📌 در یک چشم برهم زدن
🔰 پس از سالها انتظار، لحظهٔ موعود فرا میرسد و ۳۱۳ نفر عاشقِ شیدا آمادهٔ یاری میشوند. هنگامی که بانگ دلنشینِ «انا المهدی، انا الامام المنتظَر» طنینانداز شود، خود را به محضر حضرت میرسانند.
💠 برخی شبهنگام در رختخواب غیب شده و به محضر حضرت میرسند و برخی دیگر که در اوج قلهٔ ایمان و اطاعت هستند در روز، سوار بر «سحاب» شده و به طوری که همهٔ مردم با نام و نشانِ آنها آشنایند،*۱ همانند تکهابرهای بهاری در بین رکن و مقام، به محضر نورانی حضرت مشرف میشوند و پروانهوار، شمع وجودِ حضرت را در بر میگیرند و با شعارِ کوبندهٔ «یا لثارات الحسین» عاشقانه در رکاب معشوقشان جانفشانی میکنند.
📚 ١. امام صادق، كمال الدّين، ج۲، ص۶۷۲
⚪️ #ویژگی_یاران_امام_زمان ۵
🌷🌷🌷🌷🌷
هـر صبـــح
زنـدگى
براى ادامه پيدا كردن،
به دنبـالِ بهانه ميگردد ..
و چه بهانه اى
زيبــاتـر از نگاه شما . . .👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
#میلاد_امام_جواد
#ماه_رجب
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
#نهضت_انتظار ۱۷۰
بسم رب المهدی الذی وعدالله به الامم
دومین اصل در مدیریت عرض شد که
👈 محبت و همدلی هست
اگه این محبت حاکم نباشه چه اتفاقی میفته؟
دیگه مدیریت موفق نیس❌
و این اصل موفقیت برای یک مدیر
در جامعه و خانواده و اجتماع است✔️
برید بررسی کنید ببینید مدیران موفق جامعه
چجوری موفق شدن؟
اکثر این مدیران محبوب کارمندانشون هستن!😍
چرا؟
چون غم کارمندش رو غم خودش میدونه
درد زیردستش رو؛ درد خودش میدونه👌
نه این که اصلا دردی حالیش نشه
مدیری که همدل با جامعه باشه
اگه خدای نکرده اتفاقی بیفته و بره سر بزنه
اولا برای سرزدن نمیره📛
درثانی هدفش خالصانه و برا حل مشکل هس
بعدشم بره اون منطقه مثلا با کفش داخل چادرها و روی فرش های اون بزرگواران نمیره😏
ولی الان چجوری تو مدیریت جامعه ما؟؟؟
اکثرا دنبال روابط اند 😒
و رفیق بازی و .......
همینه که جامعه فشل میشه و دردی از مردم دوا نمیشه
الهی که تو مدیریت رفیق بازی بشه😳😳
یعنی یه مدیر👈 رفیق همه ی مردم بشه
نه رفیق یه عده ی خاص❌
همه بتونن با مدیران جامعه خودشون ارتباط بگیرن
مشکلاتشونو بتونن مطرح کنن و بگن✔️
صلی الله علیک یااباعبدالله الحسین
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت✅🌷✋
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۰ *═✧❁﷽❁✧═* سال📆 بعد، پس از تلخی هایی که آن سال بر
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۱
*═✧❁﷽❁✧═*
به محض اینکه بچه نوپا👣 می شد و راه می رفت دیگه نیازی به دایه نداشت.آن زمان کالسکه یک کالای مدرن بود که حالا وارد خانه ی🏡 ما شده بود; کالایی که برای ما در ردیف اسباب بازی ها قرار داشت.
یک روز تصمیم😇 گرفتیم حمید را توی کالسکه بگذاریم و با احمد و علی، چهار نفری میمهان آبجی فاطمه شویم. روپوش مدرسه را عوض کردیم و لباس👕 میهمانی پوشیدیم و کالسکه را راه انداختیم.
برای اینکه مدت بیشتری کالسکه دستمان باشد مسیرمان را عوض کردیم و از راه نخلستان🌴 رفتیم.
کالسکه را نوبتی می راندیم. بعضی وقت ها دنده چهار میزدیم.
و یادمان می رفت حمید داخل کالسکه است😱 ناگهان در حالی که احمد کالسکه را می راند; چند تا از بچه های نخلستان🌴 پا برهنه ، با چوب و چماق به ما حمله ور شدند😵 من و علی را از پشت گرفتند و سخت زدند. ما هم کتک 👋می خوردیم و هم کتک می زدیم اما زور آنها بیشتر از ما بود.
دویدم🏃♂ بیرون ببینم چه خبراست که بادیدن من با عصبانیت😡 گفتند: کی گفته پاتو اینجا بذاری؟ خواستم بگویم با زری آمده ام اما رحیم نگذاشت حرفم تمام شود و با غیظ 😣گفت:
صاحب زری کس دیگه ایه ولی زری هم بی خود کرده اومده اینجا. در آن لحظه فکر 😇کردم، عجب جایی آمده اییم . مگر اینجا کجاست که اینقدر زود خبرش پیچیده و برادرهایم را تا این حد عصبانی 😡کرده و پشت در خانه ی🏡 نغمه خانم کشانده.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
🌺🌱🌺🌱
#سوره مبارکه ی بقره آیه ۳۴
👈وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَآئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ
فَسَجَدُوٓا إِلَّآ إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ
مِنَ الْكَافِرِينَ .
👈و (یاد كن) هنگامی را كه به فرشتگان
گفتیم: «برای آدم سجده و خضوع
كنید!» همگی سجده كردند؛ جز ابلیس
كه سر باز زد، و تكبر ورزید، (و به خاطر
نافرمانی و تكبرش) از كافران شد.
👌عوامل سقوط انسان
👈 این که ما عبادات خودمونو بر اساس
دستور خدا انجام بدیم
نه این که بر اساس میل باطنی خودمون
چرا که بودن خیلی ها اهل نماز شب و دعا و استغفار
ولی در بزنگاه ها سقوط کردن😢
چرا؟
چون عملشون بر اساس مبنای الهی نبود
و بر اساس میل و تمایل خودشون بود
مثل ابلیس که حاضر بود قرن ها سجده بکنه😏
اما به آدم سجده نکنه
چرا؟؟
چون خدا دستور داده بود و با مبنای
ابلیس سازگاری نداشت
🌺🌱🌺🌱