#منتخب
🔹اللّهُمّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَي سِتْرِكَ بَعْدَ عِلْمِكَ، خدايا! تو را سپاس بر پرده پوشيت بعد از آگاهيت، وَ مُعَافَاتِكَ بَعْدَ خُبْرِكَ، فَكُلّنَا قَدِ اقْتَرَفَ الْعَائِبَةَ فَلَمْ تَشْهَرْهُ، و بر عافيت بخشيدنت پس از دانستنت. همه ما مرتكب گناهان و معاصي شديم، و تو احدي از ما را بين مردم به گناه مشهور نكردي، وَ ارْتَكَبَ الْفَاحِشَةَ فَلَمْ تَفْضَحْهُ، و به كارهاي زشت و ناپسند آلوده شديم، و تو يك نفر از ما را در برابر بندگانت رسوا نساختي. وَ تَسَتّرَ بِالْمَسَاوِئِ فَلَمْ تَدْلُلْ عَلَيْهِ. هر يك از ما خود را به پرده زشتي و گناه پوشاند، و تو احدي را بر زشتيها و گناهانش راهنمايي نكردي. كَمْ نَهْيٍ لَكَ قَدْ أَتَيْنَاهُ، چه بسيار نهي تو را به جا آورديم، وَ أَمْرٍ قَدْ وَقَفْتَنَا عَلَيْهِ فَتَعَدّيْنَاهُ، و چه بسيار دستور تو را، كه گفتي نسبت به آن قيام كنيم و آن را انجام دهيم، و ما از آن تجاوز كرديم. وَ سَيّئَةٍ اكْتَسَبْنَاهَا، وَ خَطِيئَةٍ ارْتَكَبْنَاهَا، و چه بسيار زشتيهايي كه به دست آورديم، و خطاهايي كه مرتكب شديم، كُنْتَ الْمُطّلِعَ عَلَيْهَا دُونَ النّاظِرِينَ، در حالي كه تو بر آنها آگاه بودي نه بينندگان ديگر، وَ الْقَادِرَ عَلَي إِعْلَانِهَا فَوْقَ الْقَادِرِينَ، و تو بر افشايش قدرت داشتي؛ قدرتي فوق همه قدرتمندان؛ كَانَتْ عَافِيَتُكَ لَنَا حِجَاباً دُونَ أَبْصَارِهِمْ، ولي عفو و چشم پوشي و عافيتت براي ما در برابر ديده بينندگان پرده اي، وَ رَدْماً دُونَ أَسْمَاعِهِمْ و در مقابل گوششان سدّي بود. فَاجْعَلْ مَا سَتَرْتَ مِنَ الْعَوْرَةِ، پس آنچه از زشتيها بر ما پوشاندي وَ أَخْفَيْتَ مِنَ الدّخِيلَةِ، وَاعِظاً لَنَا، و آنچه از علل فساد و تباهي از ما پنهان كردي، براي ما پند دهنده وَ زَاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلُقِ، وَ اقْتِرَافِ الْخَطِيئَةِ، و بازدارنده از بدخويي و نگاه دارنده ارتكاب معصيت، وَ سَعْياً إِلَي التّوْبَةِ الْمَاحِيَةِ، وَ الطّرِيقِ الْمَحْمُودَةِ و سبب كوشش به سوي #توبه نابود كننده گناه و راه پسنديده قرار ده، وَ قَرّبِ الْوَقْتَ فِيهِ، وَ لَا تَسُمْنَا الْغَفْلَةَ عَنْكَ، و زمان قرار گرفتن در تمام اين امور مثبت را نزديك گردان، و داغ غفلت از خود را به پيشاني ما نزن، إِنّا إِلَيْكَ رَاغِبُونَ، وَ مِنَ الذّنُوبِ تَائِبُونَ. كه ما به سوي تو مايل، و از گناهان تائبيم.
دعای #سی_چهار
#دعا_سی_چهار_1
#دعا_سی_چهار_2
#دعا_سی_چهار_3
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
هدیه به #امام_کاظم علیه السلام
#انس_با_قرآن
⏪برنامه ی روزنامه ی
✅ #ختم_قرآن کریم
👈 روزی یک صفحه
#صفحه_510
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ اعمال روزها و شب های #هفته
🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز #دوشنبه
👉🏻 1da.ir/pxKPaI
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
jameah-arabic01.mp3
1.2M
#امام_کاظم علیه السلام
#السلام_علیک_یا_باب_الحوائج✋
این حرف بینِ مردمِ این خاک رایج است
چشمانِ ما به سفره یِ باب الحوائج است
#میلاد_امام_موسی_کاظم(ع)
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ " این چیز مهمی است که برافراشتن #پرچم #اهلبیت (علیهمالسّلام) در دنیای اسلام، حقیقتاً میتواند دنیای اسلام و مسلمین را از این دو نقطهنظر گرد هم مجتمع کند [یکی محبت به اهل بیت (ع) و دیگری آموزش دین و تعلم معارف]. امروز این فرصت عظیم در اختیار همهی مسلمین است؛ مخصوصاً آنهایی که مکتب اهلبیت را در عمل تحقق بخشیدهاند و ایماناً و عملاً به آن متصل شدهاند.
امروز در #ایران اسلامی - که حاکمیت اسلام و قرآن در آن، امیدی به همهی مسلمین عالم داده است - بحمداللَّه پرچم اهلبیت در اهتزاز است و ما میبینیم که همهی مسلمین گوشه و کنار عالم، به این نظام و به این جمهوری و به این پرچم و به پرچم متعالی اسلام که در اینجا در اهتزاز است، احترام میگذارند و از آن احساس عزت میکنند. «بموالاتکم تمّت الکلمة و عظمت النّعمة و ائتلفت الفرقة» "
👤 #مقام_معظم_رهبری
#کشور_امام_زمان عج #زیارت_جامعه_کبیره
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت سوم
🌺 حلقهٔ آن صوفیان مستفید
چونک در وجد و طرب آخر رسید
خوان بیاوردند بهر میهمان
از بهیمه یاد آورد آن زمان
گفت خادم را که در آخر برو
راست کن بهر بهیمه کاه و جو
گفت لا حول این چه افزون گفتنست
از قدیم این کارها کار منست
گفت تر کن آن جوش را از نخست
کان خر پیرست و دندانهاش سست
گفت لا حول این چه میگویی مها
از من آموزند این ترتیبها
گفت پالانش فرو نه پیش پیش
داروی منبل بنه بر پشت ریش
گفت لا حول آخر ای حکمتگزار
جنس تو مهمانم آمد صد هزار
جمله راضی رفتهاند از پیش ما
هست مهمان جان ما و خویش ما
گفت آبش ده ولیکن شیر گرم
گفت لا حول از توم بگرفت شرم
گفت اندر جو تو کمتر کاهکن
گفت لا حول این سخن کوتاه کن
گفت جایش را بروب از سنگ و پشک
ور بود تر ریز بر وی خاک خشک
گفت لا حول ای پدر لا حول کن
با رسول اهل کمتر گو سخن
گفت بستان شانه پشت خر بخار
گفت لا حول ای پدر شرمی بدار
خادم این گفت و میان را بست چست
گفت رفتم کاه و جو آرم نخست
رفت و از آخر نکرد او هیچ یاد
خواب خرگوشی بدان صوفی بداد
رفت خادم جانب اوباش چند
کرد بر اندرز صوفی ریشخند
صوفی از ره مانده بود و شد دراز
خوابها میدید با چشم فراز
کان خرش در چنگ گرگی مانده بود
پارهها از پشت و رانش میربود
گفت لا حول این چه مالیخولیاست
ای عجب آن خادم مشفق کجاست
باز میدید آن خرش در راهرو
گه به چاهی میفتاد و گه بگو
گونهگون میدید ناخوش واقعه
فاتحه میخواند او والقارعه
گفت چاره چیست یاران جستهاند
رفتهاند و جمله درها بستهاند
باز میگفت ای عجب آن خادمک
نه که با ما گشت همنان و نمک
من نکردم با وی الا لطف و لین
او چرا با من کند برعکس کین
هر عداوت را سبب باید سند
ورنه جنسیت وفا تلقین کند
باز میگفت آدم با لطف و جود
کی بر آن ابلیس جوری کرده بود
آدمی مر مار و کزدم را چه کرد
کو همیخواهد مرورا مرگ و درد
گرگ را خود خاصیت بدریدنست
این حسد در خلق آخر روشنست
باز میگفت این گمان بد خطاست
بر برادر این چنین ظنم چراست
باز گفتی حزم سؤ الظن تست
هر که بدظن نیست کی ماند درست
صوفی اندر وسوسه وان خر چنان
که چنین بادا جزای دشمنان
آن خر مسکین میان خاک و سنگ
کژ شده پالان دریده پالهنگ
کشته از ره جملهٔ شب بی علف
گاه در جان کندن و گه در تلف
خر همه شب ذکر میکرد ای اله
جو رها کردم کم از یک مشت کاه
با زبان حال میگفت ای شیوخ
رحمتی که سوختم زین خام شوخ
آنچ آن خر دید از رنج و عذاب
مرغ خاکی بیند اندر سیل آب
بس به پهلو گشت آن شب تا سحر
آن خر بیچاره از جوع البقر
روز شد خادم بیامد بامداد
زود پالان جست بر پشتش نهاد
خر فروشانه دو سه زخمش بزد
کرد با خر آنچ زان سگ میسزد
خر جهنده گشت از تیزی نیش
کو زبان تا خر بگوید حال خویش
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_8
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت #عارف_و_خرش قسمت سوم 🌺 حلقهٔ آن صوفیان مستفید چونک در وجد و طرب آخر رسید خوان بیاوردند ب
🔴وقتى حلقه صوفیان و وجد و طربشان به آخر رسید.
براى میهمان غذا آوردند و همین که چشمش بسفره نان افتاد از خر خود یاد کرده.
رو به خادم خانقاه نموده گفت برو به آخور خرمن کاه و جو بریز.
خادم گفت لا حول و لا قوة الا باللّه این چه حرفى است؟ من کهنه نو کرم کار خود را دانسته و انجام مىدهم.
صوفى گفت خر من دندان صحیحى ندارد جو را باید قبلا در آب خیس کنى.
خادم جواب داد لا حول و لا قوة الا باللّه چه فرمایشى است این چیزها را همه از من یاد مىگیرند.
صوفى گفت پالانش را بردار و روى زخم پشتش قدرى علف جاروب خشک بریز که بهبودى حاصل کند.
خادم جواب داد لا حول این سخنان بگذار که هزاران مهمان مثل تو باین جا آمده.
و همگى از پیش ما راضى رفتهاند ما میهمان دوست بوده میهمان را چون جان خود دوست مىداریم.
گفت عوض آب شیر گرم باو بده جواب داد لا حول که دیگر خجالت مىکشم چیزى بگویم.
گفت میان جو کاه کم بریز جواب داد لا حول خواهش مىکنم این سخن را کوتاه کنید.
گفت جاى خر را بروب که سنگ و فضولات نداشته باشد و اگر تر باشد خاکه پهن خشک بر آن بریز.
جواب داد لا حول و لا قوة پدر جان صلوات بفرست با یک نوکر اهل کمتر از این سخنان بگو.
گفت یک قشو بدست گیر و پشت خر را بخاران و تیمار کن گفت لا حول پدر جان آخر شرم کن بس است.
خادم این سخن را گفته و فوراً شال کمر خود را محکم بسته گفت رفتم که اول کاه و جو بیاورم. (
او رفت و یادى از آخور خر نکرد صوفى هم بامید او بخواب رفت.
خادم سراغ چند نفر از رفقاى بىعار خود رفته و بریش صوفى و اندرزهاى او خنده کرد.
صوفى که از راه آمده خسته و کوفته شده بود دراز شده و بخواب رفت در خواب مىدید.
که خرش مورد حمله گرگ شده و آن حیوان درنده از ران و پشت او گوشت پاره مىکندو
مىگفت لا حول و لا قوة الا باللّه آن خادم مهربان کجا است؟ و این مالیخولیا چیست که من دچار آن شدهام.
👈مولانا می گوید: چه بسا سفلگان دون همّت برای خودنمایی و ارضای هوای نفسانی، در کسوت خادمان دین و کارگزاران حکومت، لاف تعهّد و مسئولیّت میزنند؛ همانند التزام خادم البهیمه در پذیرش تیمار کردن بهیمه و تخلف از آن. آنها با «لاحول ولا قوة الا بالله»های مکرر، تعهد ریایی خود را ابراز کرده و به رخ احاد جامعه میکشند، با تمسک به ظاهر شریعت و با ظاهری فریبنده، وعدههای دروغین میدهند و یا تحت لوای تخصص و کارشناس، حکمتگزار جامعه میگردند. افرادی که از پرستاری بهیمهای عاجزند، در رأس اداره امور زندگی انسانها قرار میگیرند و علاوه بر اینکه داروی مَنبلی بر پشتِ زخمیِ جامعه نمیگذارند، خود را نیز خادمالشریعة و خادمالملة لقب میدهند.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_8
ترجمه قسمت اول
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔴 باز در خواب مىدید که خرش در حال راه رفتن متصل بچاه و چاله میافت.
متصل وقایع بد مىدید و براى رفع اثر آن لا حول مىگفت.
گفت خدایا چه باید کرد همه رفته و درها را بستهاند.
باز بخود دل دارى داده مىگفت آن خادم با من نان و نمک خورده.
و من با او جز مهربانى کارى نکردهام او البته با من دشمنى نخواهد کرد.
گذشته از این هر دشمنى جهت و سببى مىخواهد و گرنه انسان نوعاً دوستى مىکند نه دشمنى.
باز بخیال افتاده مىگفت از کجا که چنین باشد مگر آدم به ابلیس بدى کرده بود.
یا آدم به مار و کژدم چه کرده است که آنها او را دچار درد و مرگ مىسازند.
گرگ طبعاً درنده است حسد هم در مردم واضح است که وجود دارد.
پس از آن باز بخود دل دارى داده مىگفت سوء ظن داشتن خوب نیست من نباید ببرادر دینى گمان بد ببرم.
باز بخود مىگفت فرمودهاند حزم همانا سوء ظن است ،یعنى دور اندیشى همانا بد گمانى است،کسى که سوء ظن نداشته حزم و احتیاط نکند کى مىتواند زندگى کند.
صوفى در این وسوسهها بود و خر او هم در حالى بود که دشمن در آن حال باشد.
خر بىچاره میان خاک و سنگ پالانش کج شده تنگش بریده خسته و کوفته و گرسنه مشغول جان کندن بود.
👈در پایان داستان قسمت نخستین از داستان عیسى (ع)، بدین نکته اشارت کرد که از آن کس که طینت او با خباثت سرشته است توقع نیکى نباید داشت، هر چند ظاهر او خوب و سخنش فریبنده باشد. نمونه آن تیمارگر خانقاه است که با سخنان چرب صوفى را بفریفت و هر چه صوفى از او خواست، وعده بهتر آن را داد لکن در عمل هیچ کارى نکرد و خر را گرسنه و تشنه رها کرد و در این داستان اشارت است به تسویلات شیطان و فریبکارى او که «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ اَلشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً»: آنان را وعده (دروغ) مىدهد و به آرزو در مىافکند و وعده ندهد شیطان آنان را جز فریب»
مولانا می گوید: کمترین بازتاب منفی واگذاری امور مادّی و مسائل زندگی این جهانی، به عناصر سست همت و گریزپای از مسئولیت، ایجاد مالیخولیای اجتماعی و فراگیر شدن یک نوع بیماری عصبی در جامعه است که موجب اختلال قوای ذهنی خواهد شد و با خواندن فاتحةالکتاب و القارعة هم نمیشود آن را درمان کرد.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_8
ترجمه قسمت دوم
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔴کسانی که با سرمایههای این جامعه، تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساندند و به مقاماتی رسیده و در حلقههای سیاستگذاریها قرار گرفتهاند، مانند آن خادمالبهیمه، مدام به اندرزهای مشفقانه اهلالله خنده تمسخرآمیز میزنند و بیخبر از دردهای جانکاه بینوایان و ناتوانان جامعه، فقط به منافع مادی خود و جناح و گروه خود میاندیشند. به عنوان مرفهان بیدرد جامعه ظهور و بروز دارند. در اینجا سخن از تجانس دشمنی و عداوت، خطا و اشتباه است گمان بریم که دشمنی باید متکی بر سبب خاصی باشد؛ وگرنه نتیجه مناسبتهای روحی باید بر اصل وفاداری تکیه زند، زیرا جنسیت و تجانس به معنای رابطه روحی و معنوی و همدلی و همفکری کاربرد دارد.
کدام رابطه بین «گرگ» که خصیصه درندگی او معروف اوست و «میش» که آرامش و خود نگهداری مشخّصه آن است، میتواند استوار باشد. تلبیس ابلیس و نیش عقرب، تناسب و تجانس نمیطلبد، بلکه اقتضای طبیعت اش این است
👈 خر بزبان حال مىگفت خداوندا از جو صرف نظر کردم یک مشت کاه بمن بده.
باز بزبان حال مىگفت اى پیران و بزرگان که در این خانقاه جمع شدهاید بمن رحم کنید که از دست این شخص خام طمع چرکین سوختم.
خر آن شب رنجى کشید که مرغ خاکى در موقع آمدن سیل مىکشد.
خر بىچاره آن شب از شدت مرض جوع البقر [جوع البقر مرضى است که مبتلاى به آن هیچ گاه سیر نمىشود و فربهى فوق العادهاى عارضش مىگردد] تا صبح پهلو بپهلو شد.
همین که روز شد اول روز خادم آمده پالان بر پشت خر نهاد.
و مثل خر فروشانى که زخم بخر مىزنند که در جلو مشترى چالاک باشد دو سه زخم باو زد و با خر معاملهاى کرد که با سگ باید کرد.
خر از سوزش نیش تیز بناى جست و خیز گذاشت بىچاره زبان نداشت که شرح حال خود را بگوید.
به راستی که آنچه به جایی نرسد فریاد است.
👈توضیح : الاغ بیچاره تمام شب ناله و فریاد میکرد: خدایا! «جو رها کردم کم از یک مشت کاه». همه بدبختیهای ما از این صرف نظرکردن از حقوق حقه خود است که نه تنها راه فریادها را میبندد، بلکه به جرأتِ متجریان جامعه میافزاید. بهیمه در تمام شب، همانند عریضهنویسان عرض حال میگفت که: ای شیوخ! به فریاد برسید از این همه رنج و عذاب؛ از این همه تبعیض و بیداد؛ امان از جوعالبقرهای اقتصادی جامعه که هر چه میخورند سیر نمیشوند؛ امان از دست خرفروشان نظام اقتصادی که زالو صفتانه خون میمکند و برجهای شیشهای را طالباند و رانت خواریهای این جهانی و رنجوری مردمان را کاسباند. اما آنچه به جایی نرسد فریاد است.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_8
ترجمه قسمت سوم
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2