سلام لایو استاد فخرالدین موسوی در رابطه با حجاب راس ساعت ۱۶ از این کانال برگزار خواهد شد
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت هفتاد و دو دانه دانه پفک توی دهانشان می گذاشت. از رفتارش تعجب کرده بودم. انگار این
#دختر_شینا
قسمت هفتاد و سه
صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: «پدر جان! با آمدنت ستار نمی آید این طرف. اگر فکر می کنی با آمدنت چیزی عوض میشود یاعلی، بلند شو همین الان برویم؛ اما من می دانم آمدنت بی فایده است. فقط خسته می شوی.»
پدرش ناراحت شد. گفت: «بی خود بهانه نیاور من می خواهم بروم. اگر نمی آیی، بگو. با شمس الله بروم.»
صمد نشست و با حوصله تمام، برای پدرش توضیح داد جسد ستار در چه منطقه ای جا مانده. اما پدرش قبول نکرد که نکرد. صمد بهانه آورد شمس الله جبهه است.
پدرش گفت: «تنها می روم.»
صمد گفت: «می دانم دلتنگی. باشد. اگر این طور راضی و خوشحال می شوی، من حرفی ندارم. فردا صبح می رویم منطقه.»
پدرشوهرم دیگر چیزی نگفت؛ اما شب رفت خانه آقا شمس الله، گفت: «می روم به بچه هایش سری بزنم.»بچه ها که دیدند صمد آن ها را به بازار نبرده، ناراحت شدند. صمد سربه سرشان گذاشت. کمی با آن ها بازی کرد و بعد نشست به درسشان رسید. به خدیجه دیکته گفت و به معصومه سرمشق داد. گوشه ای ایستاده بودم و نگاهش می کردم. یک دفعه متوجه ام شد. خندید و گفت: «قدم! امروز چه ات شده. چشمم نزنی! برو برایم اسپند دود کن.»
گفتم: «حالا راستی راستی می خواهی بروی؟!»
گفت: «زود برمی گردم؛ دو سه روزه. بابا ناراحت است. به او حق بده. داغ دیده است. او را می برم تا لب اروند؛ جایی که ستار شهید شده را نشانش می دهم و زود برمی گردم.»
به خنده گفتم: «بله، زود برمی گردی!»
خندید و گفت: «به جان قدم، زود برمی گردم. مرخصی گرفته ام. شاید دو سه روز هم نشود. حالا دو تا چای بیاور برای حاج آقایتان. قدر این لحظه ها را بدان.»
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت هفتاد و سه صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: «پدر جان! با آمدنت ستار نمی
#دختر_شینا
قسمت هفتاد و چهار
فردا صبح زود پدرشوهرم آمد سراغ صمد. داشتم صبحانه آماده می کردم. گفت: «دیشب خواب ستار را دیدم. توی خواب کلافه بود. گفتم ستار جان! حالت خوب است؟! سرش را برگرداند و گفت من صمدم. رفتم جلو ببوسمش، از نظرم پنهان شد.»
بعد گریه کرد و گفت: «دلم برای بچه ام تنگ شده. حتماً توی خاک دشمن کنار آن بعثی های کافر عذاب می کشد. نمی دانم چرا از دستم دلخور بود؛ حتماً جایش خوب نیست.»
صمد که می خواست پدرش را از ناراحتی درآورد، با خنده و شوخی گفت: «نه بابا. اتفاقاً خیلی هم جایش خوب است. ستار الان دارد برای خودش پرواز می کند. فکر کنم از دست شما ناراحت است که این طور اسم های ما را به هم ریختید.»
چشم غره ای به صمد کردم و لب گزیدم. صمد حرفش را عوض کرد و گفت: «اصلاً از دست من ناراحت است که اسمش را برداشتم.»
بعد رو کرد به من و گفت: «حتی خانمم هم از دستم ناراحت است؛ مگر نه قدم خانم.»
شانه بالا انداختم.
گفت: «هر چه می گویم تمرین کن به من بگو حاج ستار، قبول نمی کند. یک بار دیدی فردا پس فردا آمدند و گفتند حاج ستار شهید شده، باید بدانی شوهرت را می گویند. نگویی آقا ستار که برادرشوهرم است، چند وقت پیش هم شهید شد.»
این را گفت و خندید. می خواست ما هم بخندیم. اخم کردیم. پدرش تند و تیز نگاهش کرد.
صمد که اوضاع را این طور دید، گفت: «اصلاً همه اش تقصیر آقاجان است ها! این چه بلایی بود سر ما و اسم هایمان آوردید؟!»
پدرشوهرم با همان اَخم و تَخم گفت: «من هیچ بلایی سر شما نیاوردم. تو از اول اسمت صمد بود، وقتی شمس الله و ستار به دنیا آمدند، رفتم شهر برایتان یک جا شناسنامه بگیرم.آن وقت رسم بود. همه این طور بودند. بعضی ها که بچه هایشان را مدرسه نمی فرستادند، تازه موقع عروسی بچه هایشان برایشان شناسنامه می گرفتند. تقصیر ثبت احوالی بود. اشتباه کرد اسم تو که از همه بزرگ تر بودی را نوشت ستار. شمس الله و ستار که دوقلو بودند؛ نمی دانم حواسش کجا بود، تاریخ تولد شمس الله را نوشت 1344 مال ستار را نوشت 1337. موقع مدرسه که شد، رفتیم اسمتان را بنویسیم، گفتند از همه بزرگ تر کدامشان است؟! تو را نشان دادیم. گفتند این ستار است، بیاید کلاس اول. بقیه هم حالا وقت مدرسه شان نیست. خیلی بالا پایین دویدم؛ بلکه شناسنامه هایتان را درست کنم؛ نشد.»
صمد لبخندی زد و گفت: «آن اوایل خیلی سختم بود. معلم که صدایم می زد ستار ابراهیمی ؛ برّ و بر نگاهش می کردم. از طرفی دوست ها و هم کلاسی هایم بهم می گفتند صمد. این وسط بدجوری گیر کرده بودم. خیلی طول کشید تا به این اوضاع عادت کردم.»
صمد دوباره رو کرد به من و گفت: «بالاخره خانم، تمرین کن به حاج آقایتان بگو حاج ستار.»
گفتم: «کم خودت را لوس کن. مگر حاج آقا نگفتند تو از اول صمد بودی.»
صمد دیگر پی حرف را نگرفت و به پدرش گفت: «آقا جان! بهتر است شما یک دوش بگیری تا سرحال و قبراق بشوی. من هم یک خرده کار دارم.
.
#نکته
🔴 حتمـا پیش اومـده وقتـی به ڪسانی که خطـای علنـی (خلاف شرع و قانون) انجـام میـدن، تذکر میدید، فرافڪنـی میڪننـد ڪه👇
♨️ برید جلوی دزدی های کلان رو بگیرید!!
♨️ حالا همه مشکلات درست شده، فقط مونده گناه ما !!
و اما پاسخ به #شبهه 👇
✅ معمولا مجرمین با قیاس باطل، تلاش می کنند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند✖️
🔹 در صورتی که گناه دیگران، مجوز گناه ما نمیشه ...!
🔹 شخص خاطی مثل اون اختلاسگر هم، به مرور، جرأت بر گناه بزرگتر پیدا کرده⚠️
🔹 همونطور که هم سرطان رو باید درمان کرد هم سرماخوردگی رو ... پس همه گناهان، چه کوچک و چه بزرگ رو باید تذکر داد!
✅ دزدیِ مالِ مردم حرامِه؛ چه یه دونه گندم، چه یه کیسه❗️
✅ خون نجسه؛ چه یه قاشق، چه یه سطل❗️
🔴 اگر مغلوب قیاس های باطل گناهکارها بشیم و از تذکر به گناههای کوچک بگذریم، اون وقته که تخم مرغ دزد، شتر دزد میشه⚠️
چون سڪوت ما، مجــــوووزی✖️ برای ادامـه گناهشــه🤷♂
《بزرگترین گناه، کوچک شمردن گناهه...》
✅ پس با امر به معروف و نهی از منکر،
نمیگذاریم اون فرد خاطی، بزرگترین گناهش رو انجام بده😊
برگرفته از بیانات استاد علی تقوی
مدرس حوزه و دانشگاه
✍نام اثر : پاک کردن صورت مسئله...
⛔️جوری حرف نزنید که ما فکر کنیم به دنبال رفع فیلتر از فسادکده ای به نام #اینستاگرام هستید!
🖼تصویرگر: میلاد خورسندی
#امام_زمان
#جهاد_تبیین
#حجاب
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
💬پرسش: مقدار کشیدن مسح پا، تا کجای پا لازم است؟
✅ پاسخ:
🔹 آیتالله خامنهای: روی پاها را از سر یکی از انگشتان پا تا مفصل، مسح نماید.
🔹آیتالله سیستانی: روی پاها را از سر یکی از انگشتان پا تا برآمدگی روی پا، مسح کند؛ بلکه احتیاط واجب این است که تا مفصل را هم مسح نماید.
🔹آیتالله مکارم: روی پا را باید از سر انگشتان (غیر از انگشت کوچک که به تنهایی، اشکال دارد) تا برآمدگى روی پا، مسح نماید و بنابر احتیاط مستحب، تا مفصل پا، ادامه دهد.
📚 منابع: الاجوبة الاستفتائات رهبر معظم انقلاب، س۱۰۶، توضیح المسائل جامع آیت الله سیستانی، ج۱، م۲۷۲، توضیح المسائل آیت الله مکارم، م۲۷۲
#امام_زمان
#حجاب
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🔰اصل بیست و یکم: دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زی
اصل بیست و دوم: حیثیت ، جان ، مال ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند.
#نشر_حداکثری
#جهاد_تبیین
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
اصل بیست و دوم: حیثیت ، جان ، مال ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون
اصل بیست و سوم : تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.
(نکته : بحث امر به معروف ونهی از منکر که در آن فرد آمر به معروف با انجام فعلی حرام و ترویج آن در جامعه مقابله می کند از این مقوله خارج است )
#نشر_حداکثری
#جهاد_تبیین
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
اصل بیست و سوم : تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه
اصل بیست و چهارم: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می کند.
#نشر_حداکثری
#جهاد_تبیین