eitaa logo
صاحب‌‌ قلم| ملک‌محمدی
716 دنبال‌کننده
821 عکس
144 ویدیو
3 فایل
در دفتر زمانه زمانه فتد نامش از قلم هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت 👈از تجربه‌های معلمی و مدرسه‌داری می‌گم 👈از کتابام حرف می‌زنم. 👈و هر چیزی که سر ذوق بیاردمون😉 #نویسندگی #معلم #مدرسه. 🆔️ @soheila_malekmohamadi
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم مادر که باشی، می‌فهمی؛ خواهر که باشی، می‌فهمی؛ همسر که باشی، می‌فهمی؛ دختر که باشی می‌فهمی؛ من فکر می‌کنم هر جنسی از زن می‌فهمد در کربلا چه گذشت: چشم به راهی، اضطراب، کودک گرسنه و تشنه، تنهایی، غربت، اسرات، ظلم، نامحرم، داغ، خستگی و ... اما میان همه‌ی این واژه‌ها نمی‌توان ردی از قربانی شدن، ناامیدی و شکست دید. زینب(س) و زنان این خاندان ذره‌ای از موضع قدرت و عزت کوتاه نیامدند. زینب منفعل نمی‌شود، نمی‌بازد، صدقه نمی‌پذیرد، میدان را واگذار نمی‌کند. گریه و فغان بی‌خاصیت نمی‌کند. پای دفاع از دین خدا که می‌شود، در مجلس یزید فریاد می‌زند، دروغگو را رسوا می‌کند، روشنگری می‌کند، سکوت نمی‌کند. زینب بانویی باحیا، باسواد، باسیاست، صبور و عاقل است. و من در این معرکه به طرز فکر خدا فکر می‌کنم، به اینکه چرا یک‌جا خنجر گلوی حسین (ع) را می‌بُرد و گلوی اسماعیل نه؟ یه جا آتش خیمه‌های حسین (ع) را می‌سوزاند و یک جا ابراهیم را نه!؟ یک جا برای خاندان رسول خدا(ص) آب نیست و یک جا زیر پای اسماعیل زمزم می‌جوشد؟ انگار از یک‌جایی به بعد قرار نیست برای فهمیدن انسان خرق‌عادت شود. نمی‌دانم! ✍سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
بسم الله الرحمن الرحیم امروز به خاطر مانور هفته دفاع مقدس قسمتی از مسیر مدرسه بسته بود. انصافاً تا امروز اینهمه تجهیزات نظامی و نیروی مسلح را همزمان ندیده بودم. خوب، گذارمان به هم نخورده بود. ماشین‌های حمل تجهیزات که به نظرم واقعاً وحشتناک بود و این همه نیروی مسلح! حقیقتش خیلی ترسیده بودم. آخر چشممان به دیدن این صحنه‌ها عادت ندارد. نتوانستم از تصور واقعی بودن آنها شانه خالی کنم. تصور اینکه شهر اِشغال باشد و تو هر روز این ماشین‌ها و آدم‌ها را ببینی. تصور اینکه به جای این جوانان ایرانی، سربازهای اسرائیلی، آمریکایی، پرتغالی، انگلیسی و روسی ببینی. پناه بر خدا! حتی تصورش هم وحشتناک بود. اما به نظرم گاهی ما به تصورات وحشتناک نیاز داریم. از پیاده رو که عبور می‌کردم چند دختر افغان هم مانور را می‌دیدند؛ خیلی دلم می‌خواست با آنها هم حرف بزنم و از حس و حالشان بپرسم. این را بگذارید کنار اینکه معمولاً هر روز تعدادی گردشگر خارجی را در این کوچه‌پس‌کوچه‌های قدیمی کاشان می‌بینم، گاه هم باب گفتگو باز می‌شود و‌صحبت می‌کنیم. حقیقتش خیلی وقت‌ها هم نمی‌توانم بی‌خیال تصور مصونیت قضایی آن‌ها بشوم. اینکه این آدم‌ها زمانی در کشور ما آزادی بی‌چون‌و چرا داشته اند. به نظرم گاهی باید تاریخ را در کوله پشتی‌هایمان بگذاریم. سوار ماشین زمان شویم و به گذشته‌ها سفر کنیم. حتی اگر لازم بود طی‌الارض شده و در لحظه سری به کشور‌های همسایه بزنیم. این‌ها را نگفتم تا بگویم به همین‌ها دلخوش باشیم و بی‌خیال کم‌وکاست‌ها؛ نه! این‌ها را گفتم تا مرور کنم که سرمایه‌هایی که برای به دست آوردنشان بهای جان داده شده را هیچ و ناچیز ندانیم، گفتم که برای داشتن دست و پا نباید سر داشتن را بی‌ارزش شمرد. ✍سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
صاحب‌‌ قلم| ملک‌محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم در دفتر مدرسه که دور هم جمع می‌شویم، پایه‌ی ثابت حرف‌هایمان گله و شکایت از بی‌ادبی و ناسپاسی دانش‌آموزان است. نسلی که حتی سلام کردن هم نمی‌داند، معرفت ندارند و قدردان نیست‌. اما او کجا باید این‌ها را یاد بگیرد؟ کنار مادری که مصرانه او را تشویق می‌کند که مبادا به کسی باج بدهد و با صدای بلند جواب عمه‌، خاله‌هایش را بدهد؟ یا کنار پدری که احتمالاً نیست؟! یا در مدرسه‌ای که روز ۱۳ آبان دانش‌آموزانش را به پارک می‌برد تا خوش بگذرانند؟! یا در کلاس‌های ما که ماراتون فرمول‌ها و حفظیات و ربودن گوی سبقت آزمون‌هاست؟ فردا به مدرسه می‌روم، اولین روز کاری‌ام در سال تحصیلی جدید. من همیشه تاریخ را یک جور نوشدارو می‌دانم. به نظرم تاریخ، گفتن و خواندش مغز را باروَر می‌کند، چشم را باز می‌کند. به ما تواضع و سیاست می‌آموزد. حالا این همه را گفتم تا بگویم نسلی که با تاریخ و مفاخر کشورش انس ندارد بخواهیم یا نخواهیم ناسپاس خواهد بود. گاهی فکر می‌کنم این تقارن هر ساله‌ی هفته‌ی دفاع مقدس و آغاز سال تحصیلی چه بهانه‌ی خوبی است برای تعلیم مفاهیم سپاسگزاری، آرمان‌گرایی‌، غیرت و وطن‌دوستی. نسلی که سپاسگزاری از قهرمانان ملی را نیاموزد قطعاً احترام‌ چندانی هم برای معلم و مدرسه قائل نخواهد بود. به نظرم مرور و به‌خاطر‌ سپاری این ابیات برای اولین جلسه‌ی درس فیزیک فردا گزینه‌ی خوبی باشد: « به پاس هر وجب خاکی از این ملک؛ چه بسیار‌ست، آن سرها که رفته؛ زمستی بر سر هر قطعه زین خاک؛ خدا داند چه افسرها که رفته» ✍ سهیلا ملک محمدی
صاحب‌‌ قلم| ملک‌محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم هر سال، اولین جلسه‌ی درس فیزیک، «فیزیک بی فیزیک» نام دارد. در ساعت فیزیک بی فیزیک، من و‌شاگردانم در مورد خودمان، علائق و افکارمان حرف می‌زنیم. آنها از توانمندی‌هایشان می‌گویند. از دلخوشی‌ها و ناخوش‌ احوالی‌هایشان. البته برای خالی نبودن عریضه یک مقدار هم پای الکترون این‌ها را وسط کشیدیم. القصه، حرف از معلم اهوازی و‌جمع کردن سررسیدها هم به میان آمد. کم‌کم صحبت از کلاس به دفتر مدرسه و تمام دانش‌آموزان رسید. منتظر ادامه‌ی خبر بمانید.😉 ✍سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
صاحب‌‌ قلم| ملک‌محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم پیرزن بداخلاقی بود، دائم به جانم غر می‌زد، چرا لباسش را در آوردی؟ چرا از این طرف خواباندی‌اش؟ چرا بیدارش کردی و چرا و چرا و چرا! اصلاً من و پیرزن سوژه‌ی هر شب خانم‌ها شده بودیم. هر شب با خودم می‌گفتم امشب دیگر پیشش نمی‌نشینم، اما خوب گاهی تیرم به سنگ می‌خورد و جا هم برایم نگه‌می‌داشت که این مادر نوزاد بغل زیاد اذیت نشود و حسابی هم آموزشم دهد. آن روزها تو، دو ماه بیشتر نداشتی. شب‌های محرم بود و من و تو و بابا می‌رفتیم حسینیه. یک شب که بالاخره رضایت پیرزن را به دست آورده بودم، لبخندی زد و خیلی محکم با لهجه‌ی شیرین کاشانی گفت: «باید ازش یه مرد بسازی...»؛ نمی‌دانم چرا هیچ‌گاه حرفش را فراموش نمی‌کنم. همان موقع خستگی‌ای به جانم نشست که گفتنی نیست. شانه‌هایم سنگین شد، عین کسی که قرار است قدم در مسیری طولانی و طاقت فرسا بگذارد. گذشت... تا همین چند شب پیش هم که می‌رفتیم حسینه و تو و برادرت جلوتر از من و بابا سرخوش و مستانه می‌خندیدید و می‌دویدید، حسابی قد و بالایت را نگاه می‌کردم، و حساب سال‌هایی که گذشت را می‌کردم. دندان‌های شیری‌ات یکی پس از دیگری می‌افتند و تو هفت ساله شدی. قربان صدقه‌های مادر برای فرزندش هیچگاه اغراق نداشته، قربانت بروم. محمدکیانم! نور چشمم، تولدت مبارک. ۹۷/۷/۷ ✍ سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
صاحب‌‌ قلم| ملک‌محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم خدا پدر و مادر این تقویم باد صبا را بیامرزد که حداقل این مناسبت‌های ملی _ مذهبی و جهانی را به من یادآوری می‌کند. مثل امروز که روز مولوی بود و باز هم شرمنده‌اش شدم. جسته گریخته چیزهایی راجع به مولوی خواندم اما بی‌مناسبت ندیدم ابیاتی ناب، که در مدح حضرت علی(ع) سروده را بیاورم: تا صورت پیوند جهان بود علی بود/ تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود آن قلعه گشایی که در قلعه‌ی خیبر/ برکند به یک حمله و بگشود علی بود آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام/ تا کار نشد راست نیاسود، علی بود شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود/ سلطان سخا و کرم و جود علی بود ✍سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
صاحب‌‌ قلم| ملک‌محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم تقدیم به روح ملکوتی شهید ۱۸ ساله‌ی مفقودالجسد محمد یزدانی؛ 🌷داغ تو بر سینه‌ی همه‌ی ما سنگینی می‌کند، ما همه خواهران توییم. برق نگاهت تاریخ را آتش زده. اصلاً کلمات جنون گرفته اند. خون از گرمای تو زندگی گرفته! برای نبودنت باید سالها گریست. ایران باید به عزای از دست دادن چون شماهایی بنشیند. آخر ایران مادر همه‌ی جوانان این مُلک است. یادت می‌آید گفتم به نظرم هر دانش آموزی باید صبح به صبح قبل از رفتن به مدرسه با خود زمزمه کند:  به پاس هر وجب خاكی از این ملك چه بسیار است، آن سرها كه رفته! زمستی بر سر هر قطعه زین خاك خدا داند چه افسرها كه رفته؛ مادرت می‌گفت: بعد از سی سال هنوز هم صبح‌ها کف کفش‌هایت را می‌بوسد... لباس یوسف به کنعان برنگشته‌اش را به چشم می‌کشد. با ذوق و اشتیاق از شهید مفقودالاجسدش می‌گفت. امان از دل زینب؛ ✍ سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi