امام سجاد عليه السلام پس از آنكه درود مىفرستد به حضرت محمد و آلش، از پيشگاه مقدس حضرت بارى تعالى درخواست مىنمايد.
بار الها! به لطف و عنايت خود هر آنچه زيانبار و مضر است، از من دفع كن.
خداوندا بالطف خود هر بدی را از من دفع کن.
مفعول جمله«کل سوء»است وحذف شده است وادرأعنی کل سوء بلطفک.
لطیف یعنی کسی که بامهربانی رفتار می کند.
«آبشارلطف و مهربانی ات را چنان برمن فرو ریز که همه بدیها را بشوید وازبین ببرد.
نکته دقیق آن که از کلمه «درأ»استفاده شده است شاید اشاره به حدیث«الحدود یدرأ بالشبهات»باشد.قاعدهٔ درء از قواعد مهم فقهی جزایی است که در باب حدودواجرای آن کاربرد فراوان دارد.
معناى كلمه ى «درا» و كلمه ى «لطف» :
*علامه سيد علىخان مىگويد:
--درا الشىء درا دفعه. اللطف الرفق و البر.
«درا» به معناى دفع كردن چيزى است،
و «لطف» به معناى «مدارا و نيكى نمودن» است.
-- فى اسماء الله تعالى اللطيف، هو الذى اجتمع له الرفق فى الفعل و العلم بدقائق المصالح و ايصالها الى من قدرها له من خلقه.
«#لطيف» از اسماء حضرت بارى تعالى است. او كسى است كه در ذات مقدسش مداراى در عمل، با علم و آگاهى به دقايق مصلحتها جمع شده تا آن را به فردى از مخلوق خود كه دربارهاش مقدر فرموده است، برساند.
برداشت حقیر از این فرازها این است که در عالم وجود باتوجه به عبارت مدبرالامور تدبیر کننده همه امور بشر خداوند مهربان است که در فراز آغازین دعای ابوحمزه ثمالی آمده است من این لی الخیر ولا یوجد الا من عندک
سوال : چرا امام (ع) از بلاهايى كه دفع آنها را خواستار شده است نام نبرده و تنها به اداى يك جملهى كوتاه «و ادرا عنى بلطفك» اكتفا فرموده است؟
پاسخ : بلايايى كه ممكن است در طول زندگى دامنگير انسانها شود به قدرى زياد است كه به شمار نمىآيد. اما به طور كلى و نوعى مىتوان قسمتى از آنها را به عنوان بلاياى ارضى و سماوى، طبيعى و مصنوعى، تدريجى و ناگهانى، روحى و جسمى، حكومتى و مردمى، همگانى و فردى، و از اين قبيل ذكر نمود.
با مطالعه در يك آيه و حديثى كه ذيل آن آمده است تا اندازهاى متوجه مىشويم كه بلايا چقدر وسيع و گسترده است.
* قل هو القادر على ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم باس بعض.
اى پيمبر گرامى! به مردم بگو: خداوند قادر است كه عذابى را :
از بالاى سر شما فروفرستد
يا از زير پا معذبتان نمايد
يا شما را به تفرق و پراكندگى مبتلا كند
و بعضى را به بلاى بعض ديگر گرفتار سازد.
**عذاب از بالاى سر، مانند فرستادن بارانهاى شديد و به جريان افتادن سيلهاى سنگين بنيان كن كه مردم را هلاك كند و منازل و مزارع و دامهاى آنان را با سرعت نابود نمايد، يا طوفانهاى شديد و سريعى را در فضا به جريان اندازد، ساختمانها را فروريزد و مردم زيادى را مقتول و مجروح نمايد، يا صاعقه فرستد و امواج آن مايهى هلاكت افراد و از بين بردن اموالشان گردد، يا كوههاى آتشفشان از بالاى سر مردم فوران كند و با مواد مذاب و سنگهاى گداخته كه از دهانهى آن خارج مىشود، روستاها و قراء اطراف آن را ويران نمايد و مردمى را كه نتوانستند فرار كنند، طعمهى مرگ سازد.
**عذاب از زير پا مانند #زلزله كه گاهى منازل را بكلى ويران مىنمايد، عدهى زيادى از زن و مرد و كودك زير سقفها و ديوارهاى فروريخته جان مىسپارند، عدهاى مجروح مىشوند و آنان كه زنده مىمانند، اغلب تهيدست و بىبضاعت گشته و در شدت مضيقه به حيات خود ادامه مىدهند. گاهى دريا از زير پاى مردم پيشروى مىنمايد و منزلهاى اطراف را خراب مىكند، اهالى را متوارى مىنمايد، و آنان را در زندگى به بلايا و شدايد گوناگون مبتلا مىسازد. گاهى مردم در جامعه گرفتار اختلاف عقيدهى دينى و سياسى مىشوند، دستهبنديها در آن موقع آغاز مىگردد، گروهها در مقابل يكديگر مىايستند، و در نتيجه آتش فتنه و فساد كه عذاب بزرگ الهى است، بين آنان مشتعل مىگردد و به بلاهاى عظيم مبتلا مىشوند.
عذابهايى كه ذکر شد اغلب بلاياى طبيعى و مربوط به نظام آفرينش است، ولى در روايتى كه ذيل اين آيه آمده، امام (ع) از عذابهاى غيرطبيعى نام برده است.
عن ابيعبدالله عليهالسلام قال: من فوقكم من السلاطين الظلمه و من تحت ارجلكم العبيد السوء و من لا خير فيه، «او يلبسكم شيعا» يضرب بعضكم ببعض بما يلقيه بينكم من العداوه و العصبيه و يذيق بعضكم باس بعض هو سوء الجوار.
امام صادق (ع) فرمود:
عذاب از بالاى سر يعنى معذب بودن از ناحيهى سلاطين و زمامداران ظالم،
و از زير پا يعنى عذاب ديدن از افراد فرومايه و پست اجتماع و آنان كه فاقد خير و خوبى هستند، و گرفتار انشعاب شدن و تجاوز بعضى به بعض ديگر بر اثر القاى عداوت و عصبيت،
و ابتلاى بعضى به عذاب بعض ديگر مانند مبتلا بودن آدمى به همسايهى بد است.
گ
در كنار مصائب جمعى و گروهى، بلاياى فردى و شخصى وجود دارد كه نه قابل پيشبينى است و نه قابل پيشگيرى، بىخبر و به طور ناگهان مىآيد و برقآسا به زندگى خاتمه مىدهد. در روزگار گذشته، اين قبيل وقايع بسيار روى داده كه بعضى از آنها در تاريخ ثبت گرديده و برخى به دست فراموشى سپرده شده است.