9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ...
#کلیپ
⚜همخوانی دعای ماه رجب⚜
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یلقمه_عشق
کلوچه کنجدی
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#هر_دو_بدانیم
📌 #تفاوت های زن و مرد را جدی بگیرید.
هر زمان مرد و زن توانستند تفاوتهای خود را به کمک عشق و #احترام به یکدیگر زنده نگهدارند ، میتوانند از شور و هیجان پایدار در روابط خود لذت ببرند...
وقتی مرد و زن به تفاوتهای یکدیگر احترام نگذارند ،نیروی خود را از دست داده ودیگر نمی توانند یکدیگر را خوشحال کرده وبه هیجان در آورند. اگر زن ومرد دو قطب متفاوت نباشند، جذابیت خود را از دست می دهند، و خنثی میشوند
👈از دست دادن جذابیت از دو راه ممکن است :
▪️سرکوبی خود واقعی درونی
▪️تلاش برای تغییر دادن طرف مقابل وشبیه کردن او با خود...
تدبیر سرکوبی خود و تغییر دادن کیفیت های طرف مقابل، روابط نیکو بین زن و مرد را کاملا از بین خواهد برد
یادمان باشد شناخت تفاوتهای مرد و زن ضروری است.
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
5243467363.mp3
1.84M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر
⭕️ زن و مرد باید در اطاعت امر خدا یار یکدیگر باشند!
🔴 #دکتر_حبشی
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#شاهبانوی_من
🔵حتی اگر خواستهها و احساساتتان برای خودتان واضح و روشن باشد، احتمالا همسرتان از آنها آگاهی ندارد!
🔵مگر اینکه شما خیلی واضح و شفاف دربارهی آنها صحبت کنید.
پس سعی کنید در این مورد با همسرتان روراست باشید.
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🔴 در تربیت "دینی و انقلابی" به چه شاخصههایی باید توجه کنیم؟
👤 #علیرضا_تراشیون
✅ رویکرد همه جانبه داشته باشد؛ تربیت دینی تک بعدی نیست.
💢 باید فرزندان را طوری تربیت کنیم که نسبت به جامعه خود را مسئول بداند.
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
آدم برفی
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#حدیث
🌹امام صادق علیه السلام
✅ما کودکان خود را به خواندن تسبیحات فاطمه علیها السلام فرمان میدهیم، همچنان که به خواندن نماز فرمان میدهیم.
📚الکافی، ج٣، ص٣۴
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
گرگ و الاغ - @mer30tv.mp3
3.77M
#قصه_شب
گرگ و الاغ
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#رمان🌹
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا_قسمت_هشتاد_نه🌴
✍با فاطمه خانم به آرایشگاه رفتیم وقتی حجاب از سر برداشتم زنِ آرایشگر با صورتی پر دلسوزی به ابروهایِ یکی درمیان و موهایِ یک سانتی ام چشم دوخت.
نگاهش حس قشنگی نداشت.. بغض کردم.. این روزها زیادی تحقیر نشده بودم؟بهایِ داشتنت خیلی سنگین بود امیرمهدیِ فاطمه خانم، خیلی.. اما میارزید..
چشمانِ شیشه شده در آینه اشکم، از مادرِ حسام پنهان نماند صورتم را بوسید و قربان صدقه ام رفت که بخندم.. که عروس مگر گریه میکند؟ که اگر امیر مهدی بفهمد، ناراحت میشود..
و من خندیدم.. به لطفِ اسمِ تنها جنگجویِ زندگیم، لبخند بر لب نشاندم. مردِ نبردی که چند روزی از آخر دیدارش میگذشت و من کلافه بودم از ندیدنش..
آرایشگر، رنگ بازیش را شروع کرد و من لحظه به لحظه کمی به زنده گان، شبیه تر میشدم.
مقابل آینه ایستادم این من بودم. سارای برهنه ی دیروز که حالا پوشیده در کلاهی سنگدوزی شده، محضِ پنهان کردنِ کچلی سرش، لباسی بلند و اسلامی سِت میکرد با آن.
سارایی که نه مادری کنارش بود برایِ کِل کشیدن و نه پدری که به آغوش بکشد، تنِ نحیفش را..
در اوج سیاه فکری، لب تَر کردم به نقل و نباتِ خنده. و چه کسی گفته بود امروز خورشید برایِ من طلوع نکرده
فاطمه خانم چادری سفید را رویِ سرم کشید و مادرانه پیشانی ام را بوسید و باز هم عذر طلب کرد.
چادر جلویِ دیدم را میگرفت و من همچون نابینایی عصا زنان به لطفِ دستانِ فاطمه خانم از آرایشگاه خارج شدم.
حالا چه کسی ما را به خانه میرساند یقینا دانیال..
چون خبری از دامادِ فراریِ این روزها نبود در پیاده رو ایستادیم که یک جفت کفشِ مشکی و مردانه روبه رویم ظاهر شد. مهربان و متین سلام داد.
صدایش، زنگ شد در تونلِ شنواییم.
حسام بود. دوست داشتم سر بلند کنم و یک دل سیر تماشا اما امکان نداشت.
در را باز کرد ومن به کمک فاطمه خانم رویِ صندلی جلو، جا گرفتم در تمام طولِ راه تا رسیدن به خانه فقط مادرِ حسام، قربان صدقه مان رفت و امیرمهدی ، پسرانه دلبری کرد.
روی صندلیِ دونفره، مقابلِ سفره ی عقدی ایرانی نشسته بودم و صدایِ عاقد را میشنیدم آیا وکیلم؟
باید چه میگفتم؟ من هیچ وقت فرصتِ آموزشِ این رسوم را به مادر نداده بودم گیج و حیران قرآنِ به سیب شده در دستم خیره شدم متاصل و نگران بودم که صدایِ نجوا گونه ی حسام کنارِ گوشم پچ پچ شد فقط بگین بله..
و این مرد همیشه وقتی که باید؛ به دادم میرسید.
با لهجه ایی آلمانی اما صدایی که تردید در آن موج میزد “بله” را گفتم..
حسام با منِ تیره بخت، خوشی را میچشید؟
صدای صلوات و سوت و کف در فضا پیچید و حسام چادر از چهره ام کنار زد.
حالا چشمانش مستقیم ، مردمکِ نگاهم را هدف گرفته بود.
به خدا قسم که نگاهش ستاره داشت و من آن نور را دیدم..
گاهی خوشحالیت طعمِ شکلاتِ تلخ میدهد..
و در آن لحظه من.. سارایی که زندگی را به هر شکل تصور میکرد جز دل بستن به یک جوانِ ریشدارِمذهبی و پاسدار..چقدر تلخیِ کامم شیرین بود
⏪ #ادامه_دارد
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
❄️هر شب
💫بدون هیچ اطمینانی
❄️از بیدار شدنمان
💫به خواب می رویم
❄️اما با این حال برای فردا
💫برنامه می ریزیم
❄️این یعنی امید ...
💫زندگیتون
❄️پر از امیـــد و آرزو
💫شبتان خوش و در پناه حق
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️