سفیران محرم
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۵۰ *═✧❁﷽❁✧═* برای آخرین بار دستم را بر زخمش گذاشتم
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۵۱
*═✧❁﷽❁✧═*
چرا جلو نیامدی و تلاش نکردی سوار آمبولانس🚑 شوی و با آنها به بیمارستان بروی؟ ممکن است چشمهایت را از دست بدهی.
-صلاح نبود❌
تعجب کردم:چی؟ از اینجا ماندن که بهتر بود. اینجا حتی وسایل کمکهای اولیه هم نداریم و با فشار دست میخواهیم خونریزی را بند بیاوریم.
پرسیدم: شما باهم اسیر 🙌شدید؟
گفت: من و میرظفرجویان و مجید جلال وند و عبدالله باوی با هم بودیم.
به آرامی گفت: عراقی ها کجا هستند؟
-آن طرف ایستاده اند.
-صدای ما را میشنوند؟ چند نفرند؟
-چرا میپرسی❓
در یک فرصت مناسب کیفم💼 را از جیب شلوارم بیرون بکشید و آن را از بین ببرید. اگر آن را از بین ببرید راحت میشوم و درد چشمانم را تحمل میکنم✅
مگر شما را تفتیش نکردند؟مگر جیب های شما را خالی نکردند؟ شما اسلحه🔫 داری؟
نکردند؟ شما اسلحه داری؟
گفت: نه، چندتا ماشین را باهم گرفتند. چون مجروح بودم فقط دستهایم را بستند و اینجا انداختند☹️
کفش های خواهر بهرامی، کفش های سفید👟 تابستانی پرستاری بود که روی سطح آن سوراخ های ریزی داشت . هردویمان در یک وضعیت نشسته بودیم. پاها 👣را جفت کرده و زانوها را در بغل گرفته بودیم. نگاه من به زمین خیره 👀بود. به همه چیز فکر میکردم، به گذشته به آینده ی نامعلومی که در پیش داشتم😞بی اختیار از روی زمین دانه دانه سنگریزه برمی داشتم و در سوراخ کفش های او فرو میکردم
تمام سطح کفش های👟 خواهر بهرامی پر شده بود از سنگریزه. وقتی هردو کفش های او از سنگریزه پر شد یکباره گفت: راستی چی شد منو مریم معرفی کردی، آخه اسم خواهرم مریمه، من میتونم هر اسمی داشته باشم به جز مریم😒
-طوری نیست منم اسم خواهرم مریمه، اسم کوچیکت چیه؟
-شمسی
-ولی از این به بعد تو میشی خواهرم و من تو رو مریم صدا میکنم✅
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
سلام مولایما✋
🏝بر ما گران است که
الطاف شما را به عینه
در زمین ببینیم،
ولی دشمن بر ما طعنه زند و
حقایق بودنتان را
انکار کند...
ای اَمان آسمان و زمینیان....
بر ما بتاب ای خورشید امامت...🏝
⚘اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الْأَئِمَّهِ الطَّاهِرِینَ وَ عَلَى شِیعَتِهِ الْمُنْتَجَبِینَ وَ بَلِّغْهُمْ مِنْ آمَالِهِمْ [أَفْضَلَ] مَا یَأْمُلُونَ
بار خدایا، بر او و بر پدرانش، آن امامانِ پاک، و بر شیعیانِ ناب و زبدهاش درود فرست و آنان را به برترین آرزوهایشان برسان⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#مهدویتدرقرآن
🔅آیهای از سوره حدید
📖اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.[حدید/۱۷]
🔸بدانید که خدا زمین را پس از مردنش زنده میکند ما آیات را برایتان به روشنی بیان کردیم باشد که به عقل دریابید.
💢 امام باقر علیه السلام در درباره این آیه شریفه فرمودند:
🔻«َیُحْیِیهَا اللَّه عزوجلُّ بِالقائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بعد موتهاِ، بموتِها : کفرُ اهْلِها، والکافر میّت.»
«خدای تعالی زمین را به واسطه قائم (علیه السلام) زنده میکند پس از آنکه مرده باشد و مقصود از مردنِ آن کفرِ اهل زمین است و کافر همان مرده است.
📚کمال الدین و تمام النعمه ،ج۲،باب ۵۸،ح۴
🖼 #عکس_نوشته
🔴 آیا لقب «قائم»، نزد اهل بیت پیامبر تنها برای امام دوازدهم به کار رفته است؟
👤 #رهبر_انقلاب : «وقتی که در خدمت امام باقر در روزهای آخر عمرش صحبت میشود و سؤال میشود که قائم آل محمد کیست؟ حضرت یک نگاهی میکنند به امام صادق. میگویند که گویا میبینم که قائم آل محمد این است.
◽️ البته میدانید که قائم آل محمد یک اسم عام است، اسم خاص نیست، اسم ولیّ عصر صلواتاللَّهعلیه نیست. حضرت ولیعصر صلواتاللَّهعلیه، قائم نهایی آل محمد است، اما همهٔ کسانی که از آل محمد در طول زمان قیام کردند -چه پیروزی به دست آورده باشند چه نیاورده باشند- اینها قائم آل محمدند.
🔸 و این روایاتی که میگوید وقتی قائم ما قیام کند این کارها را میکند، این رفاه را ایجاد میکند، این عدل را میگستراند، منظور حضرت ولیّ عصر نبود آن روز.
🔆 منظور این بود که آن شخصی از آل محمد که بَناست حکومت حق و عدل را به وجود بیاورد، او وقتی که قیام بکند این کارها را خواهد کرد و این درست هم بود.»
📆 ۱۳۵۸/۰۳/۲۱
🌷🌷🌷🌷🌷
خدایا کمک کن
اگر در صف #شهدا غایبیم،
در صف پیام رسانان راهشان
#غایب نباشیم ...👌
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
سفیران محرم
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۵۱ *═✧❁﷽❁✧═* چرا جلو نیامدی و تلاش نکردی سوار آمبو
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۵۲
*═✧❁﷽❁✧═*
مریم انگار که به خواهر کوچکترش می توپد😠 گفت: معصومه تو چه بی خیالی! میبینی که اسیر دشمن شدیم اما تو یاد بچگیات👧 افتادی؟ دلت میخواد سنگ بازی کنی؟ تقریبا نیم ساعته داری سنگریزه توی این کفش ها فرو میکنی😏 متوجه نشدی این سرباز عراقی نزدیک اومد و نگاه کرد ولی چیزی نفهمید و رفت🚶♂
سرم را چرخاندم. دیدم راست میگوید؛ سرباز عراقی نگاه و لوله ی تفنگش🔫 را از ما برگردانده بود.
لوله ی تفنگش را از ما برگردانده بود. حالا فرصت خوبی بود. کمی به مجروح🤕 نزدیک شدم. دستم را در جیبش فرو بردم و هرچه بود دراوردم. کاغذها📃 را خواندم؛
نامه ای 💌مربوط به ستاد جنگ به همراه یک قران جیبی (جز سی ام قران) بود.گفتم: اینکه قرانه، اون کاغذ هم نامه ستاد جنگه.
گفت: معطل نکن، کارت 💳شناسایی ام تو جیب عقب شلوارمه.
به آرامی و بدون چرخش سر، در پناه مریم با یک دست سنگریزه برمیداشتم و با دست دیگر کارت شناسایی را بیرون کشیدم. روی کارت نوشته بود دکتر👨⚕ هادی عظیمی، درجه: سرهنگ، پست رییس بیمارستان نیروی دریایی🌊 خرمشهر.
جا خوردم: شما سرهنگ هستید😱❓
-آهسته تر حرف بزن!
-شما دکتر هم هستید؟
-بجنبید!معطل نکنید! کارت💳 را از بین ببرید
شما رییس بیمارستان🏨 نیروی دریایی خرمشهر هم هستید؟
با پریشانی گفت:خواهش میکنم🙏 فورا نابودش کنید.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️