هوالشهید🇵🇸🇮🇷
ارسال کنید برای همه اونایی که تا #محرم می رسه میگن چرا این همه خرج روضه و نذری؟؟؟ درحد توان انتشار
حسین جان
گیرم که خیمه های تو را زیر و رو کنند
این خانه ها حسینیه های تو می شوند
#لبیکیاحسین
🏴✋
سال دهم هجرت بود...
یک طرف مسیحیان نجران
پیشاپیش صفوفشان اسقف اعظم
و علمای کهنسالشان.
آمده بودند،
با زر و زیور.
با انگشترهای یاقوت نشان
با لباس های زربافت...
آمدند و گفتند مباهله
گفتند نفرین دروغگو
گفتند طلب عذاب برای دروغگو
باشد که رسوا شود.
آن سوتر!
از دور پنج نفر می آمدند...
آرام... استوار... ایستاده بر بال ملائک...
ساده و با نگاه هایی که آسمان را قاب گرفته بود...
پنج نفر که هُم فاطِمهُ و اَبُوها و بَعلُها وَ بَنُوها...
پیامبر آمده بود...ساده و بی سپاه... با عزیزانش...با نفس و روح و جانش...
پیامبر حسین را در بغل داشت و دست حسن را دست. دخترش فاطمه در کنارش و دامادش علی پشت سرشان...
هُم فاطِمهُ و اَبُوها و بَعلُها وَ بَنُوها...
یک سو سپاه بود و زمینی که بوی رسوایی می داد.
یک سو پنج نفر اهل کسا بودند و زمینی که بوی گل های یاس می داد..
گفته بودند:
《من چهرههایی را مینگرم که هرگاه دست به دعا بلند کنند، و از خدا بخواهند که کوهی از مکّه را از جا بکند، بیدرنگ کنده میشود، بنابراین مباهله نکنید، که اگر مباهله کنید، همه مسیحیان هلاک میشوند و در سراسر زمین تا قیامت یک نفر مسیحی باقی نمیماند.》
پیامبر با همه ی هستی اش به مباهله آمده بود...
یک سو
لشکر و سپاه بود
شمشیر و سرنیزه بود
دود بود و دود بود و دود بود
غلغله ای بود از نامردی
خورشید مستقیم می تابید و زمین خیس از عرق شرم بود... دل در دل بود...
هفتاد و دو نفر که به مباهله ی عشق آمده بودند...به کربلا.
آرام... استوار... ایستاده بر بال ملائک...
ساده و با نگاه هایی که آسمان را قاب گرفته بود...
آن سو خیمه ها بود و حسین
آن سو عطش بود و حسین
آن سو اهل حرم بود و حسین
آن سو گهواره بود و حسین
آن سو مشک و سقا بود و حسین
آن سو احلی من العسل بود و حسین
به همراه
گفته بودند بستن آب
گفته بودند کشتن و سوزاندن و به غارت بردن
گفته بودند قربه الی الله سربریدن
گفته بودند اَسرجت و اَلجَمت و تَنقبَت لِقتالِک
کنار بدن اربا اربای علی اکبرش، خم شده بود. در هم شکسته بود و گونه اش را روی گونه خونین علی گذاشته بود و با گریه گفته بود قتل الله قوما قتلوک...
سپه کوفه و شام ایستاده
به تماشای شه و شهزاده
شه به روی پسرش افتاده
همه گفتند حسین جان داده
گفته بودند:
وای اگر حسین کنار بدن جوانش نفرین کند...وای از آه حسین در کنار قطعه های پیکر جوانش...
حسین با همه ی هستی اش به کربلا آمده بود...
#مباهله
#کربلا
#سحر_شهریاری
@saharshahriay
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
سال دهم هجرت بود... یک طرف مسیحیان نجران پیشاپیش صفوفشان اسقف اعظم و علمای کهنسالشان. آمده بودند، ب
دلتنگ روضه های شب هشتم که میشوم به بهشت زهرا می روم... جایی که علی اکبرها کنار هم در آرامشی بهشتی، لبخند زنان منتظر دست کشیدن بر بغض های تلنبار شده اند...
@saharshahriary
شب جمعه ای رو عشقه که داره دست دلهامون رو میذاره توی دست محرّم حسین...😢
من اگر گریه برایت نکنم می میرم...
من اگر سینه برایت نزنم می میرم...
@saharshahriary
گفتم دلتنگ روضه ی اول علی اربابم شدم ...
شب جمعه هم شهدا مهمان پایین پای اربابشون هستن... همه امشب میرن کربلا...
امروز اومدم کنار مزارتون برای گدایی رزق اشک محرّم، الان اگر کنار ضریح پسر فاطمه دعام کنید چی میشه؟