تصویری زیبا از عزیز دل ونور دیده و گل سر سبد لشکر ویژه شهدا،شهید محمود کاوه در حالیکه بسیجی های لشکرش دور تا دور گردا گردش حلقه زده اند.
اخلاق اخلاق اخلاق
خصلتی برجسته در شهید کاوه، بی ادعا خاکی و افتاده و مخلص
همین ها بود که در قلب تمام نیروها و مردم جای گرفت.
شهیدان اسدالله کشمیری فرمانده گردان امام سجاد ع و سید علی توکلی فرمانده گردان حضرت رسول ص کنار شهید کاوه دیده میشوند.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
༻﷽༺
🎥 توصیه تکاندهنده و منتشرنشده شهید سپهبد سلیمانی در جمع مدافعان حرم:
نگاه کنید، اون همه زن و بچه، توی این همه گرگ منتظر شما هستند، یاعلی!
@safiremamreza
🔰 سقوط بشار و صعود بشارتها
🔹با انتشار اخبار سقوط حکومت سوریه، شاهد تحلیلهای هیجانی و ناامید کننده گوناگونی هستیم؛
🔸« خون شهدای مدافع حرم را به باد دادند! »
گویا که شهدای مدافع حرم برای دفاع از حکومت سوریه و شخص بشار اسد میجنگیدند، در حالی که با رفتن بشار، آرمان دفاع از حرمها و مقدسات سوریه بر زمین نخواهد ماند.
🔸« مقصر پزشکیان و عراقچی هستند که با ابزار دیپلماسی و مذاکره، به دنبال مدیریت مسئله پیچیدهی سوریه بودند »
انگار نه انگار که عراقچی در دوحه و علی لاریجانی به نمایندگی از رهبری دوبار در دمشق به دنبال مدیریت صحنه و متقاعد سازی طرفهای درگیر و انگیزهسازی برای بشار اسد و حاکمیت سوریه بودند.
🔸 « جمهوری اسلامی مقصر است که گذاشت حکومت سوریه سقوط کند! »
یعنی انتظار دارند وقتی رئیسجمهور سوریه نمیخواهد، مردم سوریه نمیخواهند و ارتش سوریه نمیخواهد به هر دلیلی مقاومت کند، ایرانیها دایهی دلسوزتر از مادر شوند و با دخالت بیجا در امور داخلی یک کشور دیگر، اراده خود را بر مردم و حاکمیت آن کشور به هر قیمتی تحمیل کنند!
ما قبلا هم با درخواست سوریه و حاکمیت و شخص بشار اسد، عملیات مستشاری در این کشور داشتیم.
🔸« چون عملیات وعدهی صادق با تعلّل روبرو شد، دولت سوریه سقوط کرد »
رهبر معظم انقلاب تأکید کردند نه تعلل میکنیم و نه شتابزده عمل میکنیم؛
همهی ما به تدابیر رهبر جبهه مقاومت و فرمانده کل قوا ایمان داریم و با تهمت «تعلل کردیم که سید حسن نصرالله به شهادت رسید»، تدابیر امام خامنه ای و بیانات صریح ایشان را نادیده نمیگیریم و دل مردم منطقه و حاکمان کشورهای جبهه مقاومت را با وسوسه های سرپنجههای رسانه ای دشمن، خالی نمیکنیم.
🔸 « اگر حاج قاسم بود، سوریه سقوط نمیکرد »
گویا که نمیدانند استاد و پیر مراد حاج قاسم، تأکید کردند که با آمدن سردار قآآنی، خلاءِ حضور حاج قاسم رفع گردید. تضعیف سرداران سپاه و فرماندهان میدان _که این روزها تا توانستند تلاش کردند تا علاوه بر متقاعدسازی حاکمیت سوریه، آرایش میدان و جبهههای مبارزه را سروسامان دهند_، اشتباه راهبردی بوده و تنها به سود رژیم صهیونیستی تمام میشود.
🔻 بهترین پایهی تحلیل برای این روزها همان بشارت ماندگار سردار دلها حاج قاسم سلیمانی عزیز است که:
« من با تجربه این را میگویم که میزان فرصتی که در بحران ها وجود دارد، در خود فرصتها نیست. اما شرط آن این است که: نترسید و نترسیم و نترسانیم »
و چه زیبا فرمود امام راحل عظیم الشان ما :
« چه کوته نظرند آنهایی که خیال میکنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیدهایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بیفایده است،
ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم.
راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند »
💢سفیر ایران در دمشق: سوریه در آینده به میدان نبرد گروههای مختلف و برخی کشورها تبدیل خواهد شد.
#سوریه
📲اخبار جبهه مقاومت
با شهید گمنام آغویه403.m4a
21.51M
راوی سردار جانباز باقرزاده
جانشین شهید محمود کاوه
تصویری دیده نشده و تازه منتشر شده از شهید محمود کاوه در میان نیروهایش
همیشه اعتقاد داشت که این نیرو هست که با سلاح ایمانش میجنگد و حرف برخی را که میگفتند ، این سلاح است که میجنگد قبول نداشت.
⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
روزشمار اسناد سازمان ملل
مصاحبه منتشرنشده با شهید بروجردی (درباره شهید ناصر کاظمی)
شما اینجا هستید
صفحه اصلی » دستهبندی اخبار » یادداشت » مصاحبه منتشرنشده با شهید بروجردی (درباره شهید ناصر کاظمی)
چاپلینک ثابت
مصاحبه با فرماندهان ارشد جنگ، در هنگامه نبرد، یکی از برگهای زرین و ارزشمندی است که بههمت راویان مرکز انجام شده است. بسیاری از این فرماندهان، در زمان جنگ شهید شدند و با فقدان آنها، این مصاحبهها، ارزشی دوچندان پیدا میکند. همچنین در عصر ما، شماری از فرماندهان شهید، تبدیل به نمادهایی ماندگار از استقامت و عظمت شدهاند و نسل جوان، در جستجوی سندهایی دستاول از احوالات و روایاتِ درباره آنهاست. مصاحبهای که پیش رو دارید، در تاریخ 13 آذر 1361 با تلاش راوی مرکز تحقیقات جنگ، محسنی، انجام شده و بهطورکلی موضوع آن شهید ناصر کاظمی و امور نظامی کردستان در زمان جنگ بوده است.
شهید محمد بروجردی: مسیح کردستان
در این نوع مصاحبهها، آنچه اهمیت بیشتری دارد، شناخت و تحلیل شخصیت مصاحبهشونده، یعنی فرماندهان جنگ، در همان زمان است. گفتنی است که امروز، با اطلاعات و بینشی که در دهههای پس از جنگ به دست آوردهایم، پیداکردنِ ذهنیتِ فرماندهان جنگ در هنگام نبرد، قدری دشوار شده است و غالباً با درک امروز، ماجرای دیروز تحلیل میشود. نتیجه آنکه، استفاده از مصاحبه راویان با فرماندهان شهید و انتشار عمومی آنها، به حصول درکی صحیح و جامع از فرماندهان شهید، توسط نسل جدید یاری خواهد رساند.
در ارتباط با این مصاحبهها، باید ذهن مخاطب به این نکته نیز متوجه باشد که گفتوگو در فضای جنگ انجام شده است و ما تلاش کردهایم که ساختار کلی متن دستنخورده باقی بماند. لذا در برخی موارد، صوت گفتوگو واضح نیست یا فرماندهان مطالب را با قدری عجله و بدون یک صورتبندی مختص مصاحبه بیان کردهاند که همه این موارد نشاندهنده موقعیت ویژه این اسناد است.
فرماندهی که در این مصاحبه با او گفتوگو شده، محمد بروجردی است. بیشک، او یکی از این قلههای رفیع تاریخ معاصر ماست. شهید بروجردی که پیش از انقلاب با تشکیل گروه مبارزاتی صف، از متقدمین نظامی و انقلابی نیروهای جوان آن دوره به شمار میآید، با آغاز جنگ خود را وقف کردستان کرد. حتی پیشنهاد شورای فرماندهی سپاه برای قبول فرماندهی کل سپاه در سال 60 را نپذیرفت و تا انتها با کردستان ماند. خدمات او به آن دیار، او را به "مسیح کردستان" متصف کرد. سخنان او درباره شهید ناصر کاظمی که یار و همراه او در جبهه غرب بوده، آیینهای است که توأمان دو شهید بزرگوار، یعنی بروجردی و کاظمی را به ما مینمایاند.
مقدمه راوی:
در این مصاحبه برادر محمد بروجردی، فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، ضمن بیان تاریخ آشنایی و چگونگی آن با برادر شهید ناصر کاظمی، به شرح خدمات وی در کردستان پرداخته است و دیدگاههای مثبت و خوشبینانه شهید برادر کاظمی را به مردم کردستان و ضدانقلاب، مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
راوی: بسم الله الرحمن الرحیم. برادر بروجردی! لطفاً نحوه و تاریخ آشنایی خودتان را با شهید کاظمی بفرمایید.
برادر محمد بروجردی: بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی با برادر شهید کاظمی زمانی بود که ما در پادگان ولیعصر(عج)، مسئول گردان بودیم و این برادران در پادگان سعدآباد آموزش دیده بودند و از سعدآباد به اینجا آمدند و اولین آشنایی ما از همانجا، برای سازماندهی و تقسیم کار اوّل با پروندهاش و بعد هم با چهره ایشان بود.
راوی: لطفاً خدمات شهید کاظمی را در کردستان در طی مدتی که در اینجا بودند، بفرمایید.
برادر محمد بروجردی: رشد شهید کاظمی در سپاه به این ترتیب بود که در ابتدا فرمانده دسته بود. در مأموریتی که به جنوب و سیستان و بلوچستان رفته بود فرمانده گروهان بود و یکی از خصوصیات بارزش علاقهای بود که ردههای پایین او نسبت به او پیدا میکردند؛ حالا اعم از دسته، گروهان، سپاه و کلاً حجم بسیاری از نیرویی که بعداً زیر دستش آمدند، نشان داد که یکی از خصوصیات بارز شهید کاظمی این است که بچهها سریع به او علاقهمند میشوند. بهخصوص در کردستان نشان داد که کردها چقدر به او علاقه داشتند و دارند. البته این دو عامل داشت؛ یکی اینکه ایشان از آن افرادی نبود که بیخودی سر کسی را گرم کند و وعده و وعید بدهد، لذا دلیل اینکه به او علاقهمند بود ناشی از این بود که شدیداً در رابطه با زیردستانش و کسانی که با آنها کار میکرد، احساس مسئولیت میکرد و واقعاً هم به حرفهای آنها گوش میداد و بهخصوص در عملیاتها شاید از معدود افرادی بود که کاملاً افراد خودش را در عملیات هدایت میکرد و تا آخرین نفر را جمع میکرد و بعد خودش میآمد؛ اکثراً هم مورد اعتراض قرار میگرفت. در همانجایی هم که شهید شد، مهمترین عاملش این بود که ایشان تا ساعتهای آخر شب که داشت تاریک
@safiremamreza
ش عملیات بود که محاصره پاوه را شکستند و بعد گسترش دادند به باینگان تا نودشه و تقریباً تا تسلط بر مرز عراق که بههرحال این، با کوشش و تلاش پیگیر ایشان بود. شهید کاظمی واقعاً عنصر بسیار مؤثری در این عملیاتها و شاید در کل نظام جمهوری اسلامی بودند، یعنی در این رابطه یکی از بهترین عوامل پیشبرد انقلاب اسلامی در این منطقه بودند و برخورد صحیحش با مردم بومی (مثلاً) با سخنرانی، هم اخلاق اسلامی را گسترش میداد و هم عملیات و هم کمکرسانی را.
رفتهرفته، ایشان بهدلیل همان پختگیشان و کوشش که کرده بود و خدا هم لطف کرده بود و او را زنده نگه داشته بود (طوری که در چندین عملیات شرکت کرد و زخمی شد و شاید چندین بار جانش به خطر افتاد، واقعاً شاید از مدتها پیش شهید زنده بود که بالاخره هم شهید شد)، بعد قرار شد که به کردستان بیاید و در کردستان فعالیت کند. مدتی بود که در سپاه کردستان مسئله زیاد بود؛ آنموقع فرماندهی انسجام لازم را نداشت، ایشان قرار شد که فرمانده استان شود و بعد با توجه به مشکلاتی که در کردستان بود و ...
از خصوصیات ویژه ایشان، جذب بچههای خوب در اطرافش بود. یعنی در هرجایی که من از ایشان سراغ داشتم، تیپ بچههایی که دور خودش جمع میکرد بچههای مخلص و کاری بودند و شاید کمتر به مسائل جنبی توجه داشتند؛ هدف را پیشبرد انقلاب اسلامی میگذاشتند و کمتر به این مسائل توجه میکردند. این است که ایشان واقعاً با این دید در کردستان هم بلافاصله با کمک و همکاری بعضی از برادران بسیار خوبمان مثل برادر ایزدی موفق شدند این سپاهی که خیلی وقت بود، انسجام نداشت تشکل خیلی خوبی به آن بدهند؛ لذا پیشبرد خیلی خوبی در سپاههای کردستان به وجود آمد و از عوامل حاکمیت جمهوری اسلامی در منطقه گشتند.
از زمانی که ایشان آمدند، عملیات بسیار خوبی را در کردستان انجام دادند و مهمترین فعالیت ایشان در سپاه عمدتاً تشکل سپاه بود؛ یعنی از آن حالت تزلزل و عدمفرماندهی، به یک حالت متشکل درآوردند؛ طوریکه به لطف خدا در منطقه یک، سپاه خیلی قوی شد. از عملیاتهایی که در اینجا انجام شده، شاید مهمترین آنها در محدوده تریور و بانه ـ سردشت بود و در زمان ایشان، عملیات محمد رسولالله(ص) بود که در مریوان و در محدوده تریور انجام شد؛ البته باز عملیاتهای زیادی انجام شد، ولی از مهمترین آنها، اینها بود.
بعد با اصرار خود ایشان که "نمیخواهم فرمانده اینجا باشم"، قرار شد که فرمانده تیپ شهدا شوند که باز یکی از نقاط ویژه ایشان احساس مسئولیتشان در مقابل بچهها بود. یعنی فرض کنم وقتی که ایشان از سپاه کردستان با مشکلاتش گفت که من به تیپ شهدا میروم، یعنی وقتی قرار شد به تیپ شهدا برود، همیشه این احساس را میکرد که برادر ایزدی که در سنندج ماندهاند، چون مسئولیت ایشان را دیده بودند، همیشه ناراحتش بود، و میگفت سپاه باید او را تقویت کند و واقعاً شاید یکی از ناراحتیهای روحیاش همین بود که چرا نیرو تربیت نشده است. ایشان از آنجا رفتند؛ (چون) احساس میکردند که باید حتماً به کمک برادر ایزدی کاری انجام دهند.
ایشان احساس مسئولیت بالایی داشت؛ مثلاً فرض کنید وقتی که به ایشان میگفتند به تهران برگرد یا هرجایی که فرض کنید احتمال آسایشی در آن بود، ایشان تا وقتی که یک راهحل اساسی برای منطقه کاریاش پیدا نمیکرد، هیچوقت راضی نمیشد که فقط به اتکای اینکه نفسش راحتطلبی را (میخواهد)، مسئولیتش را رها کند و برود. و به همین دلیل بود که سه سال تمام یا شاید نزدیک به سه سال ایشان در کردستان دوام آورد و آخرین بار هم به این جاده آمد که حالا به برکت خونش ...
این را فراموش کردم که بگویم؛ از عملیاتهای بسیار مؤثر ایشان، جاده صائین دژ- تکاب بود که این، بعد از دو تا سه سال باز شد و مردم آنجا ارتباطشان وصل شد و بعد با تیپ شهدا به پیرانشهر - سردشت آمدند که آن موقع، عملیات منطقه آذربایجان غربی بود یا شاید ضدانقلاب ... اصلاً نفهمیده بود که چه کسی به این منطقه آمده؛ یعنی چه واحدی آمده است، فکر کرد یک واحد بیسازمان آمده است که مثلاً همینجوری دیمی میخواهد با آنها بجنگد؛ (لذا) سعی کرد در همان بادینآباد که یک عملیات جزئی، محدوده نسبتاً کوچکی را در برداشت، این تیپ را بشکند؛ که با فداکاریهای بسیار زیاد بچهها، با تلفات بسیار زیاد عقبنشینی کرد و تقریباً میشود گفت عملیات اوّل و آخرش بود. یعنی ازنظر روحی، ضدانقلاب کاملاً شکست خوردند و در آنجا متوجه شدند که دیگر نمیتوانند با جمهوری اسلامی بجنگند.
بههرحال در آنجا چند بار برادرها به خطر میافتند؛ (طوری) که حتی برادرمان (محمود) کاوه محاصره میشوند،
منتهی شهید کاظمی با فداکاری نجاتش میدهد که بعد در برگشت کمین میخورند و به درجه شهادت میرسند.
راوی: دیدگاههایشان نسبت به کردستان و مردم کردستان چه طور بود؟
@safiremamreza