همیشه شروع کرد به احوالپرسی؛ میخواست بداند بچه به دنیا آمده یا نه؛ اما انگار کسی پیشش بود و خجالت میکشید. به همین خاطر پشت سر هم میگفت: « تو خوبی، سالمی، حالت خوب است؟! »
💥 من هم از او بدتر چون زن همسایه و معصومه کنارم نشسته بودند، خجالت میکشیدم بگویم: « آره. بچه به دنیا آمده. »
میگفتم: « من حالم خوب است. تو چطوری؟! خوبی؟! سالمی؟! »
💥 معصومه با ایما و اشاره میگفت: « بگو بچه به دنیا آمد، بگو. »
از همسایه خجالت میکشیدم. معصومه که از دستم کفری شده بود، گوشی را گرفت و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: « حاجآقا! مژده بده. بچه به دنیا آمد. قدم راحت شد. »
💥 صمد آنقدر ذوقزده شده بود که یادش رفت بپرسد حالا بچه دختر است یا پسر. گفته بود: « خودم را فردا میرسانم. »
💥 از فردا صبح چشمم به در بود. تا صدای تقهی در میآمد، به هول از جا بلند میشدم و میگفتم حتماً صمد است. آن روز که نیامد، هیچ. هفتهی بعد هم نیامد. دو هفته گذشت. از صمد خبری نشد. همه رفته بودند و دستتنها مانده بودم؛ با پنج تا بچه و کلی کار و خرید و پخت و پز و رُفت و روب.
💥 خانم دارابی تنها کسی بود که وقت و بیوقت به کمکم میآمد. اما او هم گرفتار شوهرش بود که به تازگی مجروح شده بود.
صبح زود بندهی خدا میآمد کمی به من کمک میکرد. بعد میرفت سراغ کارهای خودش. گاهی هم میایستاد پیش بچهها تا به خرید بروم.
ادامه دارد...
🔴در قرآن ،بهشت چه اوصاف و القابی دارد؟
.
بر اساس آیات قرآن بهشت ۴ لقب کلی دارد.
۱. دارالسلام :
در قرآن آيات بسياري بر وجود نعمتهاي مادي تصريح دارد که نقطه شروع آن نعمتها، صحراي محشر است که از آنجا بهشتيان به دارالسلام که يکي از القاب بهشت است خوانده ميشوند: ﴿وَاللّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾(يونس، آيه ٢۵)
۲. دارالارث :
«بهشت را به پرهيزگاران به ارث ميدهند»: ﴿تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِيًّا﴾(مريم، آيه ۶۳)
۳. دارالرضا :
بهشت، عالم تجرد و اطلاق است و براي مؤمنان به مجرد درخواست باطني و مشيت دروني هرچه بخواهند موجود ميشود ﴿لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾(شوري، آيه ٢٢)
۴. دارالمقام
بهشت جایگاهی است که همه در آن جاودانه می شوند و کسی از آن کوچ نمی کند . به همین خاطر همه به حمد و ستایش پروردگار مشغولند ﴿وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ * الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ﴾(فاطر، آيات ۳۵ و ۳۴)
🌷 #دختر_شینا – قسمت79
✅ فصل شانزدهم
💥 آن روز صبح، خانم دارابی مثل همیشه آمده بود کمکم. داشتم به بچهها میرسیدم. آمد، نشست کنارم و کمی درددل کرد. شوهرش به سختی مجروح شده بود. از طرفی خیلی هم برایش مهمان میآمد. دستتنها مانده بود و داشت از پا درمیآمد.
💥 گرم تعریف بودیم که یکدفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم. برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون.
بلند شدم و رفتم جلوی در. صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پلهها.
💥 خانم دارابی صدای سلام و احوالپرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت. برادرم خندید و گفت: « حاجی! ما را باش. فکر میکردیم به اینها خیلی سخت میگذرد. بابا اینها که خیلی خوشاند. نیمساعت است پشت دریم. آنقدر گرم تعریفاند که صدای در را نشنیدند. »
💥 صمد گفت: « راست میگوید. نمیدانم چرا کلید توی قفل نمیچرخید. خیلی در زدیم. بالاخره در را باز کردیم. »
همین که توی اتاق آمدند، صمد رفت سراغ قنداقهی بچه. آن را برداشت و گفت: « سلام! خانمی یا آقا؟! من باباییام. مرا میشناسی؟! بابای بیمعرفت که میگویند، منم. »
💥 بعد به من نگاه کرد. چشمکی زد و گفت: « قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بیمعرفت و هر چه تو بگویی. »
فقط خندیدم. چیزی نمیتوانستم پیش برادرم بگویم. به برادرم نگاه کرد و گفت: « سفارش ما را پیش خواهرت بکن. »
برادرم به خنده گفت: « دعوایش نکنی. گناه دارد. »
💥 بچهها که صمد را دیده بودند، مثل همیشه دورهاش کرده بودند. همانطور که بچهها را میبوسید و دستی روی سرشان میکشید، گفت: « اسمش را چی گذاشتید؟! »
گفتم: « زهرا. »
تازه آن وقت بود که فهمید بچهی پنجمش دختر است. گفت: « چه اسم خوبی، یا زهرا! »
ادامه دارد...