✳️ یا #امام_زمان علیه السلام
❇️ پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم #سحر افتاد
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد
بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
#حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود
بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد
🔅 برنامه ی روزانه #حافظ_خوانی
#حافظ_غزل_110
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی
❇️ تفسیر ما شاء الله کان
❇️ این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بیعنایات خدا هیچیم هیچ
بی عنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد سیاهستش ورق
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا
این قدر ارشاد تو بخشیدهای
تا بدین بس عیب ما پوشیدهای
قطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیش
متصل گردان به دریاهای خویش
قطرهٔ علمست اندر جان من
وارهانش از هوا وز خاک تن
پیش از آن کین خاکها خسفش کنند
پیش از آن کین بادها نشفش کنند
گر چه چون نشفش کند تو قادری
کش ازیشان وا ستانی وا خری
قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت
از خزینهٔ قدرت تو کی گریخت
گر در آید در عدم یا صد عدم
چون بخوانیش او کند از سر قدم
صد هزاران ضد ضد را میکشد
بازشان حکم تو بیرون میکشد
از عدمها سوی هستی هر زمان
هست یا رب کاروان در کاروان
خاصه هر شب جمله افکار و عقول
نیست گردد غرق در بحر نغول
باز وقت صبح آن اللهیان
بر زنند از بحر سر چون ماهیان
در خزان آن صد هزاران شاخ و برگ
از هزیمت رفته در دریای مرگ
زاغ پوشیده سیه چون نوحهگر
در گلستان نوحه کرده بر خضر
باز فرمان آید از سالار ده
مر عدم را کانچ خوردی باز ده
آنچ خوردی وا ده ای مرگ سیاه
از نبات و دارو و برگ و گیاه
ای برادر عقل یکدم با خود آر
دم بدم در تو خزانست و بهار
باغ دل را سبز و تر و تازه بین
پر ز غنچه و ورد و سرو و یاسمین
ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ
ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ
این سخنهایی که از عقل کلست
بوی آن گلزار و سرو و سنبلست
بوی گل دیدی که آنجا گل نبود
جوش مل دیدی که آنجا مل نبود
بو قلاووزست و رهبر مر ترا
میبرد تا خلد و کوثر مر ترا
بو دوای چشم باشد نورساز
شد ز بویی دیدهٔ یعقوب باز
بوی بد مر دیده را تاری کند
بوی یوسف دیده را یاری کند
تو که یوسف نیستی یعقوب باش
همچو او با گریه و آشوب باش
❇️ بشنو این پند از حکیم غزنوی
تا بیابی در تن کهنه نوی
ناز را رویی بباید همچو ورد
چون نداری گرد بدخویی مگرد
زشت باشد روی نازیبا و ناز
سخت باشد چشم نابینا و درد
پیش یوسف نازش و خوبی مکن
جز نیاز و آه یعقوبی مکن
معنی مردن ز طوطی بد نیاز
در نیاز و فقر خود را مرده ساز
تا دم عیسی ترا زنده کند
همچو خویشت خوب و فرخنده کند
از بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
#مثنوی_معنوی_96
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
👌جمله «ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن»، بیان توحید افعالى حق تعالى است. به این معنا که هر فعل اختیارى و یا غیر اختیارى و هر موجودى که بهرهاى از وجود دارد، چه اطاعت باشد و یا معصیت و یا فعل مباحی که فاعل مختار بخواهد بجا آورد، بر حسب مسألت ذاتى خود باید مشیت و اراده قاهره حضرت حق بدان تعلق یافته تا محقق شود، و چیزى را که حق تعالى وجود آنرا نخواهد محال است که به وجود بیاید؛ زیرا بهره وجود و هستى فیض است که از حریم قدس ربوبى صادر مىشود. البته این مشیت الهی منافات با اراده و اختیار فاعل مختار، حتی در فرض انجام گناه نخواهد داشت؛ زیرا حق تعالى برای امتحان و آزمایش فاعل مختار، به او نیروى اختیار داده تا در انتخاب کارها قدرت بر انتخاب و انجام داشته باشد و لازمه اعطای اختیار این است که پروردگار باید امکانات و شرایط تحقق فعل را در دسترس فاعل مختار بگذارد. بر این اساس حق تعالى مسألت فاعل مختار را حتی در فرض انتخاب گناه خواهد پذیرفت، اما این انتخاب فاعل از نظر اراده تشریعی مورد مشیت و اراده پروردگار نبوده، بلکه مورد نهی قرار گرفته ولی بر حسب سوء اختیار فاعل از جهت اراده تکوینی مورد مشیت و اراده قرار میگیرد تا جبر صورت نگیرد و با اختیار اعطایی در تنافی و تضاد نباشد.
#مثنوی_معنوی_96
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی ❇️ تفسیر ما شاء الله کان ❇️ این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بیعنایات خدا هی
❇️ تفسیر ما شاء الله کان
❇️ اين همه را گفتيم ولى در موقعى كه براه مىافتيم اينها همه بدون عنايت خداوند هيچ است.
بدون عنايت حق و اولياى حق اگر ملك هم باشد روزگارش سياه است
اى خداوند قادرى كه از كم و كيف منزه هستى تو از ظاهر و باطن ما آگاهى.
اى خدا اى كسى كه فضل و رحمت تو هر حاجت و مطلبى را بر مىآورد با وجود تو روا نيست كه هيچ كس را ياد كنيم
اين قدر راهنمايى را هم تو عطا فرموده و با او بسى از عيبهاى ما را پوشيدهاى
قطره دانش كه از اول بما بخشيدى لطف كن و او را بدرياهاى خويش متصل ساز
قطره دانشى كه در جان من است از هوا و از خاك تن برهانش
برهان پيش از آن كه اين خاكها او را بر خود كشد و قبل از اينكه هواها او را در خود فرو برده بخشكاند
اگر چه در صورتى هم اين قطره را خاك و هوا فرو برند تو قادرى كه از آنها پس بگيرى
قطرهاى كه بخاك فرو رفته يا در هوا مستحيل شده از دائره قدرت تو بيرون نرفته است
اگر پاى بعدم گذارد و معدوم صرف شود چون تو او را بخوانى سر قدم ساخته بسوى تو مىشتابد
صد هزاران ضد ضد را بخود مىكشد و باز با حكم تو بيرون مىفرستد
بار الها بحكم تو متصل كاروانها است كه از عدم بطرف وجود مىآيند
و هر شب تمام افكار و عقول در درياى ژرف بىخبرى نابود مىگردند
و باز وقت صبح چون ماهى از آب سر بيرون مىآورند
در پائيز صد هزاران شاخ و برگ در درياى مرگ فرو مىروند
و زاغ سياه پوشيده بر مرگ سبزهها و گلزارها نوحهگرى مىكند
پس از آن باز از سالار مزرعه به عدم فرمان مىرسد كه آن چه خوردهاى باز پس بده.
اى عدم اى مرگ سياه آن چه از نبات و سبزه و گل و برگ و گياه فرو بردهاى بيرون بيار
برادر عزيزم دمى بخود آى در تو دم بدم خزان است و بهار
باغ دل را ببين كه سبز و تر و تازه و پر است از غنچه گل سرخ و سرو و كاج آن صف بسته و سر بر فلك كشيدهاند
و از زيادى و انبوهى برگ شاخهها پنهان شده و از كثرت گل خاك صحرا و دشت ديده نمىشود.
اين سخنهايى كه از عقل كل صادر شده بوى همان گلزار و سرو و سنبل است.
تو بوى گل استشمام كردى در جايى كه گل نبود و جوشش شراب ديدى در جايى كه شرابى نيست
اين بو رهبر و پيش آهنگى است كه ترا تا بهشت و كوثر راهنمايى مىكند
بو دواى چشم و سازنده نور است نديدى كه ديده يعقوب به استشمام بويى بينا گرديد
بوى بد چشم را تاريك و بويى كه از ديار يوسف آيد ديده را روشن مىسازد
تو كه يوسف نيستى يعقوب باش و مثل او با گريه و زارى آشوب بپا كن
تو كه شيرين نيستى فرهاد شو و تو كه ليلى نيستى آشكارا مجنون باش.
❇️ در بيان تفسير قول حكيم سنايى قدس سره در اين ابيات
ناز را روئى ببايد همچو ورد
چون ندارى گرد بد خويى مگرد
زشت باشد روى نازيبا و ناز
سخت آيد چشم نابينا و درد
❇️ اين پند را از حكيم سنايى غزنوى بشنو تا در تن خود جان نويى احساس كنى
در پيشگاه يوسف چون خوب رويان ناز نكن و چون يعقوب آه و ناله سر كرده و نياز را اشعار خود قرار ده
مردن طوطى صورتى بود كه معنيش نياز بود تو نيز در فقر و نياز خود را مرده ساز
تا اينكه دم عيسوى ترا زنده كرده و چون خودش تو را خوب و خوشبخت نمايد
در بهار كى ديدهاى كه سنگ سر سبز شود خاك بشو تا گلهاى رنگارنگ از تو سر زند
سالها سنگ بودهاى براى امتحان بيا چندى خاك باش
#مثنوی_معنوی_96
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#صحیفه_سجادیه_گویا_عربی
🔈فایل صوتی کامل
#کتاب نورانی
« صحیفه سجادیه »
جهت بهره برداری ، انس و #نشر_حداکثری ارائه می گردد .
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2