بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_کهف_آیه_۸
《و انّا لَجَعلونَ ما عَلیها صَعیداً جُرُزا》
#سرانجام_زمین_و_زینتهای_
دنیوی
رزق و برق دنیا برای آزمایش است و نباید فریب آن را خورد و اینها پایدار نیست و سرانجام محو و نابود خواهد شد
ما همه آنچه را روی زمین است از میان خواهیم برد و سطح زمین را خشک و بی آب وعلف می گردانیم
❖ بوی گلها🌼 🍃
عالمی را مست وحیران میکند،
دیدن مهدی هزاران درد، درمان میکند،
مدعی گوید🌺❤️
که با یک گل نمیگردد بهار،
ما گلی داریم که عالم را گلستان میکند.
🌱" اللهم عجل لولیڪ ألفرج "🌱
هر روز بنشینید یك مقدار
با امامزمان(عجل تعالی فرجه الشریف) درد و دلکنید..💓
خوب نیست شیعه روزش شب شود و
شبش روز شود و اصلا به یاد او نباشد!🌿
#آیت_الله_میلانی
#امام_زمان
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و شانزدهم
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه90 : در بيان صفات خداوندی
1⃣ خداشناسی
♦️سپاس خداوندی را که بی آن که ديده شود شناخته شده و بی آنکه انديشه ای به کار گيرد آفريننده است. خدايی که هميشه بوده و تا ابد خواهد بود، آنجا که نه از آسمانِ دارای برج های زيبا خبری بود و نه از پرده هایِ فروافتاده اثری به چشم می خورد، نه شبی تاريک و نه دريايی آرام، نه کوهی با راههای گشوده، نه درّه ای پر پيچ و خم، نه زمين گسترده و نه آفريده های پراکنده وجود داشت. خدا پديدآورنده پديده ها و وارث همگان است. خدای آنان و روزیِ دهنده ايشان است، آفتاب و ماه به رضايت او می گردند که هر تازه ای را کهنه و هر دوری را نزديک می گردانند. خدا روزی مخلوقات را تقسيم کرد و کردار و رفتارشان را برشمرد، از نَفَس ها که می زنند و نگاه های دزديده که دارند و رازهايی که در سينه ها پنهان کردند. و جايگاه پديده ها را در شکم مادران و پشت پدران تا روز تولّد و سرآمد زندگی و مرگ همه را می داند. اوست خدايی که با همه وسعتی که رحمتش دارد، کيفرش بر دشمنان سخت است و با سخت گيری که دارد، رحمتش همه دوستان را فراگرفته است، هر کس که با او به مبارزه برخيزد، (خداوند) بر او غلبه می کند و هر کس دشمنی ورزد هلاکش می سازد. هر کس با او کينه و دشمنی ورزد تيره روزش کند و بر دشمنانش پيروز است، هر کس به او توکل نمايد او را کفايت کند و هر کس از او بخواهد، می پردازد و هر کس برای خدا به محتاجان قرض دهد، وامش را بپردازد و هر که او را سپاس گويد پاداش نيکو دهد.
2⃣ اندرزهای حكيمانه
♦️بندگان خدا! خود را بسنجيد قبل از آنکه مورد سنجش قرار گيريد، پيش از آنکه حسابتان را برسند، حساب خود را برسيد و پيش از آنکه راه گلو گرفته شود نفس راحت بکشيد و پيش از آنکه با زور شما را به اطاعت وادارند فرمانبردار باشيد. بدانيد همانا آن کس که خود را ياری نکند و پند دهنده و هشدار دهنده خويش نباشد، ديگری هشدار دهنده و پند دهنده او نخواهد بود.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📌 عاقبت فراموشی غدیر...
▫️ اگر غدیر فراموش نمیشد، عاشورا اتفاق نمیافتاد. حال یادمان باشد اگر غدیری نباشیم، عاشورایی دیگر در راه است.
ولی اینبار اگر قرار باشد پشت اماممان را خالی کنیم، دیگر مجالی برای این روزمرهگیها باقی نخواهد ماند.
و زمین و آسمان که روزیشان را از دست امامشان میگیرند، تکتک ما را درهم خواهند شکست…
«اَلحمدُالله الَذی جَعلنا مِن المتمکینَ بولایهِ امیر المومنینَ والائمه علیهمالسلام»
#عید_غدیر
✍
حال و روز شیطان در روز «غدیر» و روز «سقیفه» از لسان مبارک إمام باقر علیهالسلام...
جابر از إمام باقر علیهالسلام نقل میکند که حضرت فرمودند:
هنگامی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در روز غدیر، دست مولا علی علیهالسلام را گرفتند، ابلیس بر سر سربازان خود نعرهای کشید و تمامی آنها از خشکی و دریا به سوی او آمدند و گفتند:
ای سرور و ای مولای ما! چه اتفاقی برایت افتاده است؟ ما تاکنون فریادی به این وحشتناکی از شما نشنیده بودیم!؟
شیطان به آنان گفت:
فَعَلَ هَذَا اَلنَّبِيُّ فِعْلاً إِنْ تَمَّ لَمْ يُعْصَ اَللَّهُ أَبَداً
🔹این پیامبر کاری انجام داد که اگر به سرانجام برسد، دیگر هیچ کس خداوند را معصیت نمیکند.
سربازان او به او گفتند: ای سرور ما! شما کسی هستید که با آدم ابوالبشر آن چنان کردید. (چگونه از خود مأیوس شدهای؟!)
🔻در همین هنگام بود که منافقان آهسته بر در گوش یکدگر گفتند:
او (رسول خدا صلیاللهعلیهوآله) از روی هوس سخن میگوید!
و یکی از آن دو [ابوبکر و عمر] به دیگری گفت: آیا نمیبینی که چشمان او (رسول خدا صلیاللهعلیهوآله) چطور مانند دیوانگان در سرش میچرخد؟!
🔸در اینجا بود که شیطان فریاد بلندی از خوشحالی برآورد و دوستان خود را جمع کرد و گفت: آیا از آن کاری که من پیش از این با آدم کردم خبر دارید؟
گفتند: آری. گفت: آدم عهد خدا را شکست، اما به خداوند کافر نشد، اما اینها هم عهد را شکستند و هم به رسول او کافر شدند.
🔸در اینجا إمام باقر علیهالسلام فرمودند:
هنگامی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به شهادت رسیدند و مردم فردی غیر از مولا علی علیهالسلام را برای خلافت برگزیدند،
لَبِسَ إِبْلِيسُ تَاجَ اَلْمُلْكِ وَ نَصَبَ مِنْبَراً وَ قَعَدَ فِي اَلْوَثْبَةِ وَ جَمَعَ خَيْلَهُ وَ رَجْلَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ
🔻شیطان تاج پادشاهی بر سر نهاد و منبری برای خود فراهم نمود و با زیورآلاتش بر آن نشست، و سواره نظام و پیاده نظام خود را جمع کرد و سپس به آنان گفت:
اِطْرَبُوا لاَ يُطَاعُ اَللَّهُ حَتَّى يَقُومَ اَلْإِمَامُ
🔻جشن بگیرید که تا زمانی که امام (زمان علیهالسلام) قیام نکند، خداوند اطاعت نمیشود.
و امام باقر علیه السلام این آیه را تلاوت کردند:
«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ» (سبأ / ۲۰)
🔹و قطعا شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت و جز گروهی از مؤمنان [بقیه] از او پیروی کردند}
و فرمودند: ابلیس گمانی درباره آنها کرد و آنان نیز گمان او را به تحقق رساندند.
📚 الکافی، ج۸ ص۳۴۴
#من_غدیری_ام
#عید_غدیر
#غدیر
@girl_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 چرا باید در عید غدیر اطعام داد؟
ـــــــــــــــــــــــــ
#پویش_اطعام_غدیر
بسم الله الرحمن الرحیم
#من_غدیری_ام
امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
یک درهم به برادران با ایمان و معرفت دادن در روز #عید_غدیر برابر هزار درهم است .
به رسم هر ساله قصد داریم به مناسبت عید سعید غدیر ۵٠٠ پرس غذای گرم بین نیازمندان در استان سیستان و بلوچستان توزیع کنیم
دوستانی که اهل خیر هستند بسم الله
👈شماره کارت جهت واریز نقدی :
5047061003279805به نام : مهدی نصیری لطفا فیش واریزی را به ادمین ارسال نمایید: @Takhribchi313 اجرکم عندالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_اسماعیل_سریشی
🌷🌷🌷🌷🌷
💠 شهیدی که هزینه کتابش را پرداخت!
سال ۱۳۹۰ کتاب خاطرات شهید امنیت اسماعیل سریشی که به دست عبدالمالک ریگی به شهادت رسید، آماده چاپ شده بود.
سه میلیون به حساب کاغذ فروش واریز شد تا کاغذ را به چاپخانه بفرستد.
صبح فردا کاغذفروش زنگ زد و گفت: کاغذ گران شده. یک میلیون باقیمانده را الان واریز کن تا کاغذ را بفرستم. وگرنه پول را برمیگردانم.
💢مانده بودم چه کنم.
همان موقع دوست شهید تماس گرفت و بی مقدمه گفت: شماره کارت بانکی تان را سریع بفرستید‼️
چند دقیقه بعد یک میلیون به حسابم واریز شد. بعد هم دوست شهید زنگ زد و گفت: صبح امروز اسماعیل به خوابم آمد. یک میلیون پیش من داشت و گفت این مبلغ را بفرستم برای شما برای چاپ کتاب...
📗برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#یا_امام_علی_النقی(ع)💚
ز سوے عرش رحمن ، نوید شادے آمد
بشارٺ اے محبان ، #امام_هادے آمد
ڪجایے یا بن زهرا بده #عیدے ما را
ڪہ روح #عشق و ایمان امام هادے آمد
#میلاد_امام_هادی(ع)💫🌺
#بر_شیعیان_جهان_مبارکبارد💫🌺
1_1593693703.pdf
1.18M
🖼 40 لوح (پوستر) از فرازهای خطبه گران سنگ پیامبر رحمت در روز غدیر خم
#من_غدیری_ام
#عید_غدیر
#غدیر
@porseman313
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۶۷
*═✧❁﷽❁✧═
گول ظاهرش رو نخور خیلی عمیقه ... آب 💦هر چی زلال تر و شفاف تر باشه ... کمتر میشه عمقش رو حدس زد ... به نظر میاد اوجش یک، یک و نیم باشه ... اما توی این فصل، راحت بالای 3 متره ...
ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
- مثل آدم هاست ... بعضی ها عمق وجودشون مروارید داره... برای رفتن سراغ شون باید غواص ماهری باشی ... چشم دل می خواد ...
توی حال و هوای خودم اون جمله رو گفتم ... سرم رو که آوردم بالا ... حالت نگاهش عوض شده بود ...
ـ آدم های زلال رو فکر می کنی عادین ... و ساده از کنارشون رد میشی ... اما آّب گل آلود ... نمی فهمی پات رو کجا میزاری ... هر چقدر هم که حرفه ای باشی ... ممکنه اون جایی که داری پات 👣رو میزاری ... زیر پات خالی باشه ... یا یهو زیر پات خالی بشه ...
خندید ...
ـ مثل فرهاد که موقع رد شدن از رود ... با مغز رفت توی آب...
هر چند یادآوری صحنه خنده داری بود ... و همه بهش خندیدن😅 ... اما مسخره کردن آدم ها ... هرگز به نظرم خنده دار نبود ...
حرف رو عوض کردم و از دکتر جدا شدم ... رفتم سمت انشعاب رود، وضو گرفتم ... دکتر و بقیه هم آتیش ♨️روشن کردن ... ده دقیقه بعد ... گروه به ما رسید ... هنوز از راه نرسیده ... دختر و پسر پریدن توی آب ...
چشم هام گر گرفت ...
وقتی داشتم از آب زلال و تشبیهش به آدم ها حرف می زدم ... توی ذهنم شهدا🌷 بودن ... انسان های به ظاهر ساده ای که عمق و عظمت وجودشون تا آسمان می رسید ... و حالا توی اون آب عمیق ...
کوله ام🎒 رو برداشتم و از جمع جدا شدم ... به حدی حالم خراب شده بود که به کل سعید رو فراموش کردم ...
چند متر پایین تر ... زمین با شیب تندی، همراه با رود پایین می رفت ... منم باهاش رفتم ... اونقدر دور شده بودم که صدای آب ... صدای اونها رو توی خودش محو کرد ...
کوله رو گذاشتم زمین ... دیگه پاهام حس نداشت ... همون جا کنار آب🌊 نشستم ... به حدی اون روز سوخته بودم ... که دیگه قدرت کنترل روانم رو نداشتم ... صورتم از اشک، خیس شده بود ...
به ساعتم⏱ که نگاه کردم ... قطعا اذان رو داده بودن ... با اون حال خراب ... زیر سایه درخت، ایستادم به نماز ... آیات سوره عصر ... از مقابل چشمانم👀 عبور می کرد ..
دو رکعت نماز شکسته عصر هم تموم شد . از جا که بلند شدم ... سینا ... سرپرست دوم گروه ... پشت سرم ایستاده بود ... هاج و واج ... مثل برق گرفته ها ...
بدجور کپ کرده بود ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... صدام بریده بریده در می اومد ...
- کاری داشتی آقا سینا؟ ...
با شنیدن جمله من، کمی به خودش اومد ... زبونش بند اومده بود ... و هنوز مغرش توی هنگ بود ...
حس می کردم گلوش بدجور خشک شده ... و صداش از ته چاه در میاد ... با دست به پشت سرش اشاره کرد ...
ـ بالا ... چایی گذاشتیم ... می خواستم بگم ... بیاید ... خوشحال میشیم ..
از حالت بهم ریخته و لفظ قلم حرف زدنش ... می شد تا عمق چیزهایی رو که داشت توی ذهنش می گذشت رو دید... به زحمت لبخند زدم ... عضلات صورتم حرکت نمی کرد...
- قربانت داداش ... شرمنده به زحمت افتادی اومدی ... نوش جان تون ... من نمی خورم ...
برگشت ... اما چه برگشتنی ... ده دقیقه بعد دکتر اومد پایین ...
- سر درد 🤕شدم از دست شون ... آدم میاد کوه، آرامش داشته باشه و از طبیعت لذت ببره ... جیغ زدن ها و ...
پریدم توی حرفش ... ضایع تر از این نمی تونست سر صحبت رو باز کنه ... و بهانه ای برای اومدن بتراشه ...
ـ بفرما بشین ... اینجا هم منظره خوبی داره ...
نشست کنارم ... معلوم بود واسه چی اومده ...
- جوانن دیگه ... جوانی به همین جوانی کردن هاشه که بهترین سال های عمره ..
یهو حواسش جمع شد ...
- هر چند شما هم ... هم سن و سال شونی ... نمیگم این کارشون درسته ... ولی خوب ...
سرم رو انداختم پایین ... بقیه حرفش رو خورد ... و سکوت 🤐عمیقی بین ما حکم فرما شد ...
- زمان پیامبر ... برای حضرت خبر میارن که فلان محل ... یه نفر مجلس عیش راه انداخته و ...
پیامبر از بین جمع ... حضرت علی رو می فرسته ... علی جان برو ببین چه خبره؟ ...
حضرت میره و برمی گرده ... و خطاب به پیامبر عرض می کنه ... یا رسول الله ... من هیچی ندیدم ...
شخصی که خبر آورده بوده عصبانی میشه و میگه ... من خودم دیدم ... و صدای ساز و دهل شون تا فاصله زیادی می اومد ... چطور علی میگه چیزی ندیدم؟ ..
پیامبر می فرمایند ... چون زمانی که به اون کوچه رسید ... چشم هاش رو بست و از اونجا عبور کرد ... من بهش گفته بودم، ببین ... و اون چیزی ندید ...
مات و مبهوت بهم نگاه🙄 می کرد ... به زحمت، بغض و اشکم رو کنترل کردم ... قلب و روحم از درون درد می کرد ..
ـ به اونهایی که شما رو فرستادن بگید ... مهران گفت ... منم چیزی ندیدم ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══