eitaa logo
تبلیغات به صرفه
666 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بابایـ💪ـی جونش؛ پسر شما، مستقیماً از شما الگو میگیره. 💢برای تربیت صحیحِش زودتر ضعف هایی رو که در خودتون سراغ دارید، درمان کنید. 👈تاشاهد تکرارش نباشید. ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فیل و دوستانش.mp3
21.71M
🌹🌹 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌷 🌴 ✨بہ نام خـداوند تبارڪ و تعالے✨ ✍از وقتی که حرف زدن یاد گرفتم تو آلمان زندگی می کردیم. نه اینکه آلمانی باشیم، نه. ایرانی بودیم آن هم اصیل. اما پدر از مریدان سازمان مجاهدین خلق بود و بعد از کشته شدنِ تنها برادرش در عملیات مرصاد و شکستِ سخت سازمان، ماندن در ایران براش مساوی شده بود با جهنم. پس علی رغم میل مادرم و خانواده ها، بارو بندیل بست و عزم مهاجرت کرد. آن وقتها من یک سالم بود و برادرم دانیال پنج سال. مادرم همیشه نقطه ی مقابل پدرم قرار داشت. اما بی صدا و بی جنجال. و تنها به خاطر حفظ منو برادرم بود که تن به این مهاجرت و زندگی با پدرم می داد. پدری که از مبارزه، فقط بدمستی و شعارهایش را دیده بودیم. شعارهایی که آرمانها و آرزوهای روزهای نوجوانی من و دانیال را محاصره میکرد. که اگر نبود، زندگیم طور دیگه ایی میشد. پدرم توهم توطئه داشت اما زیرک بود. پله های برگشت به ایران را پشت سرش خراب نمیکرد. میگفت باید طوری زندگی کنم که هر وقت نیاز شد به راحتی برگردم و برای استواری ستون های سازمان خنجر از پشت بکوبم. نمیدونم واقعا به چه فکر میکرد، انتقام خون برادر؟؟، اعتلای اهداف سازمان؟؟، یا فقط دیوانگی محض؟؟. اما هر چی که بود در بساط فکریش، چیزی از خدا پیدا نمیشد. شاید به زبون نمیاورد اما رنگ کردار و افکارش جز سیاهی شیطان رو مرور نمیکرد. و بیچاره مادرم که خدا را کنجِ بقچه ی سفرش قایم کرده بود، تا مهاجرتش بی خدا نباشد. و زندگی منه یکسال و دانیال پنج ساله میدانی شد، برای مبارزه ی خیر و شر و طفلکی خیر، که همیشه شکست میخورد در چهارچوب، سازمان زده ی خانه ی مان. مادرم مدام از خدا و خوبی میگفت و پدرم از اهداف سازمان. چند سالی گذشت اما نه خدا پیروز شد نه سازمان.  و من و برادرم دانیال خلاء را انتخاب کردیم، بدون خدا و بدون سازمان و اهدافش. نوجوانی من و دانیال غرق شد در مهمانی و پارتی و دیسکو و خوشگذرانی. جدای از مادرِ همیشه تسبیح به دست و پدر همیشه مست. شاید زیاد راضیمان نمیکرد، اما خب؛ از هیچی که بهتر بود. و به دور از همه حاشیه ها من بودم و محبت های بی دریغ برادرم دانیال که تنها کور سویِ دنیایِ تاریکم بود.  آن سالها چند باری هم علی رغم میل پدر، برای دیدار خانواده ها راهی ایران شدیم که اصلا برایم جذاب نبود. حالا سارایِ ۱۸ ساله و دانیال ۲۳ ساله فقط آلمان رو میخواستند با تمام کاباره ها و مشروب هایش. اما انگار زندگی سوپرایزی عظیم  داشت برای من و دانیال. در خیابانهای آلمان و دل ایران 🌷🌹🌷🌹 ✍آن روزها همه چیز خاکستری و سرد بود، حتی چله ی تابستان. پدرم سالها در خیالش مبارزه کرد و مدام از آرمانش گفت به این امید که فرزندانش را تقدیم سازمان کند، که نشد.. که فرزندانش عادت کرده بودند به شعارزدگی پدر، و رنگ نداشت برایشان رجزخوانی هایش. وبیچاره مادر که تنها هم صحبتش، خدایش بود. که هر چه گفت و گفت، هیچ نشد. در آن سالها با پسرهای زیادی دوست بودم. در آن جامعه نه زشت بود، نه گناه. نوعی عادت بود و رسم. پدر که فقط مست بود و چیزی نمیفهمید، مادر هم که اصلا حرفش خریدار نداشت. میماند تنها برادر که خود درگیر بود و حسابی غربی. اما همیشه هوایم را داشت و عشقش را به رخم میکشد، هروز و هر لحظه، درست وقتی که خدایِ مادر، بی خیالش میشد زیر کتک ها و کمربندهای پدر. خدای مادر بد بود. دوستش نداشتم. من خدایی داشتم که برادر میخواندمش. که وقتی صدای جیغ های دلخراشِ مادر زیر آوار کمربند آزارم میداد، محکم گوشهای را میگرفت و اشکهایم را میبوسید. کاش خدای مادر هم کمی مثله دانیال مهربان بود. دانیال در، پنجره، دیوار، آسمان و تمام دنیایم بود..  کل ارتباط این خانواده خلاصه میشد در خوردن چند لقمه غذا در کنار هم، آن هم گاهی، شاید صبحانه ایی، نهاری. چون شبها اصلا پدری نبود که لیست خانواده کامل شود. روزهای زندگی ما اینطور میگذشت.آن روزها گاهی از خودم میپرسیدم: یعنی همه همینطور زندگی میکنند؟؟ حتی خانواده تام؟؟؟ یا مثلا معلم مدرسه مان، خانوم اشتوتگر هم از شوهرش کتک میخورد؟؟ پدر لیزا چطور؟؟ او هم مبارز و دیوانه است؟؟ و بی هیچ جوابی، دلم میسوخت برای دنیایی که خدایش مهربان نبود، به اندازه ی برادرم دانیال.. روزها گذشت و من جز از برادر، عشق هیچکس را خریدار نبودم. بیچاره مادر که چه کشید در آن غربت خانه که چقدر بی میل بودم نسبت به تمام محبتهایش و او صبوری میکرد محضه داشتنم. اما درست در هجده سالگی، دنیایم لرزید زلزله ایی که همه چیز را ویران کرد. حتی،  خدایِ دانیال نامم را.. و من خیلی زود وارد بازی قمار با زندگی شدم اینجا فقط مادر با خدایش فنجانی چای میخورد. ... ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شب انتهای زیباییست♥️🍃 💛برای امتداد فردایی دیگر ✨تـــا زمانی کــــه 💛سلطان دلت خـداست ✨کسی نمی تواند 💛دلخوشیهایت را ویران کند ⭐️ شبــتون زیبا و در پناه خــدا⭐️ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌸✨ به نیابت از:شهیدان🌷 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
❣امام صادق علیه السلام : ✨أَنَّ مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ قِلَّةَ مَهْرِهَا وَ مِنْ شُؤْمِهَا كَثْرَةَ مَهْرِهَا ✨از برکات زن کمی مهریه اوست ، و از شومی اش زیادی مهریه 📚من لا یحضر الفقیه ج 3 ، ص 387 – مکارم الاخلاق ص 198 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍜 😋 🔸نخود و لوبیا چیتی رو جدا و به نسبت کمتر ماش و عدس رو جدا یک روز قبل خیس می کنم .تقریبا از صبح آش رو به قول معروف بار می زارم .بلغور گندم رو توی یک قابلمه و نخود و لوبیا رو توی یک قابلمه ی جدا می پزم بعد سه چهار ساعت اونا رو با هم قاطی می کنم . عدس و ماش رو هم می پزم و با سبزی آش داخل گندم و بقیه ی حبوبات می ریزم و به مدت تقریبا دوساعت با شعله ی کم می زارم تا جا بیفته و مرتب هم می زنم تا ته نگیره ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
❌❌ جملاتی که مردان را دیوانه می‌کند! ❌ «اون از وضع غذا خوردنت، این هم از کارهای خونه انجام دادنت و...» با این کار را گیج می‌کنید که دقیقا کدام کارش شما را آزار داده است ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی زیبا بمناسبت میلاد پیامبر اکرم (ص) و هفته وحدت میلاد حضرت محمد (ص) و هفته وحدت مبارک🌹💐 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامزدم موبایلش آنتن نمیداد ، بهش مسیج دادم : نمیتونم بگیرمت …😑 جواب داد : به درک! مگه کم خواستگار دارم؟😐😳😂😂 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
▫️بغل کردن یه خانم با صدای گرفته و موهای ژولیده اول صبح همون قدر لذت داره که بغل کردن یه آقای کم حوصله‌ی و خسته‌ آخر شب. ▫️صبح به او بگویید که چقدر شیرین است اگر خانم شما هنگامیکه از خواب بیدار میشود بسیار ژولیده است وصورتش ورم کرده شما میدانید که او نازنین ترین موجود روی زمین است پس گفتنش دراول صبح برای شما ضرری ندارد ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
💜جان 💜 در تن من 💜 چکار دارد 💜 بی تو... ؟! ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
💅پیش از لاک زدن، دور ناخن های خود کمی وازلین بمالید. 💅این کار باعث می شود تا لاک های اضافه که در اطراف ناخن مالیده شده خیلی راحت از بین بروند ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🟣 مکمل‌ هایی که میل جنسی را بالا میبرند پیش از آن که برای افزایش میل جنسی خود به مصرف یک گیاه دارویی یا مکمل روبیارید، به این موضوع فکر کنید چه مواردی را می توانید به زندگی تان اضافه یا کم کنید؛ ورزش، کاهش وزن، درمان یک عارضه یا تغییر یک دارو و... می توانند به شما در این زمینه کمک کند. به هر حال برای هر دو جنس، مکمل ها و گیاهان دارویی وجود دارد. 🔻برای خانم ها آهن: اگر مقدار آهن بدنتان کم باشد، اشتیاق جنسی شما هم افت می کند، به این معنا که میل، برانگیختگی، لغزنده شدن و توانایی شما در رسیدن به اوج لذت جنسی (ارگاسم) کاهش می یابد. 🔻برای آقایان آل- آرژینین: در یک بررسی، حدود یک سوم مردانی که روزانه۵ گرم از این ماده را در روز برای ۶ هفته مصرف کرده بودند، بهبود نعوظ را گزارش کردند. مکمل های موجود در بازار برای مردان اغلب جهت رفع مشکلات نعوظ آلت هستند که به دلایل پزشکی بسیاری ممکن است ایجاد شود. اگر می خواهید مکملی را امتحان کنید، تایید مصرف آن را از پزشکتان بگیرید. ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با زن و شوه ر هایی که با هم مشکل دارن کمتر رفت و آمد کنین❗️ 👈🏻 چرا؟ چون گاهی مشکلات ناخودآگاه. به همدیگه منتقل میشه مثلا ممکنه با خودتون فکر کنین،نکنه شوهر منم همچین مشکلی رو داشته باشه؟ یا نکنه ما هم اینجوری بشیم؟ رفت و آمد با زوج های موفق و خوشبخت و واقعا عاشق تاثیرات خیلی مثبتی روی روابط دونفرتون میذاره. 👈🏻 مساله رفت و امد نکردن نیستا مساله اینه که اگر ضرورتی نداره پای صحبت این و اونی که مشکل دارن نشینیم. گاهی خودتونو بکشین بیرون از درد و دل های پر از درد دیگران. گوش شنوا بودن خوبه ولی وقتی خود آدم آسیب ببینه و بدبین بشه اصلا ضرورتی نداره. 👈🏻 در رفت و آمد با اینجور افراد اگر فامیلن، حد تعادل رو رعایت کنین اگر غریبه ترن که بیشتر سخت بگیرین. در عوض تا میتونین برین سمت زوج های شاد و خوشبخت و خوش سلیقه و هم جهت با خودتون و اقاتون.... ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
27.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺انیمیشن کوتاه خرگوش چاق🐇 👌بچه ها جون؛ داستان انیمیشن مربوط به یک خرگوش بزرگه که بر خلاف ظاهرش، باطنی مهربانی❤️ داره اما...🤔 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر خانه اي كه در آن دختر باشد، هر روز دوازده بركت و رحمت از آسمان ارزاني اش مي­شود و زيارت فرشتگان ازآن خانه قطع نمی گردد "پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله" ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
💠 فرزند ۵ ساله ام خیلی پرخاشگر ولجباز است انتظار دارد، تمام خواسته هایش سریع برآورده شود. چارِه چیست؟ 🔸 پرخاشگری یک مکانیزم روحی است که در برابر عوامل مختلفی به صورت طبیعی بروز می دهد و تا حدودی غیر اختیاری است لذا والدین باید صبور باشند ودر برابر آن عکس العمل مناسب نشان دهند وبه دنبال برطرف کردن ریشه های آن باشند. 🔹 عوامل پرخاشگری کودکان وراهکارهای مقابله با آن: 1⃣ مخالفت با خواسته های آنها بعضی از خواسته های کودکان غیرِمنطقی است و والدین نباید زیر بار برآورده کردن آنها بروند در این صورت والدین یا نباید آنها را در معرض این خواسته ها قرار دهند یا از طریق حواس پرتی ذهن کودک را مشغول کنند تا فراموش کند؛ مثلاً اگر نمی خواهند برای کودکشان خوراکی های مضر بخرند نباید او را با خود به مغازه ببرند. 🔻 اما توجه کنید که اکثر خواسته های کودکان منطقی است و مخالفت با آنها بیجاست و علاوه بر پرخاشگری، آثار سوء دیگری هم دارد من جمله موجب از دست رفتن استقلال فرزندتان در آینده می شود، اعتماد به نفس او کم می شود، به دیگران تکیه می کند و موجب سرکش شدن در سنین نوجوانی و جوانی می شود لذا والدین باخواسته های منطقی آنها که معمولا از جنس خوارکی، بازی واسباب بازی(سرگرمی) است نباید مخالفت کنند. 2⃣ عامل زیستی وقتی بچه ای صبحانه نخورده و گرسنه است یا کم خوابیده و خسته است یا کم خون و بیمار است قطعاً پرخاشگری می کند. 3⃣ بیکاری های زیادِبچه در بچه هایی که مشغولیت ندارند پرخاشگری بیشتر بروز می کند لذا باید فعالیتِ بدنی مناسب انجام دهند، هم بازیِ هم سن،‌ هم جنس و خوب داشته باشند، آب بازی، گِل بازی و خاک بازی را حتماً برایشان قرار دهید وسعی کنید استفاده از رسانه را برای بچه محدود کنید. 4⃣ برخورد والدین با او بد است: جوابِ های، هوی است! پس اگر به کودک پرخاشگری کنید منتظر باشید او هم به شما پرخاشگری کند 5⃣ نکته پایانی این که وقتی بچها نتوانند منظورشان را خوب به طرف مقابلشان بفهمانند منجر به پرخاشگری می شود توصیه ما در این مورد این است که توانمندی ارتباطی اجتماعی بچه را افزایش دهید. ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
😋هر روز یه مدل ترشی جدید یاد میدیم😍🌶🥒🍅🥦🌶 ترشی 🌶ترشی ترشی 🥙🍠🍆 ترشی😋 ترشی 🥦 🍂🫕👆👆👆 https://eitaa.com/joinchat/1757544505C83e9d5dabb ☺️
اسیران غار - @mer30tv.mp3
3.52M
اسیران غار ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌷 🌴 🔹روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را سوزاند.زندگی همه ما را من دانیال مادر و پدرِ سازمان زده ام! آن روزها،دانیال کمی عجیب شده بود. کتاب میخواند آن هم کتابهایی که حتی عکس و اسم روی جلدش برایم غریب بود به مادر محبت میکرد. کمتر با پدر درگیر میشد.به میهمانی و کلوب نمی آمد و حتی گاهی با همان لحنِ عشق زده اش، مرا هم منصرف میکرد. رفت و آمدش منظم شده بود. خدای من مهربان بود، مهربانتر شده بود اما گاهی حرفهایش، شبیه مادر میشد و این مرا میترساند. من از مذهبی ها متنفر بودم. مادرم ترسو بود وخدایی ترسوتر داشت. اما دانیال جسور بود، حرف زور دیوانه اش میکرد. فریاد میکشید. کتک کاری میکرد. اما نمیترسید، هرگز خدای من نباید شبیه مادر و خدایش میشد. خدای من، باید دانیال، برادرم می ماند! پس باید حفظش میکردم، هر طور که شده. خودم را مشتاق حرفهایش نشان میدادم و او میگفت. از بایدها و نبایدها. از درست و غلطهای تعریف شده. از هنجارها و ناهنجارها. حالا دیگر مادر کنار گود ایستاده بود و دانیال میجنگید با پدر، با یک شرِ سیاست زده. در زندگی آن روزهایم چقدر تنفر بود و من باید زندگیشان میکردم. من از سیاست بدم میامد. ثانیه های عمرم میدویدند و من بی خیالشان. دانیال دیگر مثله من فکر نمیکرد. مثل خودش شده بود. یک خدای مهربانتر مدام افسانه هایی شیرین میگفت از خدای مادر که مهربان است.که چنین و چنان میکند.که و من متنفرتر میشدم از خدایی که دانیال را از میهمانی ها و خوش گذرانیهای دوستانه ام، حذف کرده بود. این خدا، کارش را خوب بلد بود. هر چه بیشتر میگذشت، رفتار دانیال بیشتر عوض میشد. گاهی با هیجان از دوست جدیدش که مسلمان بود میگفت،که خوب و مهربان و عاقل است،که درهای جدیدی به رویش باز کرده که این همه سال مادر میگفت و ما نمیفهمیدیم که چه گنجی در خانه داشتیمو خواب بودیم و من فقط نگاهش میکردم. بی هیچ حس و حالی.حتی یک روز عکسی از دوست مسلمانش در موبایل، نشانم داد و من چقدر متنفر بودم از دیدن تصویر پسری که خدایم را رامِ خدایش کرده بود. 🍀🌴🌹 ✍روزها میگذشت. دیگر از جنگ و درگیری سابق در خانه خبری نبود. حالا دیگر مادر یک هم تیمی قوی به نام دانیال داشت و پدر توانی برای مبارزه و کتک زدن،در خود نمیدید. پس آتش بس در خانه برقرار بود. دیگر برخلاف میل دانیال خودم به تنهایی در میهمانی ها و دورهمی های دوستانمان شرکت میکردم. و این دیوانه ام میکردم. اما باید عادت میکردم به خدایی که دیگر داشت. حالا دیگر دانیال مانند مادر نماز میخواند. به طور احمقانه ایی با دخترانِ به قول خودش نامحرم ارتباط نداشت. در مورد حلال بودن غذاهایش دقت میکرد. و. که همه شان از نظر من ابلهانه بود. قرار گرفتن درچهارچوبی به نام اسلام آن هم در عصری که هزاران سال از ظهورش میگذشت، عقب افتاده ترین شکل ممکن بود دانیال مدام از کتابها و حرفهایی که از دوستش شنیده بود برام تعریف میکرد و من با بی تفاوتی به صورت مردانه و بورش نگاه میکرد. راستی چقدر برادر آن روزهایم زیبا بود. و لبخندهایش زیباتر. انگار پرده ایی از حریر، مهربانی هایش را دلرباتر کرده بود. گاهی خنده ام میگرفت، از آن همه هیجان کودکانه اش، وقتی از دوستش تعریف میکرد. همان پسره سبزه ایی که به رسم مسلمان زاده ها، ته ریشی تیره رنگ بر صورت مردانه و از نظر آن روزهایم زشت و پر فریبش، خودنمایی میکرد. نمیدانم چرا؟ اما خدایی که دانیالِ آن روزها، توصیفش را میکرد، زیاد هم بد نبود شاید فقط کمی میشد در موردش فکر کرد.هر چه که میگذشت، حسِ مَلس تری نسبت به خدای دانیال پیدا میکردم.خدایی که خدایم را رام کرده بود! حتما چیزی برایِ دوست داشتن، داشت. و من در اوج پس زدن با دست و پیش کشیدن با پا، کمی از خدای دانیال خوشم آمد. و دانیال این را خوب فهمیده بودگاهی بطور مخفیانه نماز خواندن های دانیال را تماشا میکردم و فقط تماشا بود وبس..اما هر چه که بود،کمی آرامم میکرد. حالا دیگر کمی با دقت محو هیجانهای برادرم میشدم. و چقدر شبیه مادر بود چشمها و حرفهایش آرامش خانه به دور از رفتارهای سیاست زده ی پدر برام ملموستر شده بود. و دیگر از مذهبی ها متنفر نبودم. دوستشان نداشتم، اما نفرتی هم در کار نبود.آنها میتوانستند مانند دانیال باشند، مهربان ولی جسور و نترس و این کام تفکراتم را شیرین میکرد.حالا با اشتیاق به خاطرات روزمره دانیال با دوست مسلمانش گوش میکردم. مذهبی ها شیطنت هم بلد بودندخندیدن و تفریح هم جزئی از زندگیشان بود.حتی سلفی های بامزه و پر شکلک هم میگرفتندکم کم داشت از خدای دانیال خوشم می آمد که ناگهان همه چیز خراب شد خدای مادر و دانیال، همه چیز را خراب کرد!همه چیز... ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه به رسم عاشقان ❤️ دل بر هوایت می سپارم وجودم را به دست کربلایت می سپاریم 🕌 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام💚 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي ✨تَحَبَّبَ إلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي.. 🍁قربون اون خدایی ✨که با من مهربونی میکنه 🍁بهم محبت میکنه ✨با اینکه از من بی نیازه... 🍁شبتون خوش 🌙 ✨چراغ امیدتون روشن 🍁وجودتون سلامت ✨غم از احوالتون دور 🍁لبخند کُنج لباتون ✨و دعای خیر همراه زندگیتون ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا