eitaa logo
تبلیغات به صرفه
637 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من از دریا میترسم - @mer30tv.mp3
3.44M
من از دریا میترسم ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌹 🌴 ✍نمیذاشت چند روزی تو راه بودیم حالا دیگه مطمئن بودم مقصد، جایی عرب زبان مثله سوریه ست و چقدر درست بود و من دلیل این سوپرایز عجیب شوهرم رو نمیفهمیدم بالاخره به مقصد رسیدیم جایی درست روی خرابه های خانه ی مردم در سوریه نمیدونستم این شوهر رذل چه نقشه ایی برای زنانگی هام داره... اون شب دانیال کنار من بود و از مبارزه گفت...مبارزه ای که مرد جنگ میخواست و رستگاری خونه ی پُرش بود...اون از رسالت آسمانی و توجه ویژه خدا به ما و انتخاب شدنمون واسه انجام این ماموریت الهی گفت! اما من درک نمیکردم.و اون روی وحشی وارش رو وقتی دیدم که گفتم: کدوم رسالت؟ یعنی خدا خواسته این شهر رو اینطور سر مردمش خراب کنید؟و من تازه فهمیدم خون چه طعمی داره،وقتی مزه دهنم شه منه کتک نخورده از دست پدر از برادرت کتک خوردم تا خود صبح از آرمانهاش گفت از شجاعت خودشو و هم ردیفاش،از دنیایی که باید حکومت واحد اسلامی داشته باشه! اون شب برای اولین به اندازه تک تک ذرات وجودم وحشت کردم ببینم تا حالا جایی گیر افتادی که نه راه پس داشته باشی،نه راه پیش؟ طوری که احساس کنی کل وجودت خالیه؟که دست هیچ کس واسه نجات،بهت نمیرسه؟که بگی چه غلطی کردم و بشینی دقیقه های احتمالی زندگیتو بشماری؟ من تجربه اش کردم اون شب برای اولین بار بود که مثل یه بچه از خدا خواستم همه چی به عقب برگرده اما امکان نداشت.صبح وقتی بیدار شدم، نبود یعنی دیگه هیچ وقت نبود ساکت و گوشه گیر شده بودم،مدام به خودم امید میدادم که برمیگرده و از اینجا میریم اما نفسهایم تند شده بود دختره روبه رویم،همسره دانیالی بود که برای مراسم ازدواجش خیال پردازی های خواهرانه ام را داشتم؟در دل پوزخند میزدم و به خود امیدی با دوز بالا تزریق میکردم که تمام اینها دروغهایی ست عثمانی تا از تصمیمم منصرف شوم عثمان از جایش بلند شد:صوفی فعلا تمومش کن..و لیوانی آب به سمتم گرفت بخور سارا.واسه امروز بسه اما بس نبود داستان سرایی های این زن نظیر نداشت شاید میشد رمانی عاشقانه از دلش بیرون کشید ای عثمان احمق. 🌹🌹🌹 ✍چرا در انتهای دلم خبری از امید نبود؟خالی تر این هم میشد که بود؟ من خوبم.. بگو.. لبهای مچاله شده ی صوفی زیر دندانهایش،باز شد:زنهای زیادی اونجا بودن که... خیلی شبیه برادرتی..موهای بور چشمای آبی انگار تو آب و هوای آلمان اصالتتون،حسابی نم کشیده چقدر تلخ بود زبانِ به کام گرفته اش درست مثله چای مسلمانان صدای عثمان بلند شد:(صوفی؟؟!!) چقدر خوب بود که عثمان را داشتم صوفی نفسی عمیق کشید:عذر میخوام.اسمم صوفیه اصالتا عرب هستم،قاهره اما تو فرانسه به دنیا اومدم و بزرگ شدم. زندگی و خوونواده خوبی داشتم.. درس میخووندم،سال آخر پزشکی دو سال پیش واسه تفریح با دوستام به آلمان اومدم و با دانیال آشنا شدم پسر خوبی به نظر میرسید.زیبا بود و مسلمون، واما عجیب هفت ماهی باهم دوست بودیم تا اینکه گفت میخواد باهام ازدواج کنه جریانو با خوونوادم در میون گذاشتم اولش خوشحال شدن.اما بعد از چند بار ملاقات با دانیال، مخالفت کردن،گفتن این به دردت نمیخوره انقدر داغ بودم که هیچ وقت دلیل مخالفتشونو نپرسیدم شایدم گفتنو من نشنیدم..خلاصه چند ماهی گذشت،با ابراز علاقه های دانیال و مخالفهای خوونواده ام.تا اینکه وقتی دیدن فایده ایی نداره، موافقتشونو اعلام کردن و ما ازدواج کردیم درست یکسال قبل حالا حکم کودکی را داشتم که نمیداست ماهی در آب خفه میشود،یا در خشکی او از دانیال من حرف میزد؟یعنی تمام مدتی که من از فرط سردرگمی،راه خانه  گم میکردم، برادرم بیخیال از من و بی خبریم، عشقبازی میکرد؟ اما ایرادی نداردو شاید از خانه و فریادهای پدر خسته شده بود و کمی عاشقانه میخواست حق داشت دختر جرعه ایی از قهوه اش را نوشید: ازدواج کردیم تموم نمیتونم بگم چه حسی داشتم فکر میکردم روحم متعلق به دوتا کالبده صوفی و دانیال یه ماهی خوش گذشت با تموم رفتارهای عجیب و غریب تازه دامادم. که یه روز اومدو گفت میخواد ببرتم سفر،اونم ترکیه دیگه رو زمین راه نمیرفتم..سفر با دانیال..رفتیم استانبول اولش همه چی خوب بود اما بعد از چند روز رفت و آمدهای مشکوکش با آدمای مختلف شروع شد وقتیم ازش میپرسیدم میگفت مربوط به کاره بهم پول میداد و میگفت برو خودتو با خرید و گردش سرگرم کن رویاهام کورم کرده بود و من سرخوشتر از همیشه اطمینان داشتم به شاهزاده زندگیم یک ماهی استانبول موندیم خوش ترین خاطراتم مربوط به همون یه ماهه،عصرا میرفتیم بیرون و خوش بودیم تا اینکه یه روز اومد و گفت بار سفرتو ببند پرسیدم کجا؟گفت یه سوپرایزه و من خام تر از همیشه..موم شدم تو دست اون حیوون صدای عثمان سکوتم را بهم زد:سارا اگه حالتون خوب نیست بقیه اشو بذاریم برای یه روز دیگه.. ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌷خدایا🙏 💥تقدیردوستانم را زیبابنویس 🌷به امیدلبخند روی «لب» 💥شادے توی «دل» 🌷استجابت در «دعا» 💥آرامش در «قلب» 🌷الهی آمین🙏 💥شبتون خوش و سراسر آرامش 🌷دلتون سرشار از یاد خدا ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸✨ به نیابت از:شهیدان🌷 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
به چهارشنبه ۱۲ آبان خوش آمدید الهـی 🍃🌼 در پـناه پـروردگار امروزتون بخیر و نیکی حـال دلتون خـوب وجـودتـون سلامت روزتون پر ازحس خوب زندگی ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
دعوت شده بودیم به یک عروسی. پارچه خریدیم و برش زدم که برای مراسم پیراهن بدوزم، امافرصت نمی شد بدوزمش. شبی که عروسی بود، بی حوصله بودم. گفتم: «منصور، دیدی آخرش نرسیدم اون لباس رو بدوزم؟ دیگه نمی تونم عروسی برم.» منصور گفت: «حالا برو اتاق رو ببین، شاید بتونی بری.» گفتم: «اذیت نکن. آخه چه جوری می شه بدون لباس رفت؟» منصور دستم را گرفت و من را سمت اتاق برد. در را که باز کردم، خشکم زد. لباس دوخته شده بود و کنار چرخ آویزان بود. منصور را نگاه کردم که می خندید. از طرز نگاه کردن و خنده اش فهمیدم کار خودش است. گفت: «نمی خوای امتحانش کنی؟» با ناباوری پوشیدمش؛ کاملا اندازه بود. کار منصور عالی بود؛ خوش دوخت و مرتب. با خوش حالی دویدم جلوی آینه. به نظرم قشنگ ترین لباس دنیا بود ❤️همسر شهید منصور ستاری🌹 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
✍پیامبر اکرم(ص) 💖لباسهای خود را تمیز کنید وموهای خود را کم کنید، مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید زیرا یهودان چنین نکردند و زنانشان زناکار شدند 📚نهج الفصاحه ص۷۷ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😴حکم بیدار کردن برای نماز صبح 📺در کلام👈 استاد وحیدپور ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 تخم‌مرغ چهار عدد شکر یک لیوان آرد دو لیوان روغن مایع نصف لیوان ماست سه چهارم لیوان بکینگ پودر دو ق م وانیل نصف ق چ مواد میانی شکر 2 ق غ پودر نارگیل 3 ق غ دارچین 2 ق م مواد میانی را با هم ترکیب کنید و کنار بگذارید . تخم مرغ ها را با شکر به مدت ده دقیقه با همزن برقی بزنید تا کرم رنگ و کشدار شود و سپس پودر وانیل را اضافه کنید .سپس روغن مایع را اضافه کنید و یک دور با همزن برقی بزنید . ماست به دمای محیط رسانده را به مواد کیک اضافه کنید و دو دور دیگر با همزن بزنید تا مواد خوب مخلوط شود .آرد و بکینگ پودر سه بار الک شده را در سه مرحله به مواد اضافه کنید و با لیسک مواد را در یک جهت مخلوط کنید تا مواد یکدست شود.قالب را با روغن جدا کننده چرب کنید و سپس مقداری از مواد مایع کیک را داخل قالب بریزید .مواد میانی را به صورت یک لایه روی مایع کیک بریزیدو سپس مابقی مواد کیک را بریزید و قالب را درون فر از یک ربع گرم شده با دمای 180 درجه سانتی گراد به مدت 45 تا 40 دقیقه قرار دهید ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🟣 ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﯿ‌‌‌ﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻮﻫﺮﺗﺎﻥ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﺎﺷید 🔸ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺧﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﻓﮑﺮ می‌‌کنید ﺗﻨﻬﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻣﺮﺩﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﯾﺎ ﺗﻨﻮﻉ ﻃﻠﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺎﻣﻼ‌ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ. 🔸ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﭘﺮﻭ ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﻃﻠﺒﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ، مردها به دنبال یک جای دنج در خانه می‌گردند، شرایط خانه را برایشان مساعد کنید. ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️