28.mp3
3.89M
❤️شرح دعای روز بیستم وهشتم ماه مبارک و احکام، ویک نکته اخلاقی شیرین
#استاد_مجتهدی
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
شرح دعای افتتاح، جلسه 28.mp3
7.56M
🔊 #صوت_مهدوی
🔖 #شرح_دعای_افتتاح
👤 استاد #پناهیان ؛ جلسه ٢٨
📝 فراز آخر #دعای_افتتاح ، به موضوع فتنه های آخرالزمان میپردازد. این فتنه ها باعث رسوایی منافقان و سقوط افراد ضعیف الایمان و نجات مومنان است.
🔖 ویژه ماه #رمضان
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
⭕️ همه میآیند...
🔹 علاوه بر امیرالمومنین و امام حسین، سایر ائمه نیز در عصر رجعت باز خواهند گشت. آنها میآیند تا از ظلمهایی که در حق آنها شده، انتقام گرفته شود و خداوند شکوه و عزت آنها را به دشمنان بنمایاند.
🔸 «بهشتی لاری» در کتاب خود مینویسد: «اگر قبول کنیم عدهای برای کسب کمال برمیگردند، پس باید قبول کنیم هادیانِ امت نیز برای تعلیم و هدایت و دادن کمال، باید برگردند؛ زیرا متعلم بدون معلم نمیشود.»
📚 بشارۀ الرجعۀ، ص ٣٢
🔆 در ادعیه و زیارات ما، از جمله زیارت جامعه کبیره و زیارت اربعین، به بازگشت همهی ائمه اشاره شده است و اعتقاد به آن را از ویژگیهای شیعیان دانسته اند.
#رجعت ٢٢
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
قسمت۱۷
*═✧❁﷽❁✧═*
اگر سردردی🤕, مریضی یا هر مشکلی داشتیم , معتقد بودیم برویم هیئت خوب می شویم👌
می گفت: (می شه توشه ی تموم عمر وتموم سالت رو در هیئت ببندی!)
در محرم بعضی ها یک هیئت که بروند می گویند: بس است😐
ولی او از این هیئت بیرون
می آمد, می رفت هیئت بعدی. یک سال 🗓روز عاشورا از شدت عزاداری , چند بار آمپول 💉دگزا زد .
بهش می گفتم: (این آمپولها ضرر داره)
ولی او کار خودش را می کرد☹️
آخر سر که دیدم حریف نیستم , به پدر و مادرم گفتم:(شما بهش بگین.)
ولی باز گوشش به این حرف ها بدهکار نبود❌
خیلی به هم ریخته می شد. ترجیح می دادم بیشتر در هیئت باشد , تا در خانه.
هم برای خودش بهتر بود ,هم برای بقیه.
می دانستم دست خودش نیست.😒
بیشتر وقتها با سر وصورت زخم وزیلی می آمد بیرون.
هر وقت روضه ها اوج می گرفت و سنگین می شد , دلم هُریم 😨
می ریخت.
دلشوره می افتاد به جانم که الان آن طرف خودش را می زند. معمولاً شالش را می انداخت روی سرش که کسی اثر لطمه زنی هایش رانبیند.
مادرم می گفت:(هر وقت از هیئت ها بر می گرده, مثل گُلیه که شکفته !)
داخل ماشین🚙 مداحی
می گذاشت با مداح همراهی
می کرد ویک وقت هایی پشت فرمان سینه می زد.
شیشه ها را می داد بالا, صدا 🗣را زیاد می کرد.
آن قدر که صدای زنگ گوشی مان📱 را نمی شنیدیم.
جزء آرزوهایش بود در خانه روضه ی هفتگی بگیریم.
اما نمی شد.🚫
چون خانه مان کوچک بود ووسایلمان زیاد.
می گفت: (دو برابر خونه تیر وتخته داریم!)
فردای روز پاتختی, چند تا از رفقایش را دعوت کرد خانه بیشتراز پنج شش نفر نبودند. مراسم گرفت.
یکی شان طلبه بود که سخنرانی🎤 کرد و بقیه مداحی کردند. زیارت عاشورا وحدیث کسا هم خواندند.
این تنها مجلسی بود که توانستم در خانه برگزار کنیم.
چون هنوز در آشپزی راه نیفتاده بودم.
رفت از بیرون پیتزا🍕 خرید برای شام.
البته زیاد هیئت دونفری داشتیم. برای سخنرانی می کردیم و چاشنی اش چند خط روضه هم می خواندیم.
بعد چای☕️, نسکافه یا بستنی می خوردیم.
می گفت:(این خوردنیا الان مال هیئته)
هروقت چای می ریختم
می آوردم, می گفت:
(بیا دو سه خط روضه بخونیم تا چای ☕️روضه خورده باشیم!)
زیارت عاشورا می خواندیم وتفسیر می کردیم.
اصرار نداشتیم زیارت جامعه ی کبیره ,را تا ته بخوانیم .
یکی دو صحفه را با معنی
می خواندیم.
چون به زبان عربی مسلط بود👌 برایم ترجمه می کرد و توضیح
می داد.
کلاً آدم بخوری 😋بود
موقع رفتن به هیئت ,یک خوراکی می خوردیم و موقع برگشتن هم آبمیوه 🍷,بستنی یا غذا , گاهی پیاده می رفتیم گلزار شهدای🌷 یزد.
در مسیر رفت و برگشت , دهانمان می جنبید.
همیشه دنبال این بود برویم رستوران , غذایی بیرون بهش
می چسبید.✅
من اصلاً اهل خوردن نبودم.
ولی او بعد از ازدواج 💞مبتلایم کرد.
عاشق 😍قیمه بود.
واز خوردنش لذت می برد.
جنس علاقه اش با بقیه خوراکی ها فرق داشت.
چون قیمه ,امام حسین 《علیه السلام》وهیئت را به یاداش
می انداخت, کیف می کرد.😋
┅─═ঊঈ💝🌷💝ঊঈ═─┅
👈 ادامه دارد... 🔜👉
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
💝🕊💝🕊💝🕊💝
🔷🔹🔹
#فرازےازوصیتـــــنامہ
✍ وصیت کرده بود برای تشییعش لباس سفید بپوشم و لبخند بزنم تا قوت قلب دیگران باشم/
▫️ياد گرفته بودم به جای تشكر، به او میگفتم الهی شهيد بشی و همنشين سيدالشهدا(ع)!
راوی 👈 همسر شهید
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهید_صادق_عدالت_اکبـــــری🌹