#هوش_هیجانی
🌀 بالا بردن هوش هیجانی
✅ موقعیت سازی کنید.
🏷 از او بپرسید «تو، چه کار می کردی اگر…؟»
شما می توانید هنگامی که در ماشین و پشت ترافیک هستید یا هنگام صرف شام دور میز، این بازی را با کودکان انجام دهید.
🏷 سوال های مختلف، به او کمک می کنند تا در مورد راه های مختلف واکنش نشان دهد و در موقعیت های مختلف، فکر کند.
برای مثال، از او بپرسید: «اگر من، تو را به خاطر کاری که نکردی، سرزنش کنم، چه کار می کنی؟
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#رمان🌹
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا_قسمت_صدوپنج🌴
✍دیواری که اجازه ی حتی یک تنه برخورد به خانومهای حفاظت شده اش را نداد..
دیواری از سربازانِ غیرت.. آنهم غیرتی حسینی
کاروان گوشه ایی ایستاد و بعد از تشکرو دعایی جانانه ، عزم جدا شدن کرد حسام با دوستانش خداحافظی کرد و مرا به گوشه ایی از سرایِ حسین برد کنارِ یکدیگر رو به گنبد چسبیده به زمین نشستیم. حالت خوبه بانو؟ اذیت نشدی؟ اونجا همه ی حواسم پی تو بود که یه وقت مشکلی پیش نیاد
مگر میشد، کربلا باشدحسین باشد اربعین باشد و حالِ کسی باشد؟ حسام بازم میاریم کربلا؟
لبخند زد نه اینکه این دفعه من آوردمت آقا بطلبه دنیا هم نمیتونه جلودار بشه..
همونطور که بنده تمام زورمو زدم تا دانیال برتگردونه و شما افتخار هم صحبتی ندادی..
حالا بیا یه زیارت عاشورا بخوونیم..
شمام یه دعایی بکنی واسه ما.. بلکه حاجت روا شیم..
حسام زیارت عاشورایی بین هر دویمان گرفت و با صدایی بلند شروع به خواندن کرد. هر چند که نوایش در آن همهمه ی جمعیت به وضوح شنیده نمیشد ، اما صوتش دل میبرد و اسیرترم میکرد.
و من سرا پا گوش، جان سپردم به شنیدنش
موجِ آوازش پر بغض بود و گریه.. حسام چه آرزویی داشت که این گونه پتک میشد بر سرم..
پا به پایِ گریه هایِ قورت داده اش اشک شدم و زار زدم.. چقدر این مرد هوایش ملیح بود.
زیارت که تمام شد دستانش را رو به گنبد، بالا برد و با چشمانی بسته چیزی را زیر لب نجوا کرد.
پر از حزن صدایم زدم سارا خانوم.. شما پیش آقا خیلی عزیزی.. پس حاجتمو ازش بگیر..
با صدایی که از فرط ناله، بم شده بود پرسیدم من؟ چجوری آخه؟
اشکِ روان شده از کنار صورتش را دیدم سخت نیست.. فقط یه آمین از ته ته دلت بگو..
پلک روی هم گذاشتم، و با تمام وجودم “آمین” گفتمو دعا کردم بهره برآورده شدنِ آرزوی این مرد.. مردی که عشق آرامش.. زندگی وآسایش را با دو دستش هدیه ام کرد.
چشم که باز کردم با لبخندی مهربان ، خیره ی صورتم شده بود شک ندارم که گرفتیش..
اشک پس زدم نمیخوای بگی چه چیزی از امام حسین میخوای..
سرش را پایین انداخت و با انگشتر عقیقی دستش مشغولِ بازی شد بانو میدونی چقدر دوستت دارم؟
ساکت ماندم.. اولین بار بود که این جمله را از دهانش میشنیدم..
ناگاه فراری اش به صورتم انداخت اونقدر زیاد که گاهی میترسم..
اونوقدر عمیق که وقت دعا و خواستن از خدا، آمینِ آرزمو با صدایِ لرزون و کم جوون میگم..
اما مُهر خلوصِ امشبِ شما، کارمو راه انداخت پر از سوال شدم و ترس در جانم دوید مگه چی میخوای از خدا.. آرزوت چیه حسام؟لبخند زد.. مکث کرد چشم به چشمانم دوخت شهید شم..
زبانم خشک شد. نفسم یکی در میان بالا میآمد..
من دعایِ شهادتِ معشوقم را آمین گفته بودم؟این بچه سید چه به روزم آورده بود؟ من دعا کردم.. با ذره ذره ی وجودم آمین گفتم با آه به آهِ قلبِ شکسته ام کاش زمان میایستاد..
دوست داشتم تا توان در دست دارم، حسام را زیرِ بادِ سیلی بگیرم و جیغ زنان تا خودِ خدا بِدَوَم..
که غلط کردم.. که نکند برآورده شود دعایِ شهادتش..
که او برود، من هم میروم..
⏪ #ادامه_دارد
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️چراغی در این شب
💫برایتان روشن میکنم
❄️در تاریکی ایـــن شـــب
💫و آنگاہ از خـدا میخواهم
❄️اگـر در خـــاموشــی
💫غم اسیر تنهایی شدید
❄️چراغ امیدتان روشن بماند
شبتون بخیر و شادی💫❄️
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#صفحه_دویست_نودوسه
به نیابت از:شهیدان🌷
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
☀️روزت رو با اعتماد
☕️و امید به خدا شروع کن
☕️برای گام های نرفته نگران نباش
☕️که تو با کمک خدای بزرگ میتونی
☕️به مقصد برسی
🌺صبحتون پر انرژی🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#سبک_زندگی
●بیهوا گفتم: ناصر، بهم قول میدی رفتی بهشت شفاعت من را هم بکنی؟ یک لحظه سکوت کرد. چشم از چشمم بر نمیداشت. گفت: اونی که باید شفاعت بکنه تویی نه من. ته ماجرا اینه که من میرم یه تیر میخورم و خلاص. بعدش بهم میگن شهید ولی تو باید حالا حالاها بمونی بدون من بالا سر سمیه ، تو مسولیت یکی دیگه دستته اکرم. بزرگ کردن سمیه رو دست کم گرفتی.
●آن قدر جدی این جملههای آخر را گفت که باورم شد تر و خشک کردن سمیه از جبهه رفتن او هم مهمتر است. داشتم به حرفاهاش فکر میکردم که چهار زانو نشست روبهروم. دستهام رو گرفت و سرش رو انداخت پایین. «جون ناصر، اگه نیومدم، دنبال جنازهام نگرد.»
📎جانشین فرماندهٔ گردان حمزه لشگر ۲۷محمدرسولالله(ص)
#سردارشهید_ناصر_کاملی🌷
شادی روح مطهرشان صلوات🌷
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#منو_عشقم
⛔️ هر چقدر ←سن ازدواج→ بالا بره؛ هم مورد مناسب دیگه پیدا نمیشه، هم خود آدم سخت گیر تر میشه...!!
⚠️ و دیگه اون انعطاف لازم برای زندگی رو نخواهد داشت...!!
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#طنز
نیمهی گمشده آدم مثل لنگه جورابه،
هرچی میگردی پیداش نمیکنی و آخرشم مامانت واست پیداش میکنه😂😂
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#هردوبدانیم
✅ گاهی جلوی پای همسرتان کفش هایش را جفت کنید.
💟 همین کارهای ساده گرمابخش زندگی است
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️