⚫️#شهدای_کربلا (۷)
«عبدالله بن مسلم»
🌴 پس از شهادت یاران امام حسین اهل بیت آن حضرت با یکدیگر وداع نمودند و نخستین کسی که به میدان رفت و به شهادت رسید، عبدالله بن مسلم بن عقیل بن ابی طالب بود.
👈ولی برخی حضرت علی اکبر را به عنوان نخستین شهید بنی هاشم و شهادت عبدالله را پس از وی آوردهاند.
🥀به روایتی عبدالله نزد امام حسین آمد و اجازه میدان طلبید، آن حضرت فرمود: هنوز از شهادت مسلم زمان زیادی سپری نگشته و مصیبت وی از خاطرهها فراموش نشده است، به تو اجازه میدهم که دست مادر خویش را گرفته از این صحنه دشوار بیرون بروی.
عبدالله عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! من آن کسی نیستم که زندگی دنیای پست را بر حیات جاودانی ترجیح بدهم، تقاضای من این است که این جان ناقابلم را برای قربانیات بپذیری!
👈آن حضرت که صاحب کرم و کرامت بود، تقاضای وی را پذیرفت و عبدالله عازم میدان شد
💢عبدالله این رجز رادرمیدان جنگ میخواند:
امروز پدرم مسلم و جوانمردانی را که بر دین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفتند ملاقات میکنم.
آنها مردمانی نبودند که به دروغ شناخته شده باشند، بلکه نیکانی بزرگزاده از سادات خاندان بزرگ بنی هاشم بودند.
♨️عبدالله در سه مرحله ۹۸ نفر را به هلاکت رساند و سپس به دست عَمْرو بنِ صُبَیحِ صَیداوی و اسد بن مالک به شهادت رسید.
🥀در کیفیت شهادت وی آوردهاند که عمرو بن صبیح تیری به سوی وی پرتاب کرد، او دست خویش را بر پیشانی نهاد؛ آن تیر آمد و دست و پیشانی را به هم دوخت که نتوانست از هم جدا کند، تیر دیگری به قلب وی زد و قلب وی را بشکافت
فردی دیگر نیزهای به قلب وی زد و او را به شهادت رساند.😭
👈در برخی گزارشها، قتل عبدالله بن مسلم، به شخصی به نام زید بن رقاد
الجنبی نسبت داده شده است.
ابن اثیر ذیل حوادث سال ۶۶ هجری و قیام مختار و کشتن قاتلان امام حسین مینویسد: مختار گروهی را برای دستگیری زید بن ورقا جنبی -جبانی، جهنی- فرستاد.
♨️چون یاران مختار برای دستگیری او آمدند، شمشیر به دست بیرون آمد. ابن کامل (فرمانده آن گروه) گفت: با شمشیر و نیزه او را نزنید، بلکه با تیر و سنگ بزنیدش؛ و بدین ترتیب او را ناتوان و دستگیر کردند و سپس به هلاکت رساندند.
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
📖🕋📖
📖✨همراهان گرامی کانال ، ختم قرآن دسته جمعی هدیه به امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش ، به مناسبت ماه محرم بر اساس صفحات قرآن عثمان طه ،در کانال برگزار میشود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت اعلام و خواندن تا آخر ماه محرم
✅ هدیه به امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش و برآورده شدن حاجات افرادی که
سهمی از تلاوت را انجام میدهند داشته
باشیم 🙏
💠رسول الله (ص) فرمودند:
ختم كننده قرآن گويى نبوت را در قلبش جاى داده است اگرچه به وى وحىنمى شود. اويكدعاىمستجاب داردودرختى در بهشتنصيبشمى گردد
بحار
كلينى ج 2
متقى ج1
مجلسى 1403
📣از دوستانی که تمایل دارند در این ختم آسمانی شرکت کنند 😊
🌸تقاضا میشود تعداد صفحات درخواستی خود را که تلاوت می نمایید به آیدی زیر👇👇👇 اعلام کنید تا در اولین فرصت شماره صفحات خدمت شما اعلام گردد ودر حرم امام رضا علیه السلام ثبت شود🥀
⬇️⬇️⬇️⬇️به آیدی زیر پیام دهید جهت شرکت در ختم قران
🆔 @ZZ3362
📌 #طرح_مهدوی
🖤 #عاشقانه_مهدوی
▫️ ما درد شدیم و تو دوا میگردی / امروز کجای شهر ما میگردی
▪️ این صحنه شب جمعه شکوهی دارد / تو زائر شهر کربلا میگردی
📎 ویژه #محرم
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۰۱ *═✧❁﷽❁✧═* آرزو کردم: «خدایا! پای جنگ را به خانه ه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۱۰۲
*═✧❁﷽❁✧═*
شیر آب 🚰را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: «نه... قایش نه...❌ تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند. می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم👌»
آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل🤗 گرفته بود. گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم⁉️»
گفتم: «برویم پارک🎡»
پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه👀 کرد و گفت: «هوا سرد است. مثل اینکه نیمه آبان است ها، خانم! بچه ها سرما🤧 می خورند.»
گفتم: «درست است نیمه آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده👌»
گفت: «قبول. همین بعدازظهر می رویم. فقط اگر اجازه ☝️می دهی، یک تُک پا 👣بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم.»
خندیدم☺️ و گفتم: «از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری⁉️»
خندید و گفت: «آخر این چند روز را به خاطر تو 😍مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.»
گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست☹️»
زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس 👕فرمش را پوشید. بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه😫 می کردند. بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست.
پرسیدم: «ناهار چی درست کنم⁉️»
بند پوتین هایش را بسته بود
و داشت از پله ها پایین می رفت🚶♂ گفت: «آبگوشت»
آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم.
چیزی دادم خوردند 😋و کمی اسباب بازی ریختم جلویشان و رفتم پی کارم. گوشت ها🍖 را خرد کردم. آبگوشت را بار گذاشتم و مشغول پاک کردن سبزی ها🌿🌱 شدم.
ساعت 🕰دوازده و نیم بود. همه کارهایم را انجام داده بودم. غذا هم آماده بود👌 بوی آبگوشتِ لیمو عمانی خانه را پر کرده بود.
سفره را باز کردم. ماست و ترشی و سبزی را توی سفره چیدم. بچه ها گرسنه بودند. کمی آبگوشت تریت کردم و بهشان دادم😋 سیر شدند، رفتند گوشه اتاق و سرگرم بازی با اسباب بازی هایشان شدند.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🐠🌱🐠🌱
#سوره مبارکه ی ابراهیم آیه ۷
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐
👈وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ
وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ .
👌و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه
اگر واقعا سپاسگزاری كنید، البته نعمت
شما را افزون خواهم كرد، و اگر
ناسپاسی كنید عذاب من بسیار سخت
است.
🐠🌱🐠🌱