eitaa logo
سفیر هدایت
1.3هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
4 فایل
از طریق ایدی زیر پاسخگوی سوالات شما هستیم. @Mhamidi_1353 تبادل و تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ از امروز کارهایت را برای رضای خدا انجام بده تا فرق آن را بیابی ☘نقل است که پادشاهی خواست تا مسجدی در شهر بنا کنند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند. چون می‌خواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود. ☘شبی از شب‌ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را به‌جای اسم پادشاه نوشت! 🍀وقتی پادشاه هراسان از خواب پرید، سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست یا نه؟! ☘سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند: آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است. 🍀مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است. در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید. ☘دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را به‌جای اسم پادشاه نوشت. 🍀صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست. ☘رفتند و بازگشتند و خبر دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد است. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد. تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد! 🍀پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشت را از بر کرد. دستور داد تا آن زن را نزدش بیاورند. ☘پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود، حاضر شد. 🍀پادشاه از وی پرسید: آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟ ☘گفت: ای پادشاه، من زنی پیر و فقیر و کهن‌سالم و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم. 🍀پادشاه گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟ ☘گفت: به‌ خدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز... 🍀پادشاه گفت: بله! جز چه؟ ☘پیرزن گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی را که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد، دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود. 🍀تشنگی به‌شدت بر حیوان چیره شده بود و به سبب طنابی که با آن بسته شده بود، هرچه سعی می‌کرد خود را به آب برساند، نمی‌توانست. ☘برخاستم و سطل را نزدیک‌تر بردم تا آب بنوشد. به خدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم. 🍀پادشاه گفت: آری! تو این کار را برای رضای خدا انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد! 👈پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر سر در مسجد بنویسند. ‌ کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
امیرالمومنین امام علی علیه السلام: غصه های گذشته را بر قلب خود باز نکن زیرا تو را از آینده و آماده شدن برای زندگی نو مشغول می‌سازد. غررالحکم، صفحه ۳۲۱ کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
🌷قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: فَاغتَسِلْ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ و لَو أنَّكَ تَشتَرِي الماءَ بِقوتِ يَومِكَ و تَطويهِ فَإنَّهُ لَيسَ شَيءٌ مِنَ التَّطَوُّعِ أعظَمَ مِنهُ ؛ 🌸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرمایند: هر جمعه غسل كن، حتّى اگر لازم شود براى تهيّه آب آن، خوراك روزانه ات را بفروشى و گرسنه بمانى؛ زيرا هيچ امر مستحبّى بالاتر از غسل جمعه نيست. بحار الأنوار ج 81 ص 129 کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
در طوفان‌های زندگی خدا کنار تو و مواظب توست مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگين و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می‌گذشت. او را ديد و متوجه حالت پريشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را ديد، بی‌اختيار گفت: عجيب آشفته‌ام، همه چيز زندگی‌ام به هم ريخته. به‌شدت نيازمند آرامش هستم و نمی‌دانم اين آرامش را کجا پيدا کنم؟ استاد برگی را که از شاخه روی زمين افتاده بود، داخل نهر آب انداخت و گفت: به اين برگ نگاه کن. وقتی داخل آب می‌افتد، خود را به جريان آن می‌سپارد و با آن می‌رود. سپس سنگ بزرگی را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به‌خاطر سنگینی‌اش داخل نهر فرورفت و در عمق آن کنار بقيه سنگ‌ها قرار گرفت. استاد گفت: اين سنگ را هم که ديدى، به‌خاطر سنگینی‌اش توانست بر نيروی جريان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گيرد. حال تو به من بگو آيا آرامش سنگ را می‌خواهی يا آرامش برگ را؟ مرد جوان مات‌ومتحير به استاد نگاه کرد و گفت: اما برگ که آرام نيست. او با هر افت‌وخيز آب نهر بالاوپايين می‌رود و الان معلوم نيست کجاست! لااقل سنگ می‌داند کجا ايستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جريان دارد اما محکم ايستاده و تکان نمی‌خورد. من آرامش سنگ را ترجيح می‌دهم! استاد لبخندی زد و گفت: پس چرا از جريان‌های مخالف و ناملايمات جاری در زندگی‌ات می‌نالی؟! اگر آرامش سنگ را برگزيده‌ای پس تاب ناملايمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی، آرام و قرار خود را از دست مده. استاد اين را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود، نفس عميقی کشيد و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد. چند دقيقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسيد: شما اگر جای من بوديد آرامش سنگ را انتخاب می‌کرديد يا آرامش برگ را؟! استاد لبخندی زد و گفت: من در تمام زندگی‌ام خودم را با اطمينان به خالق رودخانه هستی و به جريان زندگی سپرده‌ام و چون می‌دانم در آغوش رودخانه‌ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور يار دارد، از افت‌وخيزهايش هرگز دل‌آشوب نمی‌شوم و من آرامش برگ را می‌پسندم. خود را به خدا بسپار و از طوفان‌های زندگی هراسی نداشته باش چون خدا کنار تو و مواظب توست. کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
🔴 صدای زنان غربی 🔶 آزار دهنده ترین مساله در حوزه زن غربی، تنزل جایگاه زن است،بعد از سالها تمدن سازی و تغییر و تحول زن وخانواده در غرب آنها امروز مثل انسان های عقب افتاده در بدیهی ترین حق و حقوق زنان گیر کرده اند. ابتدایی ترین نیاز یک زن، امنیت خیابان و کوچه ها و خانه و محل کار است تا در سایه این امنیت رشد کند. ولی زن غربی در همین بدیهیات هم دچار مشکل و سردرگمی شده است ⏪حال این زن می‌تواند به آزادگی های برتری مثل آزادی های سیاسی و اجتماعی فکر کند؟ مثلا به آزادی فلسطین! مثلا تغییر تمدن! مثل رشد تمدن! مثلا تمدن سازی!مثلا تربیت آزادگان،..... قضاوت با وجدان آگاه شما کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
🚗🚕🚗🚕 *همسفر* از قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش همسفر شو... با یکی از دوستام تازه آشنا شده بودم چندبار بهم گفته بود یه سفر با هم بریم، تا یه روز بهم گفت فردا میخوام برای انجام کاری برم شیراز اگر میای راهی شو صبح میام دنبالت.... سر وعده اومد در خونه مون سوئیچ ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید. گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم. رسیدیم عوارضی اتوبان خواستیم از دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم. دو تا دکه بود گفت بیا از اون یکی بخریم. گفتم: این که نزدیکتره ؟!!! گفت: چون اون کمی دورتر دکه زده مشتری نداره از اون بگیریم تا کسب اونم بگرده... همانجا بهش گفتم کاش دو تا مسافر سوار کنیم هزینه بنزین در بیاد. گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه. بین راه یه مسافر فقیری دست بلند کرد. اونو سوار کرد. مسیرش کوتاه بود؛ پول که ازش نگرفت، 5هزار تومن هم بهش داد. گفتم حداقل پول نمیدادی بهش مجانی سوارش کردی. گفت من این پنج تومانو میخواستم بندازم صدقه خوب زودتر رسید به دست مستحقش. رسیدیم شيراز، پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود. گفت 4 تا 5هزارتومن. 4تا ازش خرید. گفتم رفیق زیاد نیست گفت بیا دوتاش برای تو رفتی تهران بذار توماشین خراب نمیشه . گفت: میخواستم روزیش تامین بشه. گناه داره تو آفتاب وایساده. جلو شاهچراغ هم از یه بچه یه کتاب دعا خرید. در برگشتن از زیارت یه پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود. یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای خودمونو وزن کنیم؟ گفتم: من وزنمو میدونم چقدره. گفت: باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد روزیش از کجا تامین بشه؟!!! گفتم: باشه یه پولی بهش بده بریم. گفت: نه، غرورش میشکنه، میشه گدایی؛ اینجوری میگه کاسبی کردم. یادمه در طول سفر اگه میخواستم در مورد یکی حرف بزنم، بحث رو عوض میکرد میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و غیبتش رو کنیم... سرتونو درد نیارم کل سفر از این کارها زیاد انجام داد... حساب کردم کل خریداش به 100 هزارتومانم نرسید. اما کلی آدمو خوشحال کرد. خیلی درس ها به من داد که بیش از صد هزار تومان می ارزید. میدونین شغل رفیق من چه بود؟!!! برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود، و یه مغازه کوچک داشت. میدونین چه ماشینی داشت؟!!! پرایدِ 85 میدونین چن سالش بود؟!!! 34 سال... میدونین من چه کاره بودم؟!!! کارمند بانک بودم، باغ هم داشتم. میدونین چه ماشینی داشتم؟ 206 صندوق دار؛ کلک زدم گفتم خرابه که اون ماشینشو بیاره.. دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست: *دستهایی که کمک میکنن، مقدس تر از لبهایی هستن که دعا میکنن....* بنده مخلص خدا بودن، به حرکت است نه ادعا کردن... بعضیها بزرگوار به دنیا اومدن تا دیگران هم ازشون چیزایی یاد بگیرن... سالم و تندرست باشید کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 چشم دیدار ندارم شده ام کورِ رو که رو نیست ولی تشنه‌دیدار توام آرزو بر من آلوده روا نیست ، ولی .. کاش یک روز ببینم که ز انصار توام اللهم عجل لولیک الفرج کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
🌷عنه عليه السلام ـ أيضا ـ إذا دَخَلَ الرَّجُلُ مِنكُم بَيتَهُ ، فإن كانَ فيهِ أحَدٌ يُسَلِّمُ علَيهِم ، و إن لَم يَكُن فيهِ أحَدٌ فَلْيقُلْ ; السلامُ علَينا مِن عِندِ رِبِّنا ، يقولُ اللّه ُ: «تَحِيّةً مِنْ عِنْدِ اللّه ِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً» . 🌸امام باقر عليه السلام ـ درباره همين آيه ـ فرمود هرگاه مردى از شما به خانه خود وارد شد ، اگر كسى در خانه بود به آنها سلام كند و اگر كسى نبود بگويد: «السلامُ علينا من عند ربّنا؛ سلام بر ما از جانب پروردگارمان» كه خداوند مى فرمايد: «[كه آن ]تحيّتى است مبارك و پاكيزه از جانب خدا». بحار الأنوار : 76/3/3 . کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
حضرت امام صادق عليه السلام: ما سَدَّ اللّهُ عزّوجلّ عَلى مُؤمِنٍ بابَ رِزقٍ، إلّا فَتَحَ اللّهُ لَهُ ما هُوَ خَيرٌ مِنهُ خداوند عزّوجلّ هيچ درى از روزى را بر مؤمن نمى بندد، جز اين كه بهتر از آن را براى او مى گشايد بحارالأنوار جلد72 صفحه52 کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
⚠️ بهترین وسیلۀ نجات!  اوّل رفیق راه را پیدا کن ، بعد حرکت کن. الرَّفِیق ثُمَّ الطَّریق : اوّل رفیق، سپس طیّ طریق. خدا را هم رفیق حساب کن. ✨🍃 هر امر خوبی که از بیرون به ما می رسد ،مثل رفیق خوب یا موفقیّت به اعمال خوب و ... به خاطر رابطه ی خوبی است که از درون با خدا داشته یم. گاهی نتیجه عمل خالص چندین ساله آن است که ، حق تعالی یک رفیق الهی نصیب می فرماید که بهترین وسیلۀ نجات انسان است.اگر دنبال رفیق بی عیب بگردی،بی رفیق باقی می مانی. [ مهدی طیّب ، مصباح الهدی – سخنان حاج محمد اسماعیل دولابی- چاپ هفدهم،1394 ،ص 260 . ] کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99
🔆 🔻آدم همیشه بهار نیست 🔸کسی نمی‌تواند به طبیعت بگوید: چرا زمستان شدی؟ چرا پاییز نماندی؟ 🔹کسی نمی‌تواند به برف بگوید: چرا آب شدی؟ یا اصلاً چرا آمدی که آب بشوی؟ 🔸کسی نمی‌تواند به زمین اعتراض کند: چرا این‌قدر سرد می‌شوی؟ 🔹کسی نمی‌تواند به پاییز بگوید: چرا دلگیری؟ چرا برگ‌ها را حرام می‌کنی؟ چرا زرد می‌شوی؟ چرا اخم می‌کنی؟ چرا اشک می‌ریزی؟ 🔸کسی به تابستان نمی‌گوید: چرا این‌قدر گرمی؟ بارانت کو؟ 🔹از همه مهم‌تر بهار که همه‌چیز تمام است و هیچ‌کس به بهار نمی‌گوید: تا الان کجا بودی؟ چرا همیشه نمی‌مانی؟ 🔸هیچ‌کس از تابستان توقع برف ندارد و هیچ‌کس از زمستان توقع گرمای تابستان و کولر آبی ندارد. 🔹همان‌قدر که طبیعت حق دارد همیشه بهار نباشد، آدم هم حق دارد. 🔸آدم هم حق دارد یک‌وقت‌هایی زمستان باشد. حق دارد یک‌وقت‌هایی سرد باشد. یک‌وقت‌هایی دل‌گیر و گریان باشد. و یک‌وقت‌هایی به‌طرز خفه‌کننده‌ای گرم باشد. 🔹گذر فصل‌ها طبیعت آدم است. آدم همیشه بهار نیست! کانال سفیرهدایت بپیوندید 👇 @safirehedayat99