انس با صحیفه سجادیه
طرح #برداشت_من هفته 103 از عبارات نورانی #صحیفه_سجادیه 👌صفحه ی ویژه اعضا در روزهای #جمعه ✳️ قسمت
با تشکر از همه دوستانی که در این بحث ما مشارکت داشتند
بشر به طور طبيعى و به غريزهى حب ذات، علاقه دارد هميشه و همه جا مردم از او به خير و خوبى ياد كنند و هرگز نامش را به بدى و زشتى نبرند. اما اين كار ناشدنى است.
امام صادق (ع) فرمود: ان رضا المخلوق لا يملك و السنتهم لا تضبط.
رضا و خشنودى مردم به دست نمىآيد و زبان آنان نظم و انضباط برنمىدارد.
پيمبران الهى كه شريفترين انسانهاى روى زمين بودند، از نسبتهاى دروغ و تعرضهاى ظالمانه ى قوم خود مصونيت نداشتند و همواره مورد اهانت و اسائهى ادب بودند.
عن ابيعبدالله عليهالسلام قال: قال موسى. قال:
امام صادق (ع) فرمود:
حضرت موسى عرض كرد:
يا رب! اسالك ان لا يذكرنى احد الا بخير
پروردگارا! از تو مىخواهم موجباتى را فراهم آورى كه هيچ كس از من ياد نكند، مگر به خير و خوبى.
خداوند به وى فرمود:
ما فعلت ذلك لنفسى.
من درباره ى خودم چنين كارى نكردهام تا در مورد تو انجام دهم.
يعنى موسى! نه فقط تو را در مواقعى به بدى ياد مىكنند، بلكه رفتار مردم دربارهى آفريدگار خود نيز چنين است و گاه مورد مذمتش قرار مىدهند.
لقمان حكيم براى اينكه فرزند خود را از توقع مدح و تمجيد مردم رهايى بخشد و ضمير او را از اين انديشهى ناشدنى خالى كند، در وصيت خود به وى فرمود:
لا تعلق قلبك برضا الناس و مدحهم و ذمهم فان ذلك لا يحصل و لو بالغ الانسان فى تحصيله بغايه قدرته.
دلبسته به رضاى مردم و مدح و ذم آنان مباش كه اين نتيجه حاصل نمىشود، هر قدر هم آدمى در تحصيل آن بكوشد و نهايت درجهى قدرت خويش را در تحقق بخشيدن به آن اعمال نمايد.
فرزند به لقمان گفت: معناى كلام شما چيست؟ دوست دارم براى آن مثال يا عملى را به من ارائه نمايى.
پدر و پسر از منزل خارج شدند و درازگوشى را با خود آوردند.
لقمان سوار شد و پسر پياده پشت سرش حركت مىكرد. چند نفر در رهگذر به لقمان و فرزندش برخورد نمودند. گفتند: اين مرد قسىالقلب و كم عاطفه را ببين كه خود سوار شده و بچه خويش را پياده از پى خود مىبرد. لقمان به فرزند گفت: سخن اينان را شنيدى كه سوارى من و پياده بودن تو را بد تلقى نمودند؟
به فرزند گفت: تو سوار شو و من از پىات پياده مىآيم. پسر سوار شد و لقمان پياده به راه افتاد. طولى نكشيد عدهاى در رهگذر رسيدند. گفتند: اين چه پدر بدى است و اين چه پسرى بد، اما بدى پدر از اين جهت است كه فرزند را خوب تربيت نكرده، او سوار است و پدر پياده از پىاش مىرود با آنكه پدر شايستهتر است به احترام و سوارى. پدر، اين پسر را عاق نموده و هر دو در كار خود بد كردهاند. لقمان گفت: سخن اينان را شنيدى؟ گفت: بلى.
فرمود: اينك هر دو نفر سوار مىشويم. سوار شدند، گروه ديگرى رسيدند، گفتند: در دل اين دو، رحمت و مودت نيست، اين هر دو سوار شدهاند، پشت حيوان را قطع مىكنند و فوق طاقتش بر حيوان تحميل نمودهاند. لقمان به فرزند فرمود: شنيدى؟ عرض كرد: بلى.
فرمود: اينك مركب را خالى مىبريم و خودمان پياده راه را طى مىكنيم. عدهاى گذر كردند و گفتند: اين عجيب است كه خودشان پياده مىروند و مركب را خالى رها كردهاند و هر دو را در اين كار مذمت نمودند.
در اين موقع لقمان به فرزندش فرمود:
فقال لولده اترى فى تحصيل رضاهم حيله لمحتال.
آيا براى انسان با تدبير به منظور جلب رضاى مردم، محلى براى اعمال حيله و تدبير باقى است. پس توجه خود را از آنان قطع نما و در انديشه ى رضاى خداوند باش.
لقمان حكيم با يك عمل ساده به فرزند خود فهماند كه نمىتوانى با رفتار خويش رضايت خاطر مردم را جلب نمايى، هر طور كه قدم بردارى سخنى مىگويند،
بنابراين به مدح و ذم اين و آن مينديش و تنها متوجه رضاى حضرت بارى تعالى باش كه معيار رستگارى و سعادت، خشنودى خداوند است.
امام باقر (ع) به يكى از اصحاب خود فرموده است:
بدان تو از دوستان ما به حساب نمىآيى تا آن را كه مىگويم واجد باشى،
اگر تمام اهل بلدت بگويند تو مرد بدى هستى، از اين گفته غمگين نشوى
و اگر گفتند تو مرد خوبى هستى شادمان نگردى
و خود را به قرآن شريف عرضه بدارى:
اگر راه قرآن را مىپيمايى، به آنچه قرآن بىاعتناست تو نيز بىاعتنايى، به آنچه رغبت دارد، تو نيز راغبى. مىترسى از آنچه قرآن ترسانده است. در اين موقع ثابت قدم و شادمان باش، چه آنكه با وجود اين وضع، آنچه دربارهات بگويند به تو زيان نمىرساند
و اگر برخلاف روشهاى قرآن بودى، چه چيز تو را نزد خودت مغرور مىكند.
بيشتر مدح و تمجيدها يا ذم و تكذيبهاى مردم بر اساس واقع بينى و محاسبهى صحيح نيست،
بايد از آن دل برگرفت و منقطع بود، تنها عده ى قليلى در جوامع بشرى يافت مىشوند كه هر جا خواستند اظهار نظر كنند و نفى و اثبات نمايند، عقل خود را به كار مىگيرند، با دقت فكر مىكنند، تمام جهات موضوع مورد نظر را بررسى مىنمايند،
اگر خوب و بدش را تشخيص دادند، منصفانه اظهار نظر مىكنند وگرنه سكوت مىنمايند،
على (ع) فرمود: و ان لسان المومن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه لان المومن اذا اراد ان يتكلم بكلام تدبره فى نفسه فان كان خيرا ابداه، و ان كان شرا واراه. و ان المنافق يتكلم بما اتى على لسانه، لايدرى ماذا له و ماذا عليه.
زبان شخص باايمان در پس قلبش قرار دارد و قلب منافق در پس زبانش.
مومن كه مىخواهد سخن بگويد، در نفس خود مىانديشد، اگر آن را خير و صواب يافت، به زبان مىآورد و اگر آن را شر و ناروا يافت پنهان مىدارد،
و منافق هر چه به زبانش آمد مىگويد، نمىداند كدام يك به نفع اوست و كدام يك به ضررش
ناهماهنگى برون و درون منافق، عقلش را از تدبر و مطالعه بازمىدارد، از اين رو بىحساب سخن مىگويد و مدح و ذم چنين فردى وزن و ارزشى نخواهد داشت.
اميرالمومنين عليهالسلام فرمودند :
لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.
زبان انسان عاقل بعد از قلبش قرار دارد، اما قلب احمق بعد از زبان اوست.
انسان عاقل، اول مىانديشد بعد مىگويد،
اما شخص احمق، اول مىگويد بعد مىفهمد كه نابجا گفته است.
سخنان احمقانه كه ناشى از كوتاه فكرى است، موافقت و مخالفت گوينده را از اثر مىاندازد و ارزش آنها را از ميان مىبرد.
على (ع) فرموده: الشرير لايظن باحد خيرا لانه لا يراه الا بطبع نفسه.
انسانى كه با شر و بدى بار آمده است، به احدى گمان خوب نمىبرد، زيرا همه ى مردم را مانند خودش مىپندارد و اعمالشان را حمل بر نادرستى و زشتى مىنمايد. چنين فرد آلوده، جامعه را از ديدگاه ناپاكى و بدى مىنگرد و زبانش دربارهى مردم جز به شر و بدى نمىگردد.