بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بقره_آیه۲۲۰
#تفکر_در_اسرار_دنیا_و_آخرت
ای مومنین درباره اسرار دنیا و آخرت فکر و اندیشه کنید تا حقیقت احکام الهی و معارف اسلامی برای شما روشن شود
و با درک صحیح و آگاهانه, قوانین الهی را انجام دهید.
🏝به شما سلام میکنم
و جان میگیرم...
تازه میشوم...
به شما سلام میکنم
و امید در تکتک رگهایم
جاری میشود...
به شما سلام میکنم
و غمها و اضطرابها و دلواپسیها
رنگ میبازند...
به شما سلام میکنم
و یادم میآید که
تنها نیستم...
شکر خدا که شما را دارم...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
>•🌸•<
روزےکہبہجمالتوچشممبشودباز..
اےجاندلم،روزمنآنروزبخیراست♥️'!
•
.
.
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
🥀⃟🖇¦↫#سلامباباجان💚✨
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#شهید_احمد_صالحی
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
برای انقلاب باید خون داد و شهید شد و خوشبختانه مکتب ما مکتب هجرت است
و مکتب ما مکتب مبارزه با هر شخص ، طایفه یا گروه منحرف چه در لوای اسلام و چه در لوای کفر می باشد 👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 استاد #رائفی_پور
🇮🇷 انقلاب یعنی چی؟
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بقره_آیه۲۳۵
#آگاهی_خداوند_از_دلها
وبدانید خداوند آنچه را در دل دارید می داند پس از مخالفت با دستورات خداوند بترسید( عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید) البته خداوند (نسبت به کسی که از خطاهایش پشیمان شود) آمرزنده و بردبار است
#شهید_ابراهیم_هادی
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
#ابراهیم می گفت:
همیشه به دنبال #حلال باش!
مال #حرام زندگی را به آتش می کشد.
#پول حلال کم هم باشد برکت دارد👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #حدیث
🔅 امام حسن عسکری علیه السلام:
🔹 خداوند به وسیله او بلاها را از اهل دنیا دفع و به وسیله ایشان باران نازل میکند و به واسطه وی برکات زمین را خارج میکند.
📚 بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۳
#دهه_فجر
#ایران_قوی
#الله_اکبر
🌹سهم #روز صد_وهشتاد_وهشتم: خطبه ۱۰ تا ۴ #نهج_البلاغه
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۱۰
🔹آگاهی امام علیه السلام برای مقابله با اصحاب جمل
♦️آگاه باشيد که شيطان حزب خود را جمع کرده و سواره و پياده های لشکر خود را فراخوانده است. امّا من آگاهی لازم به امور را دارم، نه حق را پوشيده داشتم و نه حق بر من پوشيده ماند. سوگند به خدا، گردابی برای آنان به وجود آورم که جز من کسی نتواند آن را چاره سازد؛ آنها که در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند و آنان که بگريزند خيال بازگشت نکنند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۹
🔹شناخت طلحه و زبير (و اصحاب جمل)
♦️چون رعد خروشيدند و چون برق درخشيدند، اما کاری از پيش نبردند و سر انجام سُست گرديدند. ولی ما اين گونه نيستيم، تا عمل نکنيم رعد و برقی نداريم و تا نباريم سيل جاری نمی سازيم.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۸ : ( این سخنان ارزشمند در سال ۳۶ هجری به بیعت زبیر، اشاره دارد.)
🔹پيمان شكنی زبير
♦️زبير می پندارد با دست بيعت کرد نه با دل، پس به بيعت با من اقرار کرده، ولی مدّعیِ انکار بيعت با قلب است. بر او لازم است بر اين ادّعا دليل روشنی بياورد يا به بيعتِ گذشته بازگردد.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۷
🔹شناخت پيروان شيطان
♦️منحرفان شيطان را معيار کار خود گرفتند و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد و در دلهای آنان تخم گذارد و جوجه های خود را در دامانشان پرورش داد. با چشم های آنان می نگريست و با زبانهای آنان سخن می گفت. پس با ياری آنها بر مرکب گمراهی سوار شد و کردارهای زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد؛ مانند رفتار کسی که نشان می داد در حکومت شيطان شريک است و با زبان شيطان سخن باطل می گويد.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۶ : ( در سال ۳۶ هجری در شهر مدینه آن گاه که از امام علیه السلام خواستند طلحه و زبیر را تعقیب نکند، فرمود:)
🔹آگاهی و مظلوميت امام (علیه السلام)
♦️به خدا سوگند، از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگير نمی شوم، که دشمنان ناگهان مرا محاصره کنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند. من همواره با ياری انسان حق طلب بر سر آن کس می کوبم که از حق روی گردان است و با ياری فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را در هم می شکنم، تا آن روز که دوران زندگانی من به سر آيد. پس سوگند به خدا، من همواره از حقِّ خويش محروم ماندم و از هنگام وفات پيامبر(صلی الله علیه و آله) تا امروز حق مرا از من باز داشته و به ديگری اختصاص دادند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۵ : ( پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ماجرای سقیفه، عباس و ابوسفیان، پیشنهاد خلافت داده که با امام علیه السلام بیعت کنند.)
1⃣ راههای پرهيز از فتنه ها
♦️ای مردم! امواج فتنه ها را با کشتی های نجات در هم بشکنيد و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهيزيد و تاج های فَخر و برتری جويی را بر زمين نهيد. رستگار شد آن کس که با ياران به پاخاست، يا کناره گيری نمود و مردم را آسوده گذاشت. اين گونه زمامداری چون آبی بد مزّه و لقمه ای گلوگير است و آن کس که ميوه را کال و نارس بچيند، مانند کشاورزی است که در زمينِ شخصِ ديگری بکارد.
2⃣ فلسفه سكوت
♦️ در شرايطی قرار دارم که اگر سخن بگويم، می گويند بر حکومت حريص است و اگر خاموش باشم، می گويند: از مرگ ترسيد. هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا! اُنس و علاقه فرزند ابيطالب به مرگ در راه خدا از علاقه طفل به پستان مادر بيشتر است. اين که سکوت برگزيدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گويم مضطرب می گرديد، چون لرزيدن ريسمان در چاههای عميق.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۴: ( گفته شده که پس از فتح بصره در سال ۳۶ هجری و کشته شدن طلحه و زبیر ایراد فرمود.)
1⃣ ويژگیهای اهل بيت(علیهم السلام)
♦️شما مردم به وسيله ما از تاريکی های جهالت نجات يافته و هدايت شديد و به کمک ما به اوج ترقّی رسيديد. صبح سعادت شما با نور ما درخشيد. کر است گوشی که بانگِ بلندِ پندها را نشنود و آن کس را که فرياد بلند، کر کند، آوای نرم حقيقت چگونه در او أثر خواهد کرد؟ قلبی که از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد. من همواره منتظر سرانجام حيله گری شما مردم بصره بودم و نشانه های فريب خوردگی را در شما می نگريستم. تظاهر به دين داری شما پرده ای ميان ما کشيد ولی من با صفای باطن درون شما را می خواندم.
2⃣ ویژگی های امام علی علیه السلام
♦️من برای واداشتن شما به راه های حق، که در ميان جادّه های گمراه کننده بود، به پاخاستم در حالیکه سرگردان بوديد و راهنمايی نداشتيد. تشنه کام هرچه زمين را می کنديد قطره آبی نمی يافتيد، امروز زبانِ بسته را به سخن می آورم. دُور باد رأیِ کسی که با من مخالفت کند. از روزی که حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شک و ترديد نکردم، کناره گيری من چونان حضرت موسی(علیه السلام) برابر ساحران است که بر خويش بيمناک نبود، ترس او برای اين بود که مبادا جاهلان پيروز شده و دولت گمراهان حاکم گردد. امروز ما و شما بر سر دو راهی حقّ و باطل قرار داريم، آن کس که به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمی ماند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۷۵ *═✧❁﷽❁✧═* آن شب را در آن اتاق گذراندیم . همه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۷۶
*═✧❁﷽❁✧═*
و جا ماندن هر کدام مان می توانست جان و
نفس بقیه را بگیرد و بعد از کلی داد و بیداد ، نگهبان اجازه داد یکی یکی به دیدن 👀فاطمه برویم .
وقتی فاطمه را روی تخت ، سِرم در دست دیدم انگار نه بغضم ، بلکه قلبم💔 در سینه ترکید . اشکم از صورتم سرازیر شد . به سمتش رفتم و او را محکم در بغل 🤗فشردم . صدایش زدم و از او خواستم چشم هایش را باز نگه دارد . این بار جایم را با فاطمه عوض کرده بودم . همیشه او به من صبر و امید می داد اما این بار من برای او از صبر و امید و انتظار و پیروزی✌️ حرف می زدم . با همه ضعف و بی حالی چشم هایش را باز کرد و گفت :
- جنگ ، جنگ تا پیروزی ، حتی اگر بمیریم ، امیدوار می میریم .
طولانی شدن پرواز ، استرس هایی😰 که حضور عراقی لباس شخصی به ما تحمیل می کرد و نامشخص بودن مقصد ، فاطمه را بی حال و نگران😢 کرده بود . فاطمه بین دو سالن روی برانکارد خوابیده بود . وقتی چشم به آن یکی سالن چرخاندم ، اسرایی را دیدم که در فرودگاه با چشم های خسته به ما نگاه👀 می کردند و نگاههای نگرانشان را از ما برنمیداشتند .
بعد از پروازی طولانی موقع فرود آمدن هواپیما ✈️دستم را از دستهای فاطمه جدا کردم و رفتم سرجای خودم نشستم . پنجرهها از دوطرف پوشیده بود و زبانها در کام نمیچرخید . وقتی هواپیما در باند فرود آمد ، فاطمه هم آمد کنار ما نشست . یک ساعت دیگر را در بلاتکلیفی و انتظار روی صندلیها نشستیم😞 چقدر لحظات سنگین و کند میگذشتند . به صداها و حرکات و رفتارها خیره بودیم تا اینکه همان لباس شخصی آمد و گفت :
- پیاده شوید.
وقتی در باند فرودگاه ایستادیم ، با چهرههای جدیدی مواجه شدیم که به ما لبخند😊 میزدند و معلوم بود عراقی نیستند . بعد از آن مردی به همراه سه خانم 🧕که مانتو، شلوار و مقنعه سرمهای پوشیده بودند، خوشحال و شتابان به سمت ما آمدند . به فارسی با ما سلام ✋و احوال پرسی کردند . پرسیدم :
- شما هم اسیرید؟
گفت :
- نه! ما آمدهایم اسیرهایمان را ببریم.
ـ کجا؟
ـ ایران!
ـ ایران؟؟ ما داریم میریم ایران❓❓
ـ بله. به هواپیمای ایران ایر اشاره کرد و گفت : این هواپیما منتظر شماست!
ـ اینجا کجاست❓
ـ آنکارا! اسارت تمام شد .
ـ یعنی جنگ تمام شد❓
چشمهایم را میمالاندم . سرم را به شدت تکان میدادم تا از گیجی بیرون بیایم . به فاطمه و حلیمه و مریم مات و مبهوت🙄 نگاه میکردم . زبانم سنگین شده بود . پاهایم به هم میپیچید . باد سردی که از پشت بر سر و کمرم میوزید ، سرعت راه رفتن ما را چند برابر میکرد . وقتی وارد هواپیمای✈️ ایران شدیم ، همه خوشحال بودند و میخندیدند . گره همه ابروها باز شده بود . همه به فارسی حرف میزدند و دیگر نیازی به مترجم نبود . آن قدر شوکه شده بودم که در مقابل رفتار خوب میهمانداران هواپیما هیچ عکسالعملی نداشتم . از حرف زدن میترسیدم 😰به دور و برم نگاه میکردم . هیچ کس نعره نمیکشید! هیچ کس نمی خواست سرم را به این طرف و آن طرف بکوبد . حتی قاب پنجرهها بالا بود و من از پنجره به بیرون خیره شده بودم تا کسی با من حرف نزند و از من چیزی نپرسد و بتوانم تکه تکه آخرین جملاتی را که شنیده 👂بودم به هم وصل کنم .
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بقره_آیه۲۳۸
#اهمیت_نمازها
(ای مومنین) از نمازهای( پنجگانه و خصوصا ) نماز ظهر( که در وسط روز و لابه لای کارهای روزمره قرارگرفته غفلت نکنید و بخوبی مراعات و محافظت کنید.
(و نمازها را در اول وقت و با ادب مخصوص بجای آورید و همانطور که همه عالم هستی با خشوع و خضوع در اطاعت خدا هستند) شما هم برای خداوندمطیعانه به نماز بایستید