#یلقمه_عشق
🧆#املت_کیسه_ای🥙
🥪 مواد لازم:
تخم مرغ 2 عدد
کالباس خرد شده چند برگ
پنیر چدار رنده شده نصف لیوان
پیاز کوچک خرد شده 1 عدد
فلفل دلمهای یک عدد متوسط
قارچ متوسط 2 عدد
سس گوجه فرنگی 2 قاشق
🥖🥦طرز تهیه:🥦🥖
این املت خوشمزه بدون روغن سرخ کردنی آماده می شود و برای افرادی که غذاهای رژیمی استفاده می کنند بسیار مناسب بوده و روش تهیه ی آن بسیار ساده است. وقتی تموم مواد رو با هم مخلوط کردید داخل کیسه فریزر بریزید و از طرفی قابلمه ای رو پرآب کنید و بذارید آب جوش بیاد. کیسه رو داخل قابلمه بذارید و سرش رو بیرون قابلمه بگیرید و در قابلمه رو ببندید تا کیسه حاوی مواد داخل نیوفته و آب داخلش نره. تا حدی آب بجوشه که املتتون سفت بشه. نهایتا به هرشکلی که دوست دارید سرو کنید.
من از پنیر و پیاز استفاده نکردم. بجای سس گوجه فرنگی هم از خود گوجه تازه خردشده ریختم. برای ادویه هم، نمک و فلفل سیاه و زعفرون و پودر سیر ریختم.
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#عالیجناب_عشق
پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
بهترین مردان امت من، آن کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن و متکبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش کنند و به آنان آزار نرسانند .»
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
007.mp3
2.16M
✅ صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده
بخش هفتم
🔺 وضعیت و نگاه به زن در دنیای غرب
💥 دکتر حمید #حبشی
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#بیشتر_بدانیم
🔖زن نبايد همه کارها را انجام دهد
زمانی که مسئوليت پذيری يکی از زوجين بيشتر از ديگري باشد، طرف مقابل به وظايف خود عمل نميکند؛ مثلا وقتی مردی ميبيند همسرش تمام کارها را انجام ميدهد، کم کم از زير بار مسئوليت شانه خالی و سعی ميکند تا جايی که امکانش هست تمام کارها را به همسر خود واگذار کند. بنابراين زن ها نبايد همه کارها را به عهده بگيرند.
🔖وظايف يکديگر را انجام ندهيد
گاهي اوقات زن يا مردهميشه، تمام وظايف يکديگر را انجام ميدهند چون فکر ميکنند طرف مقابل شان به درستی نميتواند آن کار را انجام دهد. معمولا اين نوع زندگی ها به جابه جايی نقش های زن و شوهر منجر ميشود
👈🏻 برای مثال، ممکن است مردی به زنش بگويد:
«تو که کار ميکنی ، درآمد هم داری، بايد پرداخت اجاره خانه را تقبل کنی»
🏷يکی از نکاتی که در ارتباط با مسئوليت طرفين بايد رعايت شود، اين است که مواظب باشيم کمک ما در ذهن همسرمان، جابه جايی نقش تلقی نشود
اين مسئله خيلی مهم است و بايد از ابتدا به صورت شفاف آن را مطرح کنیم.
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
آدما ۲ دسته ان؛اونایی که زیارت رفتن...
اونایی که باحسرتِ زیارت... رفتن!
اللهم ارزقنا زیارة الحسین علیه السلام
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#رمان🌹
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا_قسمت_نودوهشت🌴
✍آن مرد رفت؛ وقتی که باران نمیبارید، آسمان نمی غرید و همه ی شهر خواب بودند، به جز من..
حالا آن مرد در عراق بود و همه ی قلبم خلاصه میشد در نفسهایش..
روزها به جانماز و صدایِ مداحیِ پخش شده از تلوزیون پناه میبردم و شبها به تسبیحِ آویزان از تختم.
هر چند روز یکبار به واسطه ی تماسهایِ دانیال با حسام، چند کلمه ی پر قطع و وصل، با تکه ی جدا شده ام، حرف میزد و او از سرزمینِ بهشت میگفت. اینکه جایم خالی ست و تنش سالمت..
اما مگر این دل آرام میشد به حرفهایش؟
هروز چشمم به دریچه ی تلوزیون و صحنِ عاشور زده ی امام حسین بود و نجوایی صدایم میزد که بیا.. که شاید فرصت کم باشد.. که مسیرِ بین الحرمین ارزش تماشا دارد..
عاشورا آمد؛ و پروینو فاطمه خانم نذری پزان شان را به راه انداختند..
عاشورا آمد و دانیالِ سنی، بیرق عزا بر سر در خانه زد و نذرهایِ پسرِ علی(ع) را پخش کرد..
عاشورا آمد و مادرِ اهلِ تسنن ام، بی صدا اشک ریخت و بر سینه زد..
علی و فرزندانش چه با دلِ این جماعت کرده بودند که بی کینه سیه پوشی به جان میخریدند؟
حسین فرزند علی، پادشاه عالم باشد و دریغش کنند چند جرعه آب را؟
مگر نه اینکه علی، نان از سفره ی خود میگرفت و به دهانِ یتیمانِ دشمن مینهاد؟این بود رسم جوانمردی؟
گاه زنها از یک لشگر مرد، مردتر میشوند به روزهایِ پایانی محرم نزدیک میشدیم و من بیقرار تر از همیشه، دلخوش میکردم به مکالمه هایِ چند دقیقه اییم با حسام. حسامی که صدایش معجونی از آرامش بود و من دلم پرمیکشید برایِ نمازی دو نفره..
و او باز با حرفهایش دل میبرد و مرا حریصتر میکرد محضه یک چشمه دیدنِ صحن و سرایِ حسین..
پادشاهی حسین، کم از پدرش علی نداشت و عشقش سینه چاک میداد مردان خدا را..
حالا دیگر تلوزیون تمرکزش بر پیاده روی ِ اربعین بود.
پیاده روی که چه عرض کنم، سربازیِ پا در برابرِ فرمانِ دل..
دیگر هوسانه هایم به لب رسیده بود و چنگ میکشید بر آرامش یک جا نشینی ام هوا رو به تاریکی بود و دانیالِ سرگرم کار با لب تاپش به سراغش رفتم و بدون مقدم چینی حرف دلم را زدم میخوام اربعین برم کربلا.. یعنی پیاده برم با چشمانی گرد شده دست از کار کشید چی؟ خوبی سارا جان؟
بدونِ ثانیه ایی تردید جمله ام را تکرار کردم و او پر شیطنت خندید آهاااااان … بگو دلت واسه اون حسامِ عتیقه تنگ شده داری مثه بچه ها بهانه میگیری
صبر کن یه ساعت دیگه بهش زنگ میزنم، باهاش حرف بزن تا هم خیالت راحت شه ، هم از دلتنگی دربیای
چرا حرفم را نمیفهمید دلتنگ امیرمهدیم بود، آن هم خیلی زیاد..باید میرفتم
اما نه برایِ دیدنِ او.. اینجا دلم تمنایِ تماشا داشت و فرصت کم بود..
با جدیدت براش توضیح دادم که هواییِ خاکِ کربلا شدم، که میداند مریضم و عمرم کوتاه.. که نگذارد آرزویِ به ریه کشیدنِ تربت حسین به وجودم به ماند.. که اگر نروم میمیرم..
و او با تمامِ برادرانه هایش، به آغوش کشیدم و قوتِ قلب داد خوب شدنم را و گوشزد که شرایطم محیایِ سفری به این سختی نیست و کاش کمی صبوری کنم..
اما مگر ملک الموت با کسی تعارف داشت و رسم صبر کردن را میدانست نه پس لجبازانه پافشاری کردمو از حالِ خوشم گفتم و اینکه باید بروم..
و از او قول خواستم تا امیرمهدی، چیزی نفهمید و او قول داد تا تمام تلاشش را برای رسیدن به این سفر بکند و چقدر مجبورانه بود لحنِ عهد بستن اش..
روزها میگذشت و من امیدوارانه چشم به در میدوختم تا دعوت نامه ام از عرش برسد و رسید..
گرچه نفسم بند آمد از تاخیرش، اما رسید. درست در بزنگاه و دقیقه ی نود
منِ شیعه و دانیالِ سنی.. کنارِ هم.. قدم به قدم..
دو روز دیگر عازم بودیم و دانیال با ابهتی خاص سعی کرد تا به من بفهماند که خستگی ام در پیاده روی اربعین، مساویست با سوار شدن به ماشین و حرفی رویِ حرفش سنگینی نمیکند..
پروین مخالفِ این سفر بود و فاطمه خانم نگران..
هر دو تمامِ سعی شان را برایِ منصرف کردنم، به جریان انداختند و جوابی نگرفتند حالا من مسافر بودم.
⏪ #ادامه_دارد
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
یه سلام میدم با حسرت
طرف کربلا🍀
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
🎉الهی در این شب
🌹مبـارک و فـرخنــده
🎉هرچی خوبیه وخوشبختیه
🌹خدای مهربون
🎉براتون رقم بزنه
🌹کلبه هاتون ازمحبت گرم باشه
🎉و آرامش مهمون همیشگی
🌹خونـه هاتون باشه
شبتون شـاد🌹
و عیـدتون مبـارک💐💐
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️