eitaa logo
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
1.9هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
271 ویدیو
42 فایل
📚 انتشارات صهبا - مؤسسۀ جهادی 🌍 www.jahadi.ir 🖼 www.instagram.com/sahba_nashr 📞 025-33551212 ✅ ارتباط با ما 🆔 @sahba_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ شخصیت زهرای اطهر، در ابعاد سیاسی و اجتماعی و جهادی، یک شخصیت ممتاز و برجسته‌ای است. به‌طوری‌که همۀ زنان مبارز و انقلابی و برجسته و سیاسی عالَم می‌توانند درس بگیرند از زندگی کوتاه و پُرمغز آن زنی که در بیت انقلاب متولد شد و تمام دوران کودکی را در آغوش پدری گذراند که در حال یک مبارزۀ عظیم جهانیِ فراموش‌نشدنی بود. ▪️ آن خانمی که در دوران کودکی، سختی‌های مبارزۀ دوران مکه را چشید، به شعب ابی‌طالب بُرده شد، گرسنگی و سختی و رعب و انواع و اقسام شدت‌های دوران مبارزۀ مکه را لمس کرد. ▪️ و بعد هم که به مدینه هجرت کردند همسر مردی شد که تمام زندگی‌اش جهاد فی‌سبیل‌الله بود. در تمام ده سال تقریباً، قریب یازده سال زندگی مشترک فاطمۀ زهرا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام هیچ سالی، بلکه هیچ نیم‌سالی نگذشت که این شوهر، کمر به جهاد فی‌سبیل‌الله نبسته باشد، به میدان جنگ نرفته باشد و این زن، زن بزرگ و زن فداکار، همسری شایستۀ یک مرد مجاهد و یک سرباز و سردار دائمی میدان جنگ را نکرده باشد. ۱۳۶۸/۱۰/۲۶ 📚 حلقۀ دوم انسان ۲۵۰ساله @sahba_nashr
🔹 مسئلهٔ فرهنگ و مسئلهٔ صف‌آرایی فرهنگی درمقابل دشمن را جدی بگیرید. این وظیفهٔ ماست. 🔸 این، آن چیزی است که بنده هم اگر در راه آن کشته شدم، احساس می‌کنم که در راه خدا کشته شده‌ام. 🔹 هرکس در این راه کشته شود، در راه خدا کشته شده و هرکس در این راه، زحمتی متحمل شود، در راه خدا متحمل شده است. 🔻 مسئله، مسئلهٔ کوچکی نیست؛ دشمن، ما را از اطراف محاصره می‌کند، - از طریق کتاب، - روزنامه، - رادیو و تلویزیون‌ها، - صداهای بیگانه - خبرگزاری‌ها و جعل خبر - و تولید انواع و اقسام وسایل فرهنگی. ❗️ ما همین‌طور بنشینیم و احیاناً هماهنگی و هم‌صدایی کنیم؛ اینکه نمی‌شود! نظام اسلامی بایستی از خودش دفاع کند و برای دفاع از حقیقت اسلام و انقلاب، حرف گفتنی و سرمایه و ذخیرهٔ فرهنگی هم زیاد دارد. ۱۳۷۸/۹/۲۳ 📚 کتاب دغدغه‌های فرهنگی 📆 سالروز تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی به فرمان حضرت امام @sahba_nashr
✂️ از کتاب چُغک 📆 تهاجم رژیم پهلوی به بیمارستان امام رضا مشهد در سال ۵۷
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
✂️ از کتاب چُغک 📆 تهاجم رژیم پهلوی به بیمارستان امام رضا مشهد در سال ۵۷
✂️ برشی از کتاب چُغک 📆 تهاجم رژیم پهلوی به بیمارستان امام رضا مشهد در سال ۵۷ 🔸 بین راه، تصمیم می‌گیریم سری هم به بیمارستان امام رضا بزنیم تا از اوضاع زخمی‌ها با خبر شویم. و ببینیم آبجی مرضیه‌ام در چه حال است و چه می‌کند، شاید در بیمارستان کمکی لازم داشته باشد. 🏨 بیمارستان امام رضا، اولین و بهترین جا برای رساندن زخمی‌هاست؛ به‌ چند دلیل مهم: اول اینکه در مرکز شهر است، دوم اینکه دکترها و پرستارهای انقلابی در آن مشغول به کار هستند، و آخرین دلیل هم اینکه بزرگ‌ترین بیمارستان مشهد است و امکانات خوبی دارد. در این بیمارستان، امید بیشتری برای زنده‌ماندن زخمی‌ها وجود دارد. البته اسم بیمارستانِ امام رضا، تازگی‌ها امام رضا شده! قبلاً اسمش بیمارستان شاهرضا بود! 🚫 وارد حیاط بیمارستان می‌شویم. جلویِ در ساختمان اصلی، چند مردِ انقلابی، از بیمارستان نگهبانی می‌کنند. آنها با اسلحه ایستاده‌اند که اگر ارتشی‌ها خواستند به بیمارستان حمله کنند، بتوانند از زخمی‌ها و مجروحان دفاع کنند. ❌ دو هفتۀ پیش، ارتشی‌ها و ساواکی‌ها، به همین بیمارستان حمله کردند! اول شیشه‌های بیمارستان را شکستند، بعد به داخل بخش‌های مختلف گاز اشک‌آور پرتاب کردند، آخرِسر هم شروع کردند به تیراندازی و کشت و کشتار... بعد از آن اتفاق، قرار شد همیشه، چند نفر، با اسلحه از بیمارستان محافظت کنند. 😔 وارد بیمارستان می‌شویم.‌ بوی خون و صدای آه و ناله، همه‌جا را برداشته. بیشتر زخمی‌ها، زمزمۀ «الله اکبر» و «لا اله الا الله» و «یا امام رضا» بر لب دارند.‌ اوضاع بیمارستان اصلاً خوب نیست. به اتاق‌ها سَرَک می‌کشیم تا بتوانیم آبجی ‌را پیدا کنیم.. @sahba_nashr
زن مسلمان بايد: 🍃 در راه فرزانگى و علم تلاش كند؛ 🍃 در راه خودسازى معنوى و اخلاقى تلاش كند؛ 🍃 در ميدان جهاد و مبارزه ـ از هر نوع جهاد و مبارزه‌اى ـ پيش‌قدم باشد؛ 🍃 نسبت به زخارف دنيا و تجملات كم‌ارزش، بى‌اعتنا باشد؛ 🍃 عفت و عصمت و طهارتش در حدى باشد كه چشم و نظر هرزۀ بيگانه را به‌خودى‌خود دفع كند؛ 🍃 در محيط خانه، دل‌آرام شوهر و فرزندانش باشد؛ مايۀ آرامش زندگى و آسايش محيط خانواده باشد؛ 🍃 در دامن پرمهر و پرعطوفت، و با سخنان پرنكته و مهرآميزش، فرزندان سالمى را از لحاظ روانى تربيت كند؛ انسان‌هاى بى‌عقده، انسان‌هاى خوش‌روحيه، انسان‌هاى سالم از لحاظ روحى و اعصاب، در دامان او پرورش پيدا كنند و مردان و زنان و شخصيت‌هاى جامعه را به‌وجود آورد. ۱۳۷۱/۹/۲۵ 📚 کتاب خانواده 📕 خرید کتاب خانواده 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا 📣 کانال ما در پیام‌رسان بله 📣 کانال ما در پیام‌رسان ایتا
📆 به مناسبتِ شهادت آیت‌الله دکتر محمد مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه 🔹 یکی از چیزهایی که بین این دو قشر را جدا کرده بود، این بود که این دو قشر را به هم بی‌اعتقاد کرده بودند. تحصیل‌کرده‌های جدید، فارغ‌التحصیل حوزۀ علمیه را یک آدم باسواد نمی‌دانستند. اصلاً آنچه را که او بلد بود، آن را سواد نمی‌دانستند، به‌حساب نمی‌آوردند، علم نمی‌دانستند. 🔻 روحانی در عرف و فرهنگ غربیِ تزریق‌شدۀ به یک عده از تحصیل‌کرده‌های ما، یک عنصر بی‌سواد و پرمدعایی بود. اصلاً تضییع وقت بود که انسان با او بنشیند حرف بزند یا خودش را به او نزدیک کند. یعنی او را اصلاً قابل نمی‌دانستند که یک چهره‌ای، یک شخصی بدانند او را. 🔻 متقابلاً تحصیل‌کردۀ حوزۀ علمیه، تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی را با همین چشم نگاه می‌کرد. علاوه‌براینکه حالا بی‌دین می‌دانست آنها را، جاهل و عامی هم می‌دانست. 🔹 یک تقسیمی بود در حوزه‌های علمیه که مردم دنیا دو قسم بودند، یک قسم اهل علم، یک قسم عوام. و اهل علم یعنی آن‌که تحصیل‌کردۀ حوزه است؛ و عوام یعنی آن‌کسی‌که تحصیل‌کردۀ حوزه نیست؛ حالا تحصیل‌کردۀ هر جای دیگر هم می‌خواهد باشد. دو قشری که هر دو اهل علمند، هر دو اهل تحصیلاتند، هر دو با مغز و با تفکر و تعقل سروکار دارند، و همدیگر را بی‌سواد می‌دانند، لذا طبیعی است که فرض کنید اینها اصلاً به هم نزدیک نشوند، باهم آشنا نشوند. ۱۳۶۳/۲/۱۰ 📚 گفتار شهید مطهری، احیاگر تفکر اسلام 📕 خرید گفتار شهید مطهری 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا 📣 کانال ما در پیام‌رسان بله 📣 کانال ما در پیام‌رسان ایتا
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
📆 به مناسبتِ شهادت آیت‌الله دکتر محمد مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه 🔹 یکی از چیزهایی که بین این د
💢 هم‌زمان با ایام شهادت شهید بزرگوار، شهید آیت‌الله مفتح، تصویر دست‌خط مقام معظّم رهبری که در بیست‌وششم آذر ۱۳۶۴ در دفتر یادبود دانشکده الهیات دانشگاه تهران، درخصوص شهید مفتح نگاشتند را تقدیمتان می‌کنیم:
«یاد شهید عزیز مرحوم آیت‌اله مفتح، آن شمع پرسوزوگداز و روشنی‌بخش، آن روحانی پُرجِدّوجهد و صبور، آن مبلّغ دانا و سخنور، آن مبارز شجاع و خستگی‌ناپذیر، و آن شخصیت متواضع و محبوب گرامی باد. او که با خون خود، سخن خود، تلاش خود، هدف و راه خود را امضاء کرد و صحت و حقانیت این همه را به ثبت رسانید. اکنون که در نقطه‌ی عروج او و بر روی زمینی که پیکر پاک و خون‌آلود او و دو پاسدار شهیدش را در لحظه‌ی آخر در آغوش داشته است، قرار گرفته‌ام بر سعادت آن عزیزان چشم حسرت گشوده و سرنوشتی آنچنان خونین و صادقانه در راه خدا برای خود آرزو می‌کنم و با همه‌ی دل بر آنان درود می‌فرستم خداوند آن عزیز و یارانش را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید.» سید علی خامنه‌ای ۶۴/۹/۲۶ @sahba_nashr
📸 حضور مقام معظّم رهبری در دانشکدۀ الهیات دانشگاه تهران، هنگام مرقوم‌کردن یادداشت در دفتر یادبود دانشکده 📆 بیست‌وششم آذرماه سال ۶۴ سالروز شهادت شهید آیت‌الله مفتح @sahba_nashr
📆 به مناسبت سالروز آغاز عملیات کربلای ۴ برشی از خاطرات همسر شهید شیخ شعاعی👇
📆 به مناسبت سالروز آغاز عملیات کربلای ۴ 🔸 همسر شهید شیخ‌شعاعی، از خاطراتشان تعریف می‌کنند: ـ شب عملیاتِ کربلای ۴، خواب شهید را دیدم که داشت در یک بیابانی راه می‌رفت؛ اما من هرچه می‌دویدم به او نمی‌رسیدم. بااینکه آرام راه می‌رفت، اما من نمی‌توانستم خودم را به او برسانم. بعد از شاید چند ساعت دویدن، با خستگی عجیب و غریبی بالاخره به شهید رسیدم. به‌محض اینکه قدرت حرف‌زدن و تکلّم پیدا کردم، گفتم: من که از نَفَس افتادم؛ تو که می‌دانی من قلبم درد می‌کند و حالم خوب نیست، چرا یک‌طوری ‌می‌رفتی که من به تو نرسم؟! گفت: اتفاقاً من به‌خاطر شما آرام می‌رفتم که بیایی و به من برسی. اگر به‌سختی به من رسیدی، بدان این سختی راهی‌ست که باید از این‌به‌بعد تحمل کنی! پرسیدم: این دیگر چطور سختی و چطور راهی‌ست؟ گفت: ناراحت نشوی ها، اما همین الان از من دل بِکَن! گفتم: مگر می‌شود از تو دل بکنم؟ مگر شدنی‌ست؟! این دیگر چه خواسته‌ای‌ست؟ گفت: باید دل بکنی نرگس؛ باید دل بکنی... آمدم جواب بدهم که با گریۀ حسین ـ که آن‌وقت‌ها شانزده‌ماهه بود ـ از خواب پریدم. نمی‌دانم چطور شد؛ حسین با گریه از خواب پرید و هر کار کردم آرام نشد. گریه می‌کرد و فقط می‌گفت «بابا... بابا...» تا اینکه اذان صبح، روی دستم به خواب رفت. بعدها وقتی جویای احوال همسرم از هم‌رزمانش شدم، متوجه شدم که در همان ساعات، زخمی شده و به شهادت رسیده. ـ خبر شهادت را کِی به شما دادند؟ ـ هیچ‌کس هیچ خبری در این سی سال مبنی‌بر شهادت شیخ محمد به ما نداد. ما از عملیات کربلای ۴ تا همین امسال، در بی‌خبری کامل به‌سرمی‌بردیم. نه هیچ مسئولی آمد به ما سری بزند، و نه هیچ‌کس از شهید برای ما خبری آورد. البته من می‌دانستم شیخ محمد چنین سرنوشتی خواهد داشت. هم به دلیل آن خوابی که دیده بودم؛ و هم علاقۀ خودش به گمنامی. آن اواخر، دائم می‌گفت «خوش به سعادت آن شهیدی که گمنام بشود.» من حس کردم از تکرار این حرف، منظوری دارد که از گفتنش خودداری می‌کند. یک‌بار گفتم: منظورت چیست که می‌گویی خوش‌به‌حال کسی که شهید بشود و جنازه‌اش پیدا نشود و مفقود بشود؟ گفت: همین کلمه را می‌خواستم از زبانت بشنوم. نرگس! من آرزو دارم اگر شهادت قسمتم شد، بدنم مفقود بشود. پرسیدم: چرا؟ دلیلش چیست؟ جواب داد: برای شهید که فرقی نمی‌کند جسمش کجا باشد؛ روحش به آنجایی که باید برود، می‌رود، و خداوند مقامی که به او باید بدهد، می‌دهد. اینکه می‌خواهم گمنام بشوم، برای شماست؛ دوست دارم شما پیش حضرت زهرا سرفراز باشید؛ دوست دارم اگر به ملاقات حضرت زهرا رفتم، به ایشان بگویم که خانوادۀ من هم یک‌ذره با شما همدردی می‌کنند... - یعنی مطمئن بودید شهید شده و گمنام است؟ احتمال نمی‌دادید اسیر بوده باشد؟ ـ به‌لحاظ عقلی مطمئن بودم شهید شده و گمنام است، مطمئن بودم نباید منتظرش باشم، اما خب دلم قبول نمی‌کرد و انتظارش را می‌کشید...💔 📚 کتاب کریمانه، روايت داستانی ديدارهای مقام معظم رهبری با خانواده‌ها شهدا در جريان سفر ايشان به استان کرمان در سال ۸۴ 📕 خرید کتاب کریمانه: https://sahba.ir/product/کریمانه/ 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا: https://sahba.ir/
✂️ انتشار برش‌هایی از خاطرات همسر شهید مغفوری 📆 به مناسبت سالروز آغاز عملیات کربلای ۴ 🔸 همسر شهید مغفوری از آخرین اعزام برادرش به جبهه می‌گوید: از بیمارستان باهنر کرمان که مرخص شد، چند روزی خانۀ ما ماند. بعد تصمیم گرفت برود زرند، با پدر و مادرم خداحافظی کند، بعد از آنجا برگردد جبهه. وقتی می‌خواست برود زرند، با عبدالمهدی رفتیم کنار اتوبوس بدرقه‌اش. موقعی که عباس را می‌بوسیدم و از او خداحافظی می‌کردم، شوهرم گفت: خانم! هرچه می‌خواهی برادرت را تماشا کنی و ببوسی، تماشا کن و ببوس که آخرین دیدارتان است. این پسر که برود، دیگر برنمی‌گردد! من هم گفتم: باشد! این بچه شهید بشود عیبی ندارد؛ زن و بچه ندارد که! اما لطفاً شما شهید نشو که زن و بچه داری! 🔹 ما می‌خندیم! همسر شهید هم می‌خندد. 🔸 خواهر شهید عباس سلطان‌زاده ادامه می‌دهد: اما حاج‌مهدی راست می‌گفت. عباس رفت و دیگر برنگشت. نُه سال بعد پیکرش برگشت. در عملیات کربلای۴ جزو غواص‌ها بود؛ شهید شد و مفقود. و تا نُه سال اثری از پیکرش نبود. چهارمِ دی ۶۵، برادرم عباس شهید شد و پنجم دی ۶۵، شوهرم عبدالمهدی... 🔹 با این جملات، به‌یکباره چیزی از جنس اندوه می‌آید و فضای خانه را پر می‌کند. 😔 و همسر شهید مغفوری به بهانۀ چای‌آوردن به آشپزخانه می‌رود.. 📚 کتاب کریمانه، روايت داستانی ديدارهای مقام معظم رهبری با خانواده‌ها شهدا در جريان سفر ايشان به استان کرمان در سال ۸۴ 📸 بازدید از گلزار شهدای کرمان در سفر معظّم‌له به کرمان شهید والامقام، سردار حاج‌قاسم سلیمانی نیز، از همراهان این سفر بودند 📕 خرید کتاب کریمانه 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا