#تربیت_فرزند
🌸 کودک نمیتواند عصبانی نشود. اصرار بر این که عصبانی نشو، بیفایده است.
💞 به او بیاموزید چطور عصبانی باشد و چطور این عصبانیت را کنترل کند!
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#اندرز_پدرانه
نگاهی به حکمت ۳۴۹ نهجالبلاغه
✅ هر کس به عیب خود نگاه کند ، از عیب جویی دیگران باز می ماند.
بدون شک انسان بی عیب غیر از معصومان (ع) وجود ندارد. بعضی عیوب کمتری دارند و بعضی بیشتر ، بنابراین عقل و درایت ایجاب میکند انسان به جای اینکه به عیب دیگران بپردازد ، به اصلاح عیب خویش می پردازد
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#رفیق_بازی_با_فرزند
در باب دوستی والدین با فرزندان نوجوان
یکی از چالش های مهم سنین نوجوانی فرزندان ، دوستی کردن والدین با آنهاست.
نوجوان دیگر کم سن و سال دیروز نیست که اگر از والدین خود هم ناراحت باشد ، بشود با او به راحتی دوباره ارتباط برقرار کرد و او را به اصطلاح راضی کرد ، بلکه نوجوانی سنی است که در آن «من» نوجوان ، یعنی مقدس ترین چیز برای او متولد شده است .
با توجه به این مسئله ٔ مهم ، والدین باید در برقراری ارتباط دوستانه با نوجوان نکته هایی را رعایت کنند.
ادامه دارد......
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#با_هم_بسازیم
🤗🤗🤗🤗🤗
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#رمان🌷
☑️ازسوریه تامنا_قسمت بیست وشش🔊🔊
یک هفته بود که حرکات صالح و سلما و رفتار بقیه مشکوک شده بود.😕 صالح بی قرار بود و زهرا بانو و سلما نگران. این حال و هوا برایم اضطراب آور بود و می دانستم اتفاقی افتاده.😔 بیشتر نگران بچه بودم. به تازگی نبض های کوچک و نامنظمی را حس می کردم. انگار بچه جان گرفته بود. حس خوبی به آن داشتم و انتطارم برای پایان این مدت شروع شده بود.😍 گاهی با او حرف می زدم و برایش قصه یا لالایی می گفتم. برایش قرآن می خواندم و مداحی و مولودی می گذاشتم و با بچه به آن گوش می دادیم. حس می کردم سراپا گوش می شود و شوق و عجله ی او از من بیشتر است برای به دنیا آمدن. چشمانم را روی هم فشردم که بخوابم اما خوابم نمی برد. صالح آرام درب اتاق را باز کرد و تلویزیون اتاق را خاموش کرد. به خاطر من تلویزیون کوچکی برای اتاق گرفته بودند. درب کمد را باز کرد و آرام کوله را درآورد. قلبم فرو ریخت.💔 سعی کردم تکان نخورم که صالح فکر کند خوابم. "پس اینهمه بیا و برو و پچ پچ و رفتارای مرموز مال این بود؟ این روزا اعزام داره که بیقراره...! مطمئنم نگرانه منو تنها بذاره. خدایا کمکمون کن😔 " قطره اشکی از گوشه چشمم روی بالش افتاد. وقت شام بود و صالح با سینی غذا آمد. کمکم کرد روی تخت بنشینم. خودش لقمه می گرفت و با کلی خنده و شوخی لقمه ها را به من می خوراند و لابه لای آن بعضی را توی دهان خودش می گذاشت که مرا اذیت کند. دوست نداشتم از غمم باخبر شود اما... امان از لب و لوچه ی آویزان😔
ــ چی شده قربون چشمات؟ چرا بغض داری؟ حوصله ت سر رفته مهدیه جان؟
ــ نه چیزی نیست.😐
ــ مگه صالح تو رو نمی شناسه؟ چرا پنهون می کنی گلم؟ بگو ببینم چی تو دلته؟
سینی غذا را پس زدم و خودم را به سمت او کشاندم و توی بغلش جا گرفتم. بغض داشتم اما نمی خواستم گریه کنم. بیشتر به هم صحبتی اش احتیاج داشتم.
ــ صالح؟!😔
ــ جانِ صالح؟
ــ چیزی از من پنهون کردی؟
ــ مثلا چی خانومم؟😕
آرام خودم را از آغوشش بیرون کشیدم و با نگاه پر بغضم به چشمانش خیره شدم. صالح دست و پایش را گم کرده بود. باید به او می فهماندم که خودش را اذیت نکند. دستش را گرفتم و انگشتر فیروزه را توی انگشتش چرخاندم.
ــ من می دونم...
نگاهی گذرا به چشمانش انداختم و سربه زیر گفتم:
ــ کی میری؟
انگار نمی توانست حرفی بزند. دستش رافشردم و گفتم:
ــ فقط می خوام بدونم کی اعزام داری؟ می خوام بچه مو آماده کنم که این مدت باباش نیست منتظر شنیدن صداش نباشه. آخه تازگیا یه تکون های ریزی می خوره. یه چیزی مثل نبض زدن.❤️
اشک توی چشم هایش جمع شده بود. بلند شد و رفت کنار پنجره. آنرا باز کرد و دوباره کنارم نشست. خنده ی بی جانی کرد و گفت:
ــ آخه تو از کجا فهمیدی؟
ــ اونش مهم نیست. کی میری؟
ــ بعد از سال تحویل.
ــ امروز چندمه؟
ــ بیست و هفتم.
پوفی کشیدم و گفتم:
ــ خدا رو شکر... دو سه روزی وقت دارم.
ــ مهدیه جان... اگه بخوای نمیـ...
صحبتش را قطع کردم و دستم را روی لبش گذاشتم:
ــ من کی هستم که نخوام...؟ جواب حضرت زینب رو چی بدم؟
نوک انگشتم را بوسید و سینی را برداشت و از اتاق بیرون رفت. بغضم ترکید و توی تنهایی تا توانستم اشک ریختم و دخیل بستم به عمه ی سادات.
#ادامہ_دارد...
نویسنده طاهــره ترابـی🌷
#کانال_برساحل_آرامش
#باماهمراه_باشید
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#ختم_روزانه_قرآن🌸✨
#صفحه_هفتادوپنج
به نیابت از:شهیدان🌷
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
سلام🌸
صبحتون
پراز خیر و برکت🌸
امروزتون شاد
امروزتون بخیر و نیکی🌸
حال دلتون خوب
وجودتون سبز و سلامت 🌸
زندگیتون غرق در خوشبختی
روزتون پراز انرژی مثبت
دوشنبه تون پراز خیر و شادی🌸
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#منوعشقم
🌾روابط دختر و پسر در دوران #نامزدی باید کنترل شده باشد
🌾درست است که دختر و پسری که جوان هستند با وضعيت هورمونی و هیجانی که دارند به سمت همدیگر تمایل زیادی دارند و بسیار سخت است که احساسات و غرایزشان را کنترل کنند اما آنها باید به آینده ای که در پیش خواهند داشت ، بينديشند .
🌾در دوران نامزدی اصل موضوع ، شناخت است . حتی اگر دوره نامزدی ثبت قانونی شده باشد و صیغه محرمیت جاری شده باشد ، باز هم دختر پسر باید روابط کنترل شده و سنجیده ای داشته باشند
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#ی_قاچ_محبت
❤️🍃وقتی همسرتون شمارو صدا میزنه باعشق جوابشوبدین🍃❤️
بجای اینکه بگین:هان یا بله
بگید:جان دلم یا بله عزیزم...💞
🌸🌸مطمئن باشین کارتون بدون پاسخ نمیمونه احترام بزارین احترام دریافت کنین.🌸🌸
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#ایده
🍃برای سبزه عید به جای عدس و ماش #سبزه_ی_مرکبات بکارید🌱
اول تخم مرکبات مثل لیمو نارنج یا پرتقال را بگذارید خیس بخورد بعد از یک روز آرام پوست را جدا کنید طوری که به مغز آن آسیبی نرسد گلدونی دارای زه کشی و سوراخ در انتهای آن را انتخاب کنید و با خاک سبک پرش کنید دانه ها را آرام روی خاک بگذارید با فاصله ی متوسط و روی آن را با یک لایه خاک نازک پوشش دهید گلدان را کاور کنید تا جوانه بزند😍👏
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️