eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
5.8هزار ویدیو
172 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ارتباط فاطمیه و مهدویت (۱) 🌕 بنی اسرائیل، حضرت موسی را تنها گذاشتند، گفتند: تو و پروردگارت بروید و بجنگید؛ ما این‌جا نشسته‌ایم حضرت موسی فرمود: پروردگارا! من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم. بین ما و این جماعت نابکار جدایی افکن. پروردگار فرمود: آرامش حرام شد، چهل سال در بیابان تیه سرگردان شوند، و بر فاسقان اسفناک نباش.... 🔺و نامردمان حضرت علی علیه‌السلام را تنها گذاشتند. علی ماند و فاطمه. گفتند: حق با شماست. بروید و بجنگید که اگر پیروز شدید به شما خواهیم پیوست. 🔹 حضرت علی علیه‌السلام ، فاطمه علیها‌السلام را خانه به خانه همراه می‌طلبید. گفت: خدایا! جز خودم و فاطمه را در اختیار ندارم. فاطمه علیها‌السلام خدا را شاهد گرفت که از آن قوم غضبناک است. ▪️ علی علیه‌السلام فرمود: خدایا! مرا از اینان بگیر. ▪️ فاطمه علیها‌السلام فرمود: خدایا! وفاتم را برسان. 🔺و این چنین شد که: آرامش و اتحاد بر آنان حرام شد. در زمین سرگردان شدند. وادی تِیْه امت (۱) و غیبت آغاز شد و همچنان بشریت حیران و سرگردانند... 🔹 تنها راه نجات بشریت از این حیرت و سرگردانی لبیک به پیام فاطمیه و بازگشت به سمت خیمه ی حجت خداست. 📚 تِیْه بیابانی است که بنی اسرائیل در پی نافرمانی خداوند چهل سال در آن سرگردان شدند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «برای بلا آماده باشید» استاد به زودی از شر این‌ها راحت میشید، عاقبت بخیر میشید... در از سرزنش هیچ سرزنش‌گری نترسید. ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺آینده انقلاب ایران از زبان مرحوم محمد دشتی(مترجم و مفسر نهج البلاغه) در سال ۱۳۸۰ این سخنرانی قبل از حمله ی آمریکا به عراق و سقوط صدام ،حمله ی داعش و پر شور شدن اربعین و حوادث دیگر گفته شده است. ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
12.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴زمینه سازان ظهور چه کسانی هستند⁉️ سید یا سید کیست ⁉️ استاد پناهیان حجت‌الاسلام محمدی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پسر میلیاردری که امام زمانی شد! ماجرای عجیب پسر یکی از بزرگترین کارخانه داران ایرانی علیه السلام امام همه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
دعا گوی همگی بزرگواران بودم 🙃 امیرچقماق یزد ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
🔪 | به شرط چاقو! ‼️ کاش آدم‌ها نیز به شرط چاقو بودند! ⚠️ انسان‌ها مثل هندوانه نیستند که برای فهمیدن ذاتشان با برش بخشی از رفتار یا گفتارشان، بتوان به نیاتشان پی برد؛ انسان پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. ✅ برای شناخت آدم‌ها یا باید با آنها هم‌سفره شوی و یا هم‌سفر. ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
__اسراف.mp3
1.14M
🔊 ما در سبک زندگی مشکلاتی داریم: یکی از مشکلات ما، مصرف‌گرایی است؛ یکی از مشکلات ما، اسراف و زیاده‌روی و زیاد خرج کردن است؛ یکی از مشکلات ما رفاه‌طلبیِ افراطی است. ▫️بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی ۱۳۹۷/۰۱/۰۱ ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
4_5803026267489963704.ogg
1.72M
😭مداحی زیبا برای ایام فاطمیه توسل می کنم به رشته های چادرت... ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای مادر چهار شهید و گریه‌های رهبرانقلاب ↓ 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🍂🌸🍂🌺🍂🌸
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 #دام_شیطانی قسمت سوم 🎬 سمیرا هرچه پرسید چی شده,اصلا قدرت تکلم نداشتم,فوری رفت
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 😈😈 قسمت چهارم 🎬 داخل کلاس شدم,سمیرا از دیدنم تعجب کرد,رفتم کنارش نشستم,سمیراگفت:توکه نمیومدی ,همراه من رسیدی که.... اومدم بهش بگم که اصلا دست خودم نبود,یه نگاه به سلمانی کردم,دیدم دستش را گذاشته روبینیش وسرش رابه حالت نه تکون میده.... به سمیراگفتم:بعدا بهت میگم. اما من هیچ وسیله وحتی دفتری و...همرام نیاورده بودم کلاس تموم شد من اصلا یادم رفته بود ,شاید بابا منتظرم باشه,اینقد هم باترس اومدم بیرون که گوشیم هم نیاورده بودم. پاشدم که برم بیرون,سلمانی صدام زد:خانوم سعادت شما بمونید کارتون دارم,نگران نباشید باباتون رفتن ,سرکارشون.....😳 دوباره گیج شدم,یعنی این کیه,فرشته است؟اجنه است؟روانشناسه که ذهن رامیخونه,این چیه وکیه؟؟؟ سمیرا گفت:توسالن منتظرت میمونم ورفت بیرون. استاد یک صندلی نزدیک خودش گذاشت وخودشم نشست روصندلی وگفت:بیا بشین,راحت باش,ازمن نترس,من اسیبی بهت نمیزنم. با ترس نشستم ومنتظر شدم که صحبت کند سلمانی:وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن,سرم راگرفتم بالا ونگاهش کردم, دوباره آتیش توچشماش بود اما اینبار نترسیدم. سلمانی گفت:یه چیزی داره منو اذیت میکنه باید اون از طرف توباشه,ازخودت دورش کن تا حرف بزنیم . گفتم :چی؟؟ یه گردنبد عقیق که حکاکی شده است... وااای این راازکجا میدید ,اخه زیرمقنعه وچادرم بود. 😳 درش آوردم وگفتم فقط وان یکاده...دادم طرفش,یه جوری خودش راکشید کنار که ترسیدم... گفت سریع بیاندازش بیرون... گفتم آیه ی قرانه... گفت:توهنوز درک حقیقی از قران نداری پس نمیتونی ازش استفاده کنی . داد زد,زود بیاندازش.... به سرعت رفتم توسالن گردنبند رادادم به سمیرا وبی اختیار برگشتم, سلمانی:حالا خوب شد ,بیا جلو,نگاهم.کن... رفتم نشستم سلمانی:هیچ میدونی چهره ی تو خیلی عرفانی هست,اینجا باشی ,ازبین میره,این چهره باید تویک گروه عرفانی به کمال برسه... سلمانی حرف میزد وحرف میزد,ومن به شدت احساس خوابالودگی میکردم,بعدها فهمیدم اون جلسه ,سلمانی من را یه جورایی هیپنوتیزم کرده,دیگه از ترس ساعت قبل خبری نبود ,برعکس فکرمیکردم یه جورایی بهش وابسته شدم. همینجور که حرف میزد,دستش راگذاشت رو دستم,من دختر معتقدی بودم وتابه حال دست هیچ نامحرمی به من نخورده بود ,اما تو اون حالت نه تنها دستم راعقب نکشیدم بلکه گرمای عجیبی از دستش وارد بدنم میشد که برام خوش آیند بود,وقتی دید مخالفتی باکارش نکردم,دوتا دستم راگرفت تومشتش وگفت :اگر ما باهم اینجورگره بخوریم تمام دنیا مال ماست . ادامه دارد .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜