امام سجاد عليهالسلام به پيشگاه خداوند عرض مىكند:
بار الها! موفقم بدار تا كارهاى خوبى را كه قولا و عملا انجام مىدهم كم بشمرم، هر چند بسيار باشد
...مومن همواره اهل خیر است،کار راه انداز است،دلسوز بندگان خداست،اطاعت خدا را خدمت بخلق می داند.دراین راه سختی هم تحمل می کند.البته «بشره فی وجهه وحزنه فی قلبه»
...بااین همه،مظنون به نفس خویشتن است.
امیر المومنین علیه السلام می فرماید:«واعلموا عبادالله ان المومن لایصبح ولایمسی الاونفسه ظنون عنده فلایزال زاریا علیها ومستزیدا لها.
...مومن همواره به به نفس خویش بدبین است،اجازه غرور وعجب نمی دهد،خوبیهایش را کم می بیند(در واقع نزد خدای متعال ،هیچ است)
امام سجاد علیه السلام،نیز می فرماید:خداوندا ،نفس مرا به گونه ای قرار ده که خوبی خود را کم ببیند و.....
راغب در معناى «خير» چنين مىگويد: الخير ما يرغب فيه الكل كالعقل مثلا و العدل و الفضل،
«خير» آن چيزى است كه تمام انسانها به آن رغبت و علاقه دارند مانند عقل و عدل و فضل. عقل خير است و افاضهكنندهى آن ذات اقدس الهى است، اما عدل و فضل خيرى است كه ممكن است به افاضهى خدا باشد و ممكن است بشر با اراده و اختيار خود آن را انجام دهد.
امام سجاد (ع) در عبارت دعا از خيرى نام برده كه آن را با زبان و عمل انجام مىدهد
و چنين خيرى مىتواند واجبات دينى و اعمال خوبى باشد كه مكلف آنها را براى خدا بجا مىآورد
و مىتواند كارهاى نيكى باشد كه شخص مسلمان طبق تاديب دينى و بر اساس كرامت نفس و بزرگوارى طبع با زبان و عمل، آنها را به نفع مردم انجام مىدهد
و دعاى امام سجاد (ع) مىتواند حاوى اين هر دو معنى باشد.
بشر هر قدر در راه بندگى و اطاعت خداوند مجاهده و كوشش نمايد قادر نيست حق بندگى او را ادا كند و مراتب عبوديت خود را آنطور كه بايد و شايد ابراز نمايد.
از اين رو به موازات عباداتى كه مردم انجام مىدهند لازم است به تقصير و نارسايى خود در پيشگاه مقدس الهى اعتراف نمايند …
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به بعضى از فرزندان خود فرمود: بر تو باد به جد و كوشش، و خويشتن را از حد تقصير در عبادت و اطاعت حضرت بارىتعالى خارج مدان زيرا خداوند آنطور كه شايسته و سزاوار اوست عبادت نمىشود.
از رسول اكرم (ص) است كه خداوند فرموده: كسانى كه اهل عمل و عبادتاند براى نيل به عدل و پاداش من به اعمال خود اتكا ننمايند زيرا اينان هر قدر خود را به تعب اندازند و در تمام عمر عبادت كنند باز هم مقصرند و اعمالشان نارسا و كوتاه است و با عبادتى كه انجام مىدهند به كنه عبادتم نمىرسند و براى نيل به كرامت من شايستگى ندارند.
امام صادق (ع) فرموده: بر تو باد به سعى و كوشش و هرگز نفس خود را از حد تقصير در عبادت و طاعت بيرون مبر چه آنكه حق عبادت حضرت بارى تعالى هرگز ادا نشده است.
نه فقط انسانها قادر نيستند حق بندگى خداوند را ادا كنند و آنطور كه شايسته و سزاوار است او را عبادت و اطاعت نمايند بلكه فرشتگان نيز با آنكه از غرايز حيوانى و شهوات نفسانى منزه و مبرا هستند از بندگى و عبوديتى كه شايستهى مقام مقدس ربوبى است عاجز و ناتواناند.
على عليهالسلام در وصف فرشتگان از اين نظر چنين فرموده است:
فرشتگان با مكانتشان از تو، منزلتشان نزد تو، و تجمع تمايلاتشان در تو، و بسيارى اطاعتشان براى تو، و كمى غفلتشان از فرمان تو، اگر ببينند باطن آنچه را كه از تو بر آنان پنهان است اعمال خود را ناچيز مىشمرند و آنها را بر خود عيب مىگيرند و مىفهمند كه حق بندگى را در پيشگاه مقدست انجام ندادهاند و آنطور كه بايد تو را اطاعت ننمودهاند.
افراد باايمان عبادت و اطاعت خود را در پيشگاه الهى هر قدر بسيار باشد كم و كوچك مىشمرند و همچنين تخلفات و معاصى خويش را هر قدر هم كوچك باشد بزرگ به حساب مىآورند و با توجه به اينكه معرفت افراد باايمان و درك معنوى آنان متفاوت است، كوچك شمردن طاعت و بزرگ شمردن معصيت در نظر آنان نيز متفاوت خواهد بود.
يك مرد اعرابى از على (ع) پرسيد: درجات محبين چيست؟ حضرت فرمود: پايينترين درجه براى كسى است كه طاعت خود را كوچك تلقى كند و معصيت خود را بزرگ ببيند و چنين گمان داشته باشد كه در دنيا و آخرت هيچ كس جز او مورد موآخذهى حضرت بارىتعالى نيست. مرد اعرابى از شنيدن اين كلام بيهوش شد. چون به هوش آمد از حضرت پرسيد: آيا درجهاى از اين بالاتر هم وجود دارد؟ فرمود: بلى، هفتاد درجه.
افراد باايمان حتى اولياى بزرگ خداوند و همچنين فرشتگان الهى قادر نيستند حق بندگى خداوند را آنطور كه شايسته است بجا آورند و به نسبت معرفتى كه دارند عبادتها و اطاعتهاى خويشتن را كوچك و كوچكتر مىشمرند و اعتراف دارند كه:
ما عبدناك حق عبادتك.
امام سجاد (ع) به پيشگاه خداوند عرض مىكند:
و استقلال الخير و ان كثر من قولى و فعلى.
*اگر مقصود حضرت زينالعابدين (ع) از كلمهى «خير» كه در اين عبارت آمده بندگى و اطاعت باشد معناى سخن امام آن مىشود كه:
بار الها! موفقم بدار تا عباداتى را كه با زبان و عمل در پيشگاه مقدست انجام دادهام، گرچه بسيار باشد، آن را قليل و كم بشمرم.
در اين صورت، مدلول دعاى امام يك امر توحيدى و اعتقادى است و مفاد آن اعتراف به اين مهم است كه:
پروردگارا! بندگانت با سعى و مجاهدهى بسيار قادر نيستند حق بندگيت را ادا كنند و عباداتى را كه شايستهى مقام مقدس توست انجام دهند.
*اگر مقصود حضرت زينالعابدين (ع) از كلمهى «خير» كه در جملهى دعا آمده نيكى و احسان به مردم با زبان و عمل باشد، همچنان لازم است احسانكننده عمل خير خود را هر چند بزرگ باشد كوچك بشمرد، زيرا بزرگ به حساب آوردن آن
اولا براى دريافتكنندهى احسان ناگوار و سنگين خواهد بود
و ثانيا از بزرگ وانمود كردن احسان استشمام منتگذارى مىشود و اين كار، مرضى خداوند و اولياى گرامى اسلام نيست.
مردى به رسول اكرم (ص) عرض كرد: دوست دارم بهترين مردم باشم. فرمود: بهترين مردم كسى است كه نفعش عايد مردم گردد، پس تو كوشش كن كه وجودت براى مردم نافع باشد.
على (ع) فرموده: بر شما باد به مبادرت در اعمال خير و چنان نشود كه ديگر اقوام و ملل بر شما پيشى گيرند و در كار خير از شما شايستهتر باشند.
در روايات اسلامى اعمال نيك با زبان و كار، به عناوين مختلفى از قبيل «ايثار»، «مواسات»، «ادخال سرور»، «عمل معروف»، «خير» و «احسان» آمده است.
به رسول اكرم (ص) عرض شد: كدامين مردم نزد شما محبوبترند؟ فرمود: آنانكه وجودشان براى مردم نافعتر است. عرض شد: كدام عمل افضل و برتر است؟ فرمود: دل مومن را شاد كردن. عرض شد: سرور مومن در چيست؟ فرمود: گرسنگيش را با غذا برطرف نمودن، غصه و اندوهش را گشودن، دينش را ادا كردن. سپس فرمود: هر كس براى حاجت برادرش با او برود اجرش همانند يك ماه روزه گرفتن و اعتكاف نمودن است. كسى كه به منظور اعانت با مظلومى برود خداوند در روزى كه قدمهاى مردم لرزان است قدم او را ثابت نگاه مىدارد.
در مكتب آسمانى اسلام برآوردن حاجات، حل مشكلات، حمايت از مظلومان، و خلاصه، هر نوع خدمتى به مردم با مال و جاه، زبان و قلم، به هر وسيله و هر شكل كه باشد، رحمتى است كه از طرف حضرت بارىتعالى شامل حال خدمتگزاران مىشود. شايسته است افراد نيكوكار از اين فرصت پرارزش استفاده كنند، مشكل گرفتاران را حل نمايند، و خويشتن را از رحمت و فيض الهى بهرهمند سازند .
اسماعيل بن عمار صيرفى حضور امام صادق (ع) شرفياب شد. عرض كرد: فدايت شوم، آيا مومن براى مومن رحمت است؟ فرمود: بلى. عرض كردم: اين چگونه است؟ فرمود: هر مومنى براى حاجتى نزد برادر مومن خود مىآيد اين آمدن، رحمتى است از طرف بارىتعالى كه به سوى او سوق داده شده و صاحب حاجت مسبب آن بوده است. اگر شخص مورد مراجعه حاجت او را برآورد با عمل خود، رحمت الهى را قبول نموده است و اگر حاجت او را برنياورد با آنكه قدرت برآوردن داشته رحمت الهى را از خود گردانده است. خداوند اين رحمت را تا قيامت ذخيره مىكند و در آن روز شخصى را كه حاجتش برآورده نشده بر آن رحمت حاكم مىگرداند، اگر بخواهد آن را به خودش اختصاص مىدهد و اگر بخواهد به ديگرى برگذار مىكند. سپس امام (ع) از اسماعيل پرسيد: به نظر تو آن رحمت الهى را به چه كسى وامىگذارد؟ اسماعيل عرض كرد: گمان نمىكنم آن رحمت را از خود بگرداند. فرمود: گمان نكن بلكه يقين داشته باش كه آن را به كسى جز خودش وانمىگذارد.
گاهى فرد باايمان براى حاجت خود به برادر دينيش مراجعه مىكند. او با نفوذ كلام و محبوبيتى كه در جامعه دارد مىتواند مشكل او را به آسانى حل كند و با گفتن كلمهاى حاجتش را برآورده سازد. اگر چنين كند، به فرمودهى امام صادق (ع) با اين عمل خير، خويشتن را از رحمت الهى، كه صاحب حاجت، آن را با خود آورده است برخوردار مىسازد.