eitaa logo
سفیران فاطمیه
1.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
81 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌼 رفیق‌ میگمـآ ... یادم‌ باشه یادت‌ باشه یادموڹ‌ باشه همون قدر که در "" مقصریم :) در ""هم‌ مؤثریـــم ..! 🍃 تعجیل در ظهور آقا صلوات♥️🌹
⚫️ (۷) «عبدالله بن مسلم» 🌴 پس از شهادت یاران امام حسین اهل بیت آن حضرت با یکدیگر وداع نمودند و نخستین کسی که به میدان رفت و به شهادت رسید، عبدالله بن مسلم بن عقیل بن ابی طالب بود.  👈ولی برخی حضرت علی‌ اکبر را به عنوان نخستین شهید بنی هاشم و شهادت عبدالله را پس از وی آورده‌اند. 🥀به روایتی عبدالله نزد امام حسین آمد و اجازه میدان طلبید، آن حضرت فرمود: هنوز از شهادت مسلم زمان زیادی سپری نگشته و مصیبت وی از خاطره‌ها فراموش نشده است، به تو اجازه می‌دهم که دست مادر خویش را گرفته از این صحنه دشوار بیرون بروی. عبدالله عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! من آن کسی نیستم که زندگی دنیای پست را بر حیات جاودانی ترجیح بدهم، تقاضای من این است که این جان ناقابلم را برای قربانی‌ات بپذیری! 👈آن حضرت که صاحب کرم و کرامت بود، تقاضای وی را پذیرفت و عبدالله عازم میدان شد 💢عبدالله این رجز رادرمیدان جنگ می‌خواند: امروز پدرم مسلم و جوان‌مردانی را که بر دین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دنیا رفتند ملاقات می‌کنم. آن‌ها مردمانی نبودند که به دروغ شناخته شده باشند، بلکه نیکانی بزرگ‌زاده از سادات خاندان بزرگ بنی هاشم بودند. ♨️عبدالله در سه مرحله ۹۸ نفر را به هلاکت رساند و سپس به دست عَمْرو بنِ صُبَیحِ صَیداوی و اسد بن مالک به شهادت رسید. 🥀در کیفیت شهادت وی آورده‌اند که عمرو بن صبیح تیری به سوی وی پرتاب کرد، او دست خویش را بر پیشانی نهاد؛ آن تیر آمد و دست و پیشانی را به هم دوخت که نتوانست از هم جدا کند، تیر دیگری به قلب وی زد و قلب وی را بشکافت فردی دیگر نیزه‌ای به قلب وی زد و او را به شهادت رساند.😭  👈در برخی گزارش‌ها، قتل عبدالله بن مسلم، به شخصی به نام زید بن رقاد الجنبی نسبت داده شده است. ابن اثیر ذیل حوادث سال ۶۶ هجری و قیام مختار و کشتن قاتلان امام حسین می‌نویسد: مختار گروهی را برای دستگیری زید بن ورقا جنبی -جبانی، جهنی‌- فرستاد. ♨️چون یاران مختار برای دستگیری او آمدند، شمشیر به دست بیرون آمد. ابن کامل (فرمانده آن گروه) گفت: با شمشیر و نیزه او را نزنید، بلکه با تیر و سنگ بزنیدش؛ و بدین ترتیب او را ناتوان و دستگیر کردند و سپس به هلاکت رساندند.
📌 وقتی علایق‌مان بهانه تراشی می‌کنند 📎 ۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 📖🕋📖🕋📖 🕋📖🕋📖 📖🕋📖 📖✨همراهان گرامی کانال ، ختم قرآن دسته جمعی هدیه به امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش ، به مناسبت ماه محرم بر اساس صفحات قرآن عثمان طه ،در کانال برگزار میشود ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃 ✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر 🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃 از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود ❇️فرصت اعلام و خواندن تا آخر ماه محرم ✅ هدیه به امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش و برآورده شدن حاجات افرادی که سهمی از تلاوت را انجام میدهند داشته باشیم 🙏 💠رسول الله (ص) فرمودند: ختم كننده قرآن گويى نبوت را در قلبش جاى داده است اگرچه به وى وحى‌نمى شود. اويك‌دعاىمستجاب داردودرختى در بهشت‌نصيبش‌مى گردد بحار  كلينى ج 2  متقى ج1 مجلسى 1403 📣از دوستانی که تمایل دارند در این ختم آسمانی شرکت کنند 😊 🌸تقاضا میشود تعداد صفحات درخواستی خود را که تلاوت می نمایید به آیدی زیر👇👇👇 اعلام کنید تا در اولین فرصت شماره صفحات خدمت شما اعلام گردد ودر حرم امام رضا علیه السلام ثبت شود🥀 ⬇️⬇️⬇️⬇️به آیدی زیر پیام دهید جهت شرکت در ختم قران 🆔 @ZZ3362
📌 🖤 ▫️ ما درد شدیم و تو دوا می‌گردی / امروز کجای شهر ما می‌گردی ▪️ این صحنه شب جمعه شکوهی دارد / تو زائر شهر کربلا می‌گردی 📎 ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۰۱ *═✧❁﷽❁✧═* آرزو کردم: «خدایا! پای جنگ را به خانه ه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۱۰۲ *═✧❁﷽❁✧═* شیر آب 🚰را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: «نه... قایش نه...❌ تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند. می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم👌» آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل🤗 گرفته بود. گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم⁉️» گفتم: «برویم پارک🎡» پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه👀 کرد و گفت: «هوا سرد است. مثل اینکه نیمه آبان است ها، خانم! بچه ها سرما🤧 می خورند.» گفتم: «درست است نیمه آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده👌» گفت: «قبول. همین بعدازظهر می رویم. فقط اگر اجازه ☝️می دهی، یک تُک پا 👣بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم.» خندیدم☺️ و گفتم: «از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری⁉️» خندید و گفت: «آخر این چند روز را به خاطر تو 😍مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.» گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست☹️» زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس 👕فرمش را پوشید. بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه😫 می کردند. بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست. پرسیدم: «ناهار چی درست کنم⁉️» بند پوتین هایش را بسته بود و داشت از پله ها پایین می رفت🚶‍♂ گفت: «آبگوشت» آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم. چیزی دادم خوردند 😋و کمی اسباب بازی ریختم جلویشان و رفتم پی کارم. گوشت ها🍖 را خرد کردم. آبگوشت را بار گذاشتم و مشغول پاک کردن سبزی ها🌿🌱 شدم. ساعت 🕰دوازده و نیم بود. همه کارهایم را انجام داده بودم. غذا هم آماده بود👌 بوی آبگوشتِ لیمو عمانی خانه را پر کرده بود. سفره را باز کردم. ماست و ترشی و سبزی را توی سفره چیدم. بچه ها گرسنه بودند. کمی آبگوشت تریت کردم و بهشان دادم😋 سیر شدند، رفتند گوشه اتاق و سرگرم بازی با اسباب بازی هایشان شدند. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🐠🌱🐠🌱 مبارکه ی ابراهیم آیه ۷ 💐بسم الله الرحمن الرحیم💐 👈وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ . 👌و آن‌گاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزاری كنید، البته نعمت شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسی كنید عذاب من بسیار سخت است‌. 🐠🌱🐠🌱
علیه السلام امام تحول ۱۰ ⛔️ بسم رب الحسین علیه السلام چرا میل به بهترین خا و بیشترین ها در وجود انسان هست⁉️⁉️⁉️ حکمت طراحی این میل در درون ما این است که 👈 نشی به هیـــــــچ چیز و هیـــــچ کس متوقف نشی❌ در این مسیر بندگی توقف در همه جاممنوع است📛 اگه متوقف بشی👈 جریمه خواهی شد تا حال عاشق کسی شدی؟؟ مثلا دختر خانمی یا آقا پسری؟؟؟😖 افرین که عاشق شدی😊 خوب حالا می دونی جریمه اش چیه؟؟ 👈 اَلهِجران عُقوبَتُ العشق عاشق شدی باید رنج فراق رو بکشی😢 بعد تازه به وصال رسیدی باید تابوتی برای عشقت بسازی☹️ و او را دفن کنی چرا؟؟؟ چون وصال نقطه مرگ عشق است✔️ میل به بهترین ها و بیشترین ها ⇦ نقطه آغاز رشد هر کسی است و هر چیزی و هر کسی بسنده کردی یعنی متوقف شدی❌ بله این میل اگه رها شود هدایت نشود و تو رقابت های دنیایی بیفته از آدم موجودی 👈 و 👈 و 👈 می سازد ولی اصل پرتوقع بودن؛ اصلا بد نیست👌 رفقا بیاییم توقعمان رو از خودمون بالا ببریم و این روحیه را مناجات شعبانیه به ما یاد میده😍 👈 وَاجعَلنی مِن اَحسَنِ عَبیدِکَ نَصیبَاً عِندک و اَقرَبِهم مَنزِلَتً منک و اَخَصِّهم زُلفَتً لَدیک در پیشگاه خود؛ مرا از بهترین بندگانت و مقرب ترین آنان به خود و خاص تر آن ها در نزد خویش قرار بده👌😍 من نمی خوام بنده خوبی باشم😳 بلکه می خوام بهترین بنده ای باشم😍 که بیشترین بهره را از تو می برم من نمی خوام مقرب باشم❌ بلکه می خوام مقرب ترین فرد به شما باشم✅ بابا تو دیگه کی هستی؟؟؟!!!!! همون که مقرب شدی کافیه دیگه😖 دعا این گونه انسان رو تربیت میکنه ما نباید به کم قانع بشیم📛 بگو؛بگو آن بیشترها رو می خوام حالا تو لشکر امام زمان ارواحنا له الفدا می خوای چه کاره بشی؟؟؟؟؟ امروز منعلق به علی اکبر حسین هست موقع شهادت علی اکبر؛ لحظه ی وفات امام حسین هست😭 دیشب دلایلش را عرض کردم چرا ؟؟؟؟ به خر زخم تنت لبخند خدا دیدم خدا من از تو را می خواست من چشم از تو پوشیدم نیازی نیست دیگر سر ببرند از تنم که با جان دادنت صدبار؛ مرگ خویش را دیدم تو جان کندی و دست و پا زدی و من نگه کردم زهر زخمت ناله ی نشنیده بنشیدم😭 تو از من آب طلب کردی و آبم کردی از خجلت چو شمع سوخته، هم سوختم هم اشک باریدم تو را با فرق بشکسته روی خونین؛لب عطشان چو معبودم پسندید اینچنین؛ من هم پسندیدم قاببیل جنایتکار وقتی هابیل را کشت و چون نزد پدرش برگشت، گفت ای قابیل هابیل کجاست؟؟ گفت نمیدونم؛ تو که منو برا نگهداری او نفرستادی!!☹️ ادم رفت و کشته هابیل را پیدا کرد بکی آدم علی هابیل اربعین لیله چهل شب برا هابیلش گریه کرد😭 یوقت ببینند علی اکبر اومد پیش بابا عکس داستان حضرت ابراهیم علیه السلام اونجا پدر می خواد پسر را راضی کنه😢 لکن اینجا علی اکبر آمد و پدر را راضی کرد اینجا لحظه احتضار امام حسین علیه السلام هست😭 حضرت با عجله بهش اذن میدان داد؛ در همان حال ناامید از حیات او به قامت رعنایش نگریست و باران اشک از دیدگانش فرو ریخت😭 به سمت میدان حرکت کرد و خودش را معرفی کرد در کربلا گفتا که من حق جلی ام گفتا علی بن حسین بن علی ام چون بر لب آورد آن زمان نام علی را شد از دم شمشیر و نیزه اربا اربا 😭😭😭😭 بیمرم برا ابی عبدالله برا اون لحظه ای که اومد بالای سر علی اکبر😭 یوقت ببینه این نانجیب ها بخاطر بغضی که از علی و نام علی داشتن یه جای سالم در بدن علی نذاشتن😭 به سر نعش تو از زندگی سیر شدم ای عصایم بنگر بی تو زمین گیر شدم غیرتت کو که ببینی زحرم تا اینجا عمه ات آمده؛ برخیز که پیر شدم😭 الا لعنت الله علی القوم الظالمین اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا!!! اللهم عجل لولیک الفرج!! اللهم احفظ و اید امامنا الخامنه ای!! اللهم انصر الاسلام و المسلمین!! و اخذل الکفار و المنافقین!! خدایا آمریکا و اسرائیل و ایادی ظالمش را نابود بفرما!!! این بلای همگانی را از همه ی بلادها دور بگردان!!! ما را خدمت گزار به این اسلام قرار بده!! ما را میهمان شهدا بگردان!! خدایا همه ی مریض ها را شفا عنایت بفرما!! پرودگارمن! دل مرا برتصمیم قادرکن. بتوانم تصمیم بگیرم، بتوانم برضعف ها، تردیدها،شک ها، وسوسه ها، دغدغه ها غالب و فائق آیم!! الهی آمین !!!!! شادی روح شهدا امام شهدا گذشتگان اموات مخصوصا شادی روح سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی که اولین محرمی است که توفیق حضور در کنارش را نداریم الفاتحه مع الصلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 📚صبح یعنی ... 💕تپشِ قلبِ زمان ، 🌸درهوسِ دیدنِ تــو 💕کہ بیایی و زمین، 🌸گلشنِ اسرار شود 🌹 💕بر جلوه ی روی    مهدی  صلوات 🌸بر جذبه ی هر نگاه مهدی صلوات                  💕ما را نبود چو هدیه یی در  خور او 🌸بفرست به پیشگاه مهدی صلوات 💕اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🌸 مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 💕 وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
⚫️ (۸) «حضرت علی اکبر» 🌴حضرت علی اکبر علیه السلام فرزند بزرگ امام حسین در 11 شعبان سال 33 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود. مادر بزرگوار وی لیلا دختر ابی مره است . لیلا برای امام حسین پسری آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا ، رویش روی رسول، گفتگویش گفتگوی رسول خدا ، هر کسی که آرزوی دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا می نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید "هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می شدیم به چهره او می نگریستیم"... يكى از بارزترين نمونه‌هاى كمال و اسوه‌هاى پاكى و مردانگى، حضرت «على اكبر (عليه السلام)» شهيد بزرگ حماسه عاشورا و فرزند بافضيلت سيدالشهدا (عليه السلام) است. سزاوار است كه از او درس جوان‌مردى و مقاومت و ايمان و ادب بياموزيم و نسلى را تربيت كنيم كه پوياى راه نورانى آن شهيد باشد. 👌تربيت شايسته امام حسين (عليه السلام) سبب شد تا على اكبر به بهترين صفات كمال آراسته شود. عواملى همچون: اصالت خانوادگى، تربيت و وراثت، كسب علم و فضايل كه از عناصر تشكيل دهنده شخصيت هر كس است، در وجود و زندگى او فراهم بود. خلق و خوى او و رفتار و حركات و ادب و متانتش در حد اعلاى برجستگى و درخشندگى بود؛ آن‌گونه كه گفته و نوشته‌اند، رفتارش حركات و رفتار پيامبر خداصلى الله عليه وآله را در ذهن‌ها زنده مى‌كرد. على اكبر شاخه‌اى از آن شجره طيبه و ريشه پاك بود و وارث همه خوبى‌هاى خاندان عصمت و طهارت به شمار مى‌رفت.✅ 👈خواب امام حسین و رفتار حضرت علی اکبردر سرزمین ثعلبه هنگام ظهر امام حسین(ع) اندکی خوابید وبعد فرمود: در خواب هاتفی را دیدم که می‏گفت: شما به شتاب می‏روید و مرگ شما را با شتاب به بهشت می‏برد. علی اکبر(ع) که چنین سخنی را از پدر شنید گفت: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ امام حسین(ع) فرمود: آری به خدا قسم ما بر حق هستیم. علی اکبر عرضه داشت در این صورت ما از مرگ باکی نداریم و امام حسین(ع) که از استقبال فرزندش شاد شده بود بیان داشت: فرزندم خدا به تو جزای خیر دهد. 🌴حضرت علی اکبر اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. شجاعت و دلاوری حضرت علی اکبر و رزم آوری و بصیرت دینی و سیاسی او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد. سخنان و فداکاریهای وی نیز به خوبی مؤید این مطلب است. 👈روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسی که اجازه میدان طلبید تا جان را فدای دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولی از ایثار و روحیه جانبازی او جز این انتظار نبود. وقتی به میدان می ‏رفت، امام حسین در سخنانی سوزناک به آستان الهی، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولی تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. علی اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهای شجاعانه ‏ای با انبوه سپاه دشمن داشت. پس از شهادت، امام حسین صورت بر چهره خونین حضرت علی اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد.😰 🥀 حضرت علی اکبرهنگام شهادت حدود۲۵ سال داشتند(بعضی هم گفته اند۱۸سال)نزدیک ترین شهیدی است که باامام حسین علیه السلام دفن شده،ومدفن ایشان پائین پای امام قرارداردوبه این خاطرضریح امام شش گوشه هست.😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 🖤 ▫️ با تو هوای ماه عزا چیز دیگری‌ست / ای بانیِ و صاحب عزای من
من به تو فکر می‌کردم حسین! آن لحظه که علی اکبرت، شبیه‌ترینِ افراد به پیامبر، از تو اذنِ به میدان رفتن خواست و تو بی‌درنگ به او اذن دادی. با خود گفتم چه دلی داری حسین! اما وقتی اشک‌هایت را به هنگامه‌ی بدرقه‌ی برومند فرزندت دیدم دانستم غوغای دلت را... ، تنها یک فرزند نبود، یک فداییِ جان بر کف در راه امام زمانش بود.
‌‌‌ 🌷🌷🌷🌷🌷 👈در جلسه ای که برخی از فرماندهان حضور داشتند نقشه منطقه عملیاتی مرور شد یکی از فرماندهان طرح عملیات را شرح داد و بعد گفت: با این برنامه ریزی که کرده ام حتما پیروز می شویم. لبخندی به او زد و گفت بگو «اگر خدا بخواهد». شما تمام کارهایت را دقیق انجام بده اما یقین داشته باش که اگر خدا نخواهد به هیچ یک از اهداف عملیاتی نمی رسید. همیشه در کلام ابراهیم عبارت «ان شاء الله» شنیده می شد او معتقد بود که کارهای ما اگر خدا بخواهد به نتیجه می رسد. وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذَلِکَ غَداً (۲۳) درباره‏ هیچ چیز و هیچ کار، مگو که من آن را فردا انجام مى ‏دهم. إِلَّا أَن یَشَآءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیت َ وَ قُلْ عَسَى‏ أَن یَهْدِیَنِ رَبِّى لِأَقْرَبَ مِن ْ هَذَا رَشَدا (ً۲۴) مگر آنکه (بگویى:) اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش کردى گفتن: ان شاءاللّه، همین که یادت آمد پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است که پروردگارم مرا به راهى که نزدیک‏ تر است، راهنمایى کند. «سوره کهف»👌 روزتون_شهدایی هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
ای‌ داغــ🍁ــدار ‌اصلی ‌این ‌ روضـه‌ ها ‌بیا صاحب‌ عزای ‌ماتـــ💔ــم ‌کرب‌ و ‌بلا ‌بیا .. ✅این روزها و شبها صدقه برای آرامش قلب امام زمانمان را فراموش نکنیم.
🔸قبل از ظهور، ممکن است در معرض امتحان «مواسات» قرار بگیریم 🔸در امتحان مواسات، اگر بخل بورزیم و امساک کنیم، سقوط می‌کنیم 🌼 مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه(ج۵) 🔻 تو در دنیا نمی‌توانی همه‌چیز داشته باشی، چون انتخاب‌گر هستی و انتخاب یعنی یکی از دوست‌داشتنی‌هایت را کنار بگذاری و از آن صرف نظر کنی؛ این یعنی رنج. چه کسی بهتر انتخاب می‌کند؟ کسی که از پرداخت‌‌کردن و ازدست‌دادن نترسد، کسی که بخل نورزد. 🔻 احتمالاً قبل از ظهور، در معرض امتحان «مواسات» قرار بگیریم. مواسات یعنی آن چیزی که داری، با برادر مؤمن خودت تقسیم کنی، حق نداری بیشتر از او پولدار باشی، نباید سفره‌ات از او پُرتر باشد یا خانه‌ات از او بهتر باشد... 🔻 می‌ترسم قبل از ظهور، تا از ما امتحان مواسات نگیرند آقا نیاید. چون امام‌باقر(ع) به کسانی که آمادۀ قیام بودند، فرمود: اگر نیاز داشتید دست در جیب هم می‌کنید که بدون اجازۀ همدیگر بردارید؟ گفتند: نه، حضرت فرمود: یاران آن امامی که قیام می‌کند این‌گونه‌اند (اختصاص مفید/۲۴) 🔻 در آخرالزمان ممکن است در معرض امتحان مواسات قرار بگیریم، هر کسی ممسک باشد و بخل بورزد سقوط می‌کند. محافظه‌کاری به این معنا که «مبادا چیزی را از دست بدهم» انسان را ساقط خواهد کرد. آیا حکمت آسیب‌های کرونا و مشکلات اقتصادیِ پشت سرش این است که میزان قدرتِ رسیدن به مواسات توسط مؤمنین و ولایت‌مداران امتحان ‌شود؟ 🔻 پیامبر(ص) این امتحان را مردم گرفت و فرمود: «هر کسی مسلمان می‌شود به مدینه بیاید.» با اینکه آنها در مدینه، خانه و زمین کشاورزی نداشتند. لذا وقتی مسلمانان مکه به مدینه آمدند، مومنین مدینه خانه‌های خود را با آنها نصف کردند؛ دوتا اتاق داشتند یکی را دادند. آیا خون ما رنگین‌تر از آنهاست که از ما این امتحان را نگیرند؟ 👤علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۰۲ *═✧❁﷽❁✧═* شیر آب 🚰را بستم و گوشت های لخم و صورتی
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۱۰۳ *═✧❁﷽❁✧═* کنار سفره دراز کشیدم و چشم👀 دوختم به در. ساعت نزدیک دو بود و صمد نیامده بود❌ یک باره با صدای معصومه از خواب پریدم. ساعت سه بعدازظهر بود. کنار سفره خوابم😴 برده بود. بچه ها دعوایشان شده بود و گریه😫 می کردند. کاسه های ترشی و ماست و سبزی ریخته بود وسط سفره. عصبانی😡 شدم؛ اما بچه بودند و عقلشان به این چیزها نمی رسید☹️ سفره را جمع کردم و بردم توی آشپزخانه. بعد بچه ها را بردم دست و صورتشان را شستم. لباس هایشان را که بوی ترشی و ماست گرفته بود، عوض کردم. معصومه را شیر🍼 دادم و خواباندم. خدیجه هم کمی غذا خورد و گوشه ای خوابش 😴برد. جایشان را انداختم و پتو رویشان کشیدم و رفتم دنبال کارم. سفره را شستم. برای شام کتلت درست کردم. هوا کم کم تاریک می شد. داشتم با خودم تمرین😇 می کردم که صمد آمد. بهش چی بگویم. از دستش عصبی😡 بودم. باید حرف هایم را می زدم. صدای در که آمد، بچه ها از خواب بیدار شدند و دویدند جلوی راه صمد. هر دویشان را بغل🤗 کرد و آمد توی آشپزخانه یک کیسه نایلونی کوچک دستش بود. سلام ✋داد. سرسنگین جوابش را دادم. نایلون را گرفت طرفم و گفت: «این را بگیر دستم خسته شد.» تند و تند بچه ها را می بوسید 😘و قربان صدقه شان می رفت. مثلاً با او قهر☹️ بودم. گفتم: «بگذارش روی کابینت》 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷