#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌷🌷🌷🌷🌷
برایش صبحانه آماده کردم برگشت رو به من گفت : «آخرین صبحانه را با من نمیخوری؟!» خیلی دلم گرفت. گفتم: «چرا این طور میگی ، مگه اولین باره میری مأموریت ؟!».
موقع رفتن به من گفت: «فرزانه سوریه که میرم بهت زنگ بزنم بقیه هم هستن چطوری بگم دوستت دارم؟ بقیه که میشنون
من از خجالت آب میشم بگم دوستت دارم.» به حمید گفتم :«پشت گوشی بگو یادت باشه من منظورت رو میفهمم» . قرار گذاشتیم به جای
دوستت دارم پشت گوشی بگوید یادت باشه !
خوشش آمده بود ، پله ها را می رفت پایین بلند بلند میگفت: «فرزانه یادت باشه!»
من هم لبخند میزدم میگفتم :«یادم هست»
# گزیده ای از کتاب «یادت باشد» ، خاطرات همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
روز قیامت میگی:
خدایا اشتباه شده!
○کارهای خوبی داشتم که نیست...
●گناهانی نداشتم که هست!
جواب میاد که:
حسناتت رفت در پرونده کسی که...
#غیبتش را کردی!
طلبکار بود؛از گناهانش به تو رسید
#آیت_الله_مجتهدی ره
#قسمت_۸۰
*═✧❁﷽❁✧═*
توی راه برگشت ... شب توی قطار ... علیمرادی یه نامه بهم داد ...
- توصیه نامه است برای * ... مرتضوی گفت: تو حیفی با این روحیه و این همه استعداد ... توی مجتمع ما بمونی ... برات توصیه نامه نوشت ... گفت از تهران هم زنگ میزنم سفارش می کنم میگم کدوم قسمت بگذارنت ...
نامه توی دستم خشک شد ...
- آقای علمیرادی ...
- نترس بند پ نیست ... اینجا افراد فقط گزینش شده میرن... این به حساب گزینشه ... حاجی مرتضوی از اون بچه های خالص جنگه که هنوزم اون طوری مونده ... خیلی هم از این طرف و اون طرف، اذیتش می کنن ... الکی کاری نمی کنه ...
انتخاب بازم با خودته ... فقط حواست باشه ... با گزینش مرتضوی و تایید اون بری ... هم اونهایی که از مرتضوی خوش شون نمیاد سر به جونت می کنن و سنگ می اندازن ... هم باید خیلی مراقب باشی ... پاشنه آشیل مرتضوی نشی ...
هنوز توصیه نامه توی دستم بود ... بین زمین و آسمون ... و غوغایی توی قلبم به پا شد ...
- پس چرا واسم توصیه نوشت؟ ... اینطوری بیشتر روش حساس نمیشن، سر به سرش بزارن؟ ...
تکیه داد به پشتی ..
- گفتم که از بچه های قدیم جنگه ... اون موقع، بچه ها صاف و صادق و پاک بودن و نترس ... کار که باید انجام می شد؛ مرده و زنده شون انجام می داد ... هر کی توانایی داشت، کسی نمی گفت کی هستی؟ قد و قواره ات چقدره؟ ... میومد وسط، محکم پای کار ... براساس تواناییش، کم نمی گذاشت ... به هر قیمتی شده، نمی گذاشتن کار روی زمین بمونه ... و الا ملت تازه انقلاب کرده و حکومت نوپا ...
مرتضوی هنوز همون آدمه ... تنهایی یا با همراه ... محکم می ایسته میگه این کار درسته باید انجام بشه ...
انتخاب تو هم تو همون راستاست ... ولی دست خودت بازه... از تو هم خوشش اومد ... گفت: این بچه اخلاق بچه های اون موقع رو داره ... اهل ناله و الکی کاری نیست ... می فهمه حق الناس و بیت المال چیه ... مثل بچه های اون موقع که مشکل رو می دیدن، می رفتن پای کار ... نمی شینه یه گوشه بقیه شرایط رو مهیا کنن، این از دور کف بزنه...
تمام مدت سرم پایین بود و به اون نامه فکر می کردم ... انتخاب سختی بود ... ورود به محیطی که روی حساب گزینش کننده ات ... هنوز نیومده، یه عده شمشیر به دست... آماده له کردن و خورد کردنت باشن ...
از طرفی، اگر اشتباهی می کردم ... به قیمت زمین خوردن مرتضوی تموم می شد ... ریسک بزرگی بود ... بیشتر از من... برای مرتضوی ...
غرق فکر بودم ...
- نظر شما چیه؟ ... برم یا نه؟ ...
و در نهایت تمام اون حرف ها ... و فکرها ... تصمیم قاطع من... به رفتن بود ...
از وقتی یادم میاد، کربلا رفتن آرزوم بود ... حج دانش آموزی رو پای پرواز، پدرم گرفت ...
- حق نداری بری ...
کربلا رو هم هر بار که نیت رفتن کردم ... یه اتفاقی افتاد ... و این چندمین سالی بود که چند روز به حرکت ... همه چیز بهم ریخت ...
حالم خراب بود ... به حدی که کلمه خراب، براش کم بود ... حس آدمی رو داشتم که دست و پا بسته ... لب تشنه ... چند قدمی آب، سرش رو می بریدن ...
این بار که به هم خورد ... دیگه روی پا بند نبودم ... اشک چشمم بند نمی اومد. توی هیئت اشک می ریختم و ظرف می شستم؛ اشک می ریختم و جارو می کردم اشک می ریختم و ...
حالم خیلی خراب بود ...
- آقا جون ... ما رو نمی خوای؟ ... اینقدر بدم که بین این همه جمعیت ... نه عاشورات نصیبم میشه ... نه ...
هر چی به عاشورا نزدیک تر می شدیم ... حالم خراب تر می شد ...
مهدی زنگ زد ...
- فردا عاشورا، کربلاییم ... زنگ زدم که ..
دیگه طاقت نیاوردم ... تلفن رو قطع کردم ..
- چرا روی جیگر خونم نمک می پاشی؟ ... اگه حاجت دارم؟ من، خودم باید فردا کربلا می بودم؛ در و دیوار داشت خفه ام می کرد ... بغض و غم دنیا توی دلم بود ... از هیئت زدم بیرون ... رفتم حرم ... تمام مسیر، چشم هام خیس از اشک ..
- آقا جون ... این چه قسمتی بود نصیب من شد ... به عمرم وسط همه مشکلات یه بار نگفتم چرا؟ ... یه بار اعتراض نکردم ... اما اینقدر بدبخت و رو سیام ... که دیدن کربلا و زیارت رو ازم دریغ می کنید؟ ... اینقدر به درد بخور نیستم؟ ... به کی باید شکایت کنم؟ ... دادم رو پیش کی ببرم؟ ... هر بار تا لب چشمه و تشنه؟ ... هر دفعه یه هفته به حرکت ... 10 روز به حرکت ... این بار 2 روز به حرکت ...
آقا به خدا اگه شما اینجا نبودی ... من، الان دق کرده بودم ... دلم به شما خوشه ... تو رو خدا نگید که شما هم به زور تحملم می کنید.
خیلی سوخته بودم دیگه اختیار دل و فکرم دست خودم نبود ... می سوختم و گریه می کردم ... یکی کلا نمی تونه بره ... یکی دم رفتن ...
اونم نه یه بار نه دو بار، این بار پنجمین بار بود. بعد از اذان صبح دو ساعتی از روشن شدن هوا می گذشت. حرم داشت شلوغ تر از شب گذشته می شد ... جمعیت داشتن وارد می شدن که من ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
تیر غم آمده... مجید فیروزی.mp3
1.09M
🎧 زمینه | تیر غم آمده بر چشم ترم
🎤 حاج مجید فیروزی
#محرم
#امام_حسین (علیه السلام)
#کربلا
به کانال آموزشی صفر تا صد مداحی بپیوندید 👇👇👇👇👇
@madahi313
مرجع نشر آثار مداحان مشهور و غیرمشهور
#سنتی
شور
#زمینه
واحد
#شلاقی
سه ضرب
#چهار_ضرب
ماه محرم شما هم می توانید از این کانال استفاده کنید
👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3287613725C4c501a2c8c
جانم به نوا... مفتاح.mp3
1.28M
🎧 تک | ای جانم به نوا امشب
🎤 حاج عباس مفتاح
#محرم
#امام_حسین (علیه السلام)
#کربلا
به کانال آموزشی صفر تا صد مداحی بپیوندید 👇👇👇👇👇
@madahi313
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_طه_آیه_۱۳۲
#لزوم_پرداختن_به_نماز_اهل_
خانه
ای پیامبر صلی الله علیه وآله خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نیز بر انجام آن از خود استقامت نشان بده
ما از تو روزی نمی خواهیم بلکه به تو روزی میدهیم و سرانجام نیک از آن اهل تقوا است
#سلام_امام_زمانم
«صبحم» شروع می شود آقا به نامتان
«روزی من» همه جـا «ذکـر نـامتـان»
صبح علی الطلوع «سَلامٌ عَلی یابن الحسن»
مـن دلخـوشـم بـه «جـواب سلامتـان» ...!!
اللهمعجللولیڪالفرج
#صبحتون_مهدوی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و سی ام
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه68 : (پس از آنكه محمّد بن ابی بكر در مصر در سال ۳۸ هجری شهيد شد فرمود:)
🔹ستودن هاشم بن عتبه برای فرمانداری مصر پس از شهادت محمد بن ابی بكر
♦️می خواستم هاشم بن عُتبه را فرماندار مصر کنم، اگر او را انتخاب می کردم ميدان را برای دشمنان خالی نمی گذارد و به آنها (عمرو عاص و لشکريانش) فرصت نمی داد، نه اينکه بخواهم محمدبن ابی بکر را نکوهش کنم، که او مورد علاقه و محبّت من بوده و در دامنم پرورش يافته بود.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه67 : (وقتی در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری ماجرای سقيفه را به امام رساندند پرسيد: انصار چه گفتند پاسخ شنيد كه انصار گفتند: زمامداری از ما و رهبری از شما مهاجرين انتخاب گردد. پس امام عليه السّلام فرمود)
🔹ردّ استدلال انصار و قريش نسبت به امامت در سقيفه
♦️چرا با آنها به اين سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله)استدلال نکرديد که آن حضرت درباره انصار سفارش فرمود: با نيکان آنها به نيکی رفتار کنيد و از بدکاران آنها در گذريد. [پرسيدند: چگونه اين حديث انصار را از زمامداری دور می کند؟. پاسخ داد:] اگر زمامداری و حکومت در آنان بود، سفارش کردن درباره آنها معنايی نداشت. [سپس پرسيد: قريش در سقيفه چه گفتند؟. جواب دادند: قريش می گفتند ما از درخت رسالتيم، امام(علیه السلام) فرمود:] به درخت رسالت استدلال کردند، امّا ميوه اش را ضايع ساختند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه66 : (در يكی از روزهای آغازين جنگ صفّين در سال ۳۷ هجری برای لشكريان خود ايراد فرمود)
🔹 آموزش تاكتيكهای نظامی
♦️ای گروه مسلمانان! لباس زيرين را ترس خدا و لباس رويين را آرامش و خونسردی قرار دهيد. دندان ها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمن بيشتر گردد. زِرِه نبرد را کامل کنيد، پيش از آنکه شمشير را از غلاف بيرون کشيد چند بار تکان دهيد، با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرود آوريد و با تيزی شمشير بزنيد و با گام برداشتن به پيش، شمشير را به دشمن برسانيد و بدانيد که در پيش روی خدا و پسر عموی پيغمبر(صلی الله علیه و آله)قرار داريد. پی در پی حمله کنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ، لکه ننگی برای نسل های آينده و مايه آتش روز قيامت است. از شهادت خرسند باشيد و به آسانی از آن استقبال کنيد. به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افکنده (فرماندهی معاويه) به سختی حمله کنيد و به قلب آنها هجوم بريد که شيطان در کنار آن پنهان شده، دستی برای حمله در پيش و پايی برای فرار آماده دارد، مقاومت کنيد تا ستون حق بر شما آشکار گردد. «شما برتريد، خدا با شماست و از پاداش اعمالتان نمی کاهد».
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄