🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت پنجاه و هشتم خلاصه آن روز هر چه منتظر غذا شدیم خبری از غذا نشد. آن قدر گرسنگی کشی
#دختر_شینا
قسمت پنجاه و نهم
طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ها حرف می زد که انگار آن ها آدم بزرگ اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده اند.
موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می رفت، حس بدی داشتم. گفتم: «صمد! بیا برگردیم.»
گفت: «می ترسی؟!»
گفتم: «نه. اما خیلی ناراحتم. یک دفعه دلم برای حاج آقایم تنگ شد.»
پسربچه ای چهارده پانزده ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: «مادر بیچاره اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی ها توی این تاریکی چه کار می کنند؟!»
محکم جوابم را داد: «می جنگند.»
بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: «بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم.»
حوصله نداشتم. گفتم: «ول کن حالا.»
توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه ها گرفت و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟!»
گفتم: «دلم برای این بچه ها، این جوان ها، این رزمنده ها می سوزد.»گفت: «جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه مان این است، دفاع. شما زن ها هم وظیفه دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان ها. اگر شما زن های خوب نبودید که این بچه های شجاع به این خوبی تربیت نمی شدند.»
گفتم: «از جنگ بدم می آید. دلم می خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند.»
گفت: «خدا کند امام زمان(عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم.»
با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره ها و توپ ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: «این ها بچه های من هستند. همه فکرم پیش این هاست. غصه من این هاست. دلم می خواهد هر کاری از دستم برمی آید، برایشان انجام بدهم.»
تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می گفتم: «حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چطور نگهبانی می دهد و چطور شب را به صبح می رساند.»
فردای آن روز همین که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن قدر توی رختخواب می ماندم تا صمد نمازش را می خواند و می رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم،وضو گرفتم و نمازم را با صمد خواندم. بعد از نماز، صمد مثل همیشه یونیفرم پوشید تا برود. گفتم: «کاش می شد مثل روزهای اول برای ناهار می آمدی.»
خندید و طوری نگاهم کرد که من هم خنده ام گرفت. گفت: «نکند دلت برای حاج آقایت تنگ شده...»
گفتم: «دلم برای حاج آقایم که تنگ شده؛ اما اگر ظهرها بیایی، کمتر دلتنگ می شوم.»
در را باز کرد که برود، چشمکی زد و گفت: «قدم خانم! باز داری لوس می شوی ها.»
چادر را از سرم درآوردم و توی سجاده گذاشتم. صمد که رفت، بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. خانم های دیگر هم آمده بودند. صبحانه را آماده کردم. آمدم بچه ها را از خواب بیدار کردم. صبحانه را خوردیم. استکان ها را شستم و بچه ها را فرستادم طبقه پایین بازی کنند.
در طبقه اول، اتاق بزرگی بود پر از پتوهایی که مردم برای کمک به جبهه ها می فرستادند. پتوها در آن اتاق نگهداری می شد تا در صورت نیاز به مناطق مختلف ارسال شود. پتوها را تا کرده و روی هم چیده بودند. گاهی بلندی بعضی از پتوها تا نزدیک سقف می رسید.بچه ها از آن ها بالا می رفتند.سر می خوردند و این طوری بازی می کردند.این تنها سرگرمی بچه ها بود. بعد از رفتن بچه ها شیر سمیه را دادم و او را خواباندم.خودم هم لباس های کثیف را توی تشتی ریختم تا ببرم حمام و بشویم که یک دفعه صدای وحشتناکی ساختمان را لرزاند.همه سراسیمه از اتاق بیرون آمدند.بچه ها از ترس جیغ می کشیدند. تشت را گذاشتم زمین و دویدم پشت پنجره. قسمتی از پادگان توی گرد و خاک گم شده بود. خانم ها سر و صدا می کردند و به این طرف و آن طرف می دویدند. نمی دانستم چه کار کنم. این اولین باری بود پادگان بمباران می شد. خواستم بروم دنبال بچه ها که دوباره صدای انفجار دیگری آمد و انگار کسی هلم داده باشد، پرت شدم به طرف پایین اتاق. سرم گیج می رفت؛ اما به فکر بچه ها بودم. تلوتلوخوران سمیه را برداشتم و بدوبدو دویدم طبقه اول. سمیه ترسیده بود. گریه می کرد و آرام نمی شد. بچه ها هنوز داشتند توی همان اتاق بازی می کردند. آن قدر سرگرم بودند که متوجه صدای بمب نشده بودند. خانم های دیگر هم سراسیمه پایین آمدند. بچه ها را صدا کردیم که دوباره صدای انفجار دیگری ساختمان را لرزاند. این بار بچه ها متوجه شدند و از ترس به ما چسبیدند. یکی از خانم ها اتاق به اتاق رفت و همه را صدا کرد وسط سالن طبقه اول. ده پانزده نفری آدم بزرگ بودیم و هفت هشت تایی هم بچه. بوی تند باروت و خاک سالن را پر کرده بود. بچه ها گریه می کردند. ما نگران مردها بودیم. یکی از خانم ها گفت: «تا خط خیلی فاصله نداریم. اگر پادگان سقوط کند، ما اسیر می شویم.»با شنیدن این حرف دلهره عجیبی گرفتم. فکر اسارت خودم و بچه ها بدجوری مرا ترسانده
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
باتشکر از عزیزانی که مشارکت نمودند🌷
متاسفانه به اطلاع می رسانیم که با توجه به تکمیل نشدن هزینه رهن دفاتر موسسه، به ناچار بقیه مبلغ تبدیل به اجاره شد و موسسه هر ماه نزدیک به ۳٠ میلیون تومان باید فقط اجاره پرداخت کند!
#نذر_فرهنگی رو 💥حتما💥 شرکت کنید
🤝پیوستن به جمع حامیان #نذر_فرهنگی ماهانه کمترین کاریه که از دست همه‌مون برمیاد👇
➡️ amrn.ir/nazr
👆 👆 👆 👆
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
زمان:
حجم:
266.9K
🚨#صوت‌مهم استاد
📌۱۸ اردیبهشت ۱۴٠۲
📣یا شروع کنید با تذکرهای زبانی #مهربانانه عرصه رو بر بی‌حجاب‌ها #تنگ کنید یا.......... 😱😱😱
مرغای آسمون به حالتون گریه میکنن🤯
دیگه نمی تونی پاتو از خونه بیرون بذاری👣
#امام_زمان
#حجاب
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_غیرت
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#کارگروه‌تخصصی‌خادمان‌عصر‌ظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
✍ذلت های پهلوی
🔻قسمت چهل و سوم
🔸اعتراف به شکست در زمینه با سواد کردن مردم ایران
شب سر شام رفتم صحبت از مبارزه با بی سوادی بود والا حضرت اشرف گزارش می دادند که هیچ پیشرفتی نصیب نشده است. یعنی به علت ازدیاد سریع جمعیت با همه ی مدارس جدید و سپاهیان دانش باز هم همان ۸ میلیون نفر بی سواد را داریم.
📚کتاب یادداشت های علم، ج۳، ص۱۵۹
#پهلوی‌را‌بشناسیم
#یادداشت_های_علم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه_مقتدر
#جان_فدا
#کارگروه‌تخصصی‌خادمان‌عصر‌ظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
✍ذلت های پهلوی
🔻قسمت چهل و چهارم
🔸فشار شاه به دانشجویان
صبح شرفیاب شدم شاهنشاه فرمودند در این دانشگاه ها چه خبر هست، خیلی باید اقدامات شدید کرد به تمام رؤسای دانشگاه ها ابلاغ کنید که مسامحه و سهل انگاری را نخواهيم بخشید.
📚کتاب یادداشت های علم، ج۳، ص۲۷۴
#پهلوی‌را‌بشناسیم
#یادداشت_های_علم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه_مقتدر
#جان_فدا
#کارگروه‌تخصصی‌خادمان‌عصر‌ظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
#احکام
با چه غسلهایی میشود #نماز خواند؟
✅ پاسخ:
آیات عظام امام، بهجت، خامنه اى، صافى و فاضل: تنها با #غسل #جنابت مى توان نماز خواند ؛ ولى با غسلهاى دیگر باید وضو هم گرفت.[۱]
آیات عظام تبریزى، سیستانى، مكارم، نورى و وحید: با همه غسلهاى واجب و مستحب – غیر از غسل استحاضه متوسطه – مىتوان نماز خواند ؛ اگر چه احتیاط مستحب آن است كه [در غیر غسل جنابت] وضو هم بگیرد.[۲]
[۱]. توضيح المسائل مراجع، ۳۹۱ و ۶۴۶.
[۲]. توضيح المسائل مراجع، م ۳۹۱ و ۶۴۶ ؛ وحيد، توضيح المسائل، م ۳۹۷ ؛ نورى، توضيح المسائل، م ۳۹۲ و ۶۴۷ ؛ مكارم، توضيح المسائل، م ۳۹۱ و ۶۴۶.
✅در انتشار احکام سهیم باشید 👇
#امام_زمان
#حجاب
#قرآن_کریم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_غیرت
#کارگروه‌تخصصی‌خادمان‌عصر‌ظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
•
در قیامت قیمتی‌تر چیست ، غیر از یاحسین
قیمت یک یاحسین آنجا قیامت میکند ...
#امیری‌حسین‌ونعم‌الامیرم❤️
#شب_بخیر
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
#سلام_امام_زمانم_عج
نذر کردم تا بیایی هر چه دارم مال تو
چشم های خسته پر انتظارم مال تو
یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو
آرزویم هیچ ، قلب بی قرارم مال تو
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#امام_زمان
#حجاب
#روز_معلم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_غیرت
#کارگروه‌تخصصی‌خادمان‌عصر‌ظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
شرح حدیث معصومین علیهم السلام در کلام رهبر انقلاب
🌸 دعا؛ دافع بلا
من کلام له (صلّی الله علیه و آله): ادفع البلاء بالدعاء.
حضرت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمود:
با دعا بلاها را دفع کنید.
یکی از خاصیت‌های دعا این است، البته دعا خواص متعددی دارد بعضی هم از دفع بلا مهم‌تر است. رابطه قلبی بین ما و خدای متعال با دعا حاصل میشود. لذاست شما ملاحظه می‌کنید که در کلمات ائمه (علیهم‌السلام) دعا جایگاه خاصی دارد.
حتی معارف دین را به وسیله دعا بیان کردند. این دعاهای صحیفه سجادیه شامل و حامل رقیق‌ترین، دقیق‌ترین، عمیق‌ترین معارف الهی و اسلامی است که انسان در کمتر حدیث و بیانی از ائمه اطهار علیهم السلام این معارف را پیدا میکند.
همین معارف را در زبان دعا بیان کردند. یعنی خواستند ما را به دعا توجه بدهند. لذا دعا را هم به خاطر ارتباط با خدا که اصل قضیه این است، هم به خاطر معارفی که در دعا هست، هم به خاطر دفع بلاء (به ما توصیه کرده‌اند)
بنابراین از دعا غفلت نکنید، همیشه دعا کنید. بخصوص در مواقعی که وعده استجابت داده شده. مثل بعضی از ایام یا لیالی متبرک. یا مثل نیمه‌های شب و سحر، آن وقتی که وقت مناجات با خداست، وقت خلوت با خداست. یا هر وقتی که حالی پیدا کردید. گاهی انسان عوارضی برایش پیش می‌آید، یک توجهی به خدای متعال پیدا میکند، همان لحظه از فرصت استفاده کنید، از خدای متعال بخواهید، این دعا مستجاب خواهد شد.
✍️شرح حدیث در ابتدای درس خارج فقه، بهمن ۹۲
📚 من لا يحضره الفقيه / جلد ۴/ بَابُ النَّوَادِرِ
🌐 پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب
#امام_زمان
#حجاب
#روز_معلم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_غیرت
#کارگروه‌تخصصی‌خادمان‌عصر‌ظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد
⭕️ در همه امور زندگی بهترین باشید.
«الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» (ملک/۲)
خدا مرگ و زندگی رو خلق کرد تا معلوم شود چه کسی بهترین عمل را دارد.
🔹 حضرت امام جعفر صادق عليه السلام درباره این آيه می‌فرماید:
منظور عمل بيشتر نيست، بلكه منظور بهترين عمل است و آن انجام عمل است همراه با خشيت الهى و نیت خالص و نيكوكارى.
بنابراین ملاک عمل، كيفيت است نه كميت.
❌ به خوب بودن كار، قانع نباشيم، بايد بهترين كار انجام شود. البته در حد توانایی، خداوند در حیطه وسع و توانایی فرمان می‌دهد.
❌ کسی که به قرآن ایمان دارد، باید سعی کند بهترین اعمال رو انجام بدهد و در هرکاری، با توجه به توانایی خود بهترین باشد.
🔴 یکی از اهداف خلقت انسان و زندگی و مرگ او، آزمودن عملکرد او در دنیاست، که ثابت کند چند مرده حلاج است.
📚 مجمع التفاسیر
#امام_زمان
#حجاب
#روز_معلم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_غیرت
#کارگروه‌تخصصی‌خادمان‌عصر‌ظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲